۱۳۸۶ مرداد ۹, سه‌شنبه

هوش اكتسابي-قسمت نهم

از وقتي بيژن به خاطر مي آورد در خانه و مدرسه و بعدا دانشگاه به بيژن گفته شده بود كه او تيزهوش است. به او گفته بودند حتي بين تيزهوش ها هم تيزهوش ترين است. تقريبا نابغه است.كم كم بيژن هم باورش شده بود كه يك نابغه است. اما همواره اين باور را براي حفظ ظاهر انكار مي كرد. يك جمله هم -نمي دانم از كجا-- ياد گرفته بود كه هميشه در اين موارد به كار مي برد. تكيه كلام بيژن اين بود:"هوش يك مساله اكتسابي است." بيژن تا وقتي در ايران بود معناي اين جمله را نمي فهميدو بيشتر آن را به صورت يك "تعارف" به كار مي برد. تقريبا همان طور كه مسن ترها هر وقت مي خواهند از خود تعريف كنند به جاي "من" مي گويند "حقير" يا "حقيره" يا "الاحقر."اما "الاحقر" بوي كهنگي مي دهد اما جمله متواضعانه بيژن شيك و مدرن مي نمود. بيژن معناي اين جمله خودرا تنها پس از دانشجوي دكتري شدن در آمريكا فهميد. در آنجا عملا ديد دانشجويي كه يك سال قبل ازاو دكترايش را شروع كرده به مراتب بيشتر از او به مطالب تسلط دارد و دقيقا هم به همين علت هم بسي سريع الانتقال تر از اوست. البته اين فقط در مورد دانشجويان جدي مانند مايكل كه مي خواهند كار تحقيقي انجام دهند صادق است. دانشگاه هاي آمريكا پرند از دانشجويان نه چندان جدي اي كه تنها در پي گرفتن مدرك دكتري هستند و بس. سطح علمي آنها تعريف چنداني ندارد. بيژن هم هرگز خود را با اين دسته دوم در يك رديف قرار نمي داد بلكه خود را با افرادي مثل مايكل همرديف مي ديد.

اين مشاهده وقتي بيژن در يك دانشگاه خوب پست -داك گرفت نيز ادامه يافت. آنجا هم مي ديد آن كه دومين دوره پست-داك را مي گذراند به طرز قابل توجهي از كسي كه تازه پست-داك گرفته تسلط بيشتري به مطالب دارد و به تبع آن "هوش اكتسابي" بيشتري هم بروز مي دهد. به علاوه پست داك ها يواش يواش در گير كارهاي اجرايي كوچك مي شوند. در حيطه اين كار اجرايي كوچك هم اختيار تام دارند و هم مسئوليت پذيري كامل. در نظر بگيريد پست-داكي را كه مسئول برگزاري سمينارهاي هفتگي است. رئيس يا پيشكسوت هرگز به خود اجازه نمي دهد كه بدون هماهنگي با او برنامه هاي او را كنسل كند. اما از طرف ديگر اگر سمينار ها به طور مرتب برگزار نشوند و يا اگر بي برنامگي صورت گيرد جمع وي را مسئول خواهند دانست . تقصير را به گردن "كمبود امكانات" و يا "دخالت هاي رئيس" انداختن محلي از اعراب ندارد.همين مسئوليت ها ي كوچك اما مهم و جدي باعث مي شوند كه پست-داك دوره دوم در آمريكا و اروپا در كار اجرايي به طور قابل ملاحظه اي مجرب تر و پخته تر از پست-داك تازه كار باشد.

اين نوع پيشرفت محسوس اما تدريجي تبعاتي دارد كه براي بيژن قابل هضم نبود. اين پيشرفت تدريجي باعث شده كه يك سلسله مراتب يا به قول خودشان
Hierarchy
در جمع هاي دانشگاهي و جود داشته باشد كه درك و هضم آن براي بيژن بسيار مشكل بود. بيژن تنها دو نوع الگوي روابط مي شناخت. يكي همان روش كدخدايي كه در عمل در ايران پياده مي شود (با همه بدي ها و خوبي هايش). و ديگر جامعه بي طبقه آرماني بعضي ها كه در آن مساوات كامل برقرار است (كه البته اين جامعه تا كنون فقط در كتاب ها امكان پذير شده.)اون اول ها كه بيژن وارد جامعه دانشگاهي آمريكا شده بود ملاحظه كرده بود كه در اينجا از القاب "دكتر" و"پروفسور " خبري نيست پس ساده لوحانه نتيجه گرفته بود كه اين همان جامعه بي طبقه آرماني است. اما رفته رفته توي ذوقش خورده بود. ديده بود اينجا سلسله مراتب خيلي سفت و سخت تر از ايران است. از هر كسي در هر موقعيتي هر حرفي شنيده نمي شودو...

اولش لج كرده بود و به تمسخر گفته بود "پس اين "آزادي بيان" كه ادعايش را مي كنند اينه؟!" اما بعدها (پس از چندين سال) فهميد كه در قدوقواره اي نيست كه با نظام دانشگاهي چند صدساله غرب در بيفتد. حد اكثر كاري كه مي تواند بكند اين است كه موقعيت خود را دريابد و به فراخور آن عمل كند . فهميد اگر حرفي "گنده تر از دهانش" بزند مايه تمسخر خود خواهدشد. ياد گرفت.
ادعايي نكند كه در حد وحدودش نباشد. ياد گرفت كه بدون مطالعه حرف نزند. فهميد اگر زير هر كاسه اي دنبال نيمكاسه اي بگردد همقطارانش او را
cynic
خواهند خواند و بدبين بودن در اين جامعه نه تنها دليل بر تيز هوشي نيست بلكه به شدت تقبيح مي شود چرا كه در اين جامعه دريافته اند با اعتماد كارها روان تر انجام مي گيرند. فهميد در اين جا به هر كار كوچكي بايد
credit
داد. فهميد در اينجا همان گونه كه كسي نمي پذيرد كه بگويد "اين همه آوازه ها از شه بود" نمي توان نشست و پشت سر رئيس صفحه گذاشت و تمام كاسه كوزه ها را بر سر او شكست. فهميد هر كسي را در حدود اختياراتش بايد مسئول دانست و....

البته قسمت خوب ماجرا اين است كه در آمريكا مي توان با سعي وتلاش به تدريج موقعيت
خود را با لا برد.

بيژن هم همين كار را كردو رفته رفته از حالت غورگي به مويزي تبديل شد .تاكيد مي كنم "رفته رفته:به صورت يك
crossover
نه به صورت يك گذار فاز.

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست: