۱۳۸۶ تیر ۱۰, یکشنبه

لابي كردن

در آمريكا يكي از مهارت هايي كه استادان راهنما كه به دانشجويان دكترايشان ياد مي دهند هنر لابي كردن است. البته هر استاد راهنما يي اين كار را نمي كند چون اين فن بفهمي-نفهمي در رديف فوت آخر كوزه گري است و فن رمزي مخصوص كشتي-گير. همچنين اين مهارت به درد هر دانشجويي هم نمي خورد. اين مهارت راتنها به كسي ياد مي دهند كه كمابيش مطمئن هستند مي خوا هد تمام عمر خود را وقف كار تحقيقي و راه انداختن و پيشبرد پروژه هاي

ambitious
بكند.


آري لابي كردن هنر است و لازمه استقرار و پيشرفت كار تحقيقي در هر كشوري. كسي كه لابي مي كند بايد احاطه وسيع به جريان هاي فيزيك داشته باشد. از آزمايش هاي مطرح دنيا با خبر باشد از تئوري ها و فرضيه هاي متنوع بايد مطلع باشد. انگليسي اش بايد در حد عالي باشد. در رفتارش بايد طمانينه و وقاري داشته باشد كه سياست پيشگان را مجذوب خود كند. بايد فرهنگ نوشتاري قوي داشته باشدو به ادبيات كشورش مسلط باشد. بايد بتواند در مقياس وسيع نامه هاي اداري بدون غلط انشايي و املايي و با دقت و توجه به بار معنايي تك تك كلمات
بنويسد.

اگر نامه اي كه مي نويسد غلط املايي داشته باشد يا در نوشتن از يك رسم الخط من-درآوردي استفاده كند تمام شانس خود را براي جلب حمايت از دست مي دهد. خلاصه كلام

هزار نكته باريك تر زمو اينجاست


نه هر آن كه سر نتراشد قلندري داند.


در آمريكا هنر لابي كردن هنر شناخته شده اي است و هنرمندان اين هنر در بين همكاران خود به حق از منزلت ويژه اي برخوردارند. اهميت اين هنر پس از جريان معروف "ابرشتابگر" بيشتر هم شده. اما متاسفانه در ايران هنرمندان اين هنر مورد طعن و حسد برخي بي هنران قرار مي گيرند
يكي از دلايل عقب ماندگي ما هم همين تنگ نظري و حسد برخي همكاران است: گفتا ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست

۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

این که روابط تاثیر غیر قابل انکاری بر پیشبرد علم داره شکی توش ندارم. ولی مساله اینجاست که اولا یک سری شرایط برای لابی کننده برشمردی که خدا رو شکر در هر اتاقی رو توی مراکز تحقیقاتی وطنی بزنی می تونی سراغشو بگیری!!! و نکته بعدی هم اینکه لابی کردن توی امریکا و ایران به اندازه چیزای دیگشون فرق داره با هم. به همین دلیل خصوصیاتی که باید برای لابی کردن در ایران آموزش داده بشه همچین بفهمی نفهمی فرق میکنه مثلا اگه بخواهی توی ایران لابی کنی لازمه که: با چندتا ریش کلفت رفیق گرمابه و گلستان باشی، از روش پر طمتراق و پر از غلط انشایی که توی نامه نگاریهای اداری مرسومه اطلاع کافی داشته باشی، خوب بلد باشی زیراب بقیه رو بزنی جوری که تا به خودشون بیان و نفهمی از کجا خوردی کار دلخواهتو کرده باشی، بتونی برنامه ای بدی که به همه چیزهای مهم توجه داشته باشه به غیر از منطق و علم!!!

ناشناس گفت...

طمطراق نه طمتراق!!
So sorry!

منجوق گفت...

ببينيد مهارت هاي لازم براي لابي كردن آن قدر ها در ايران و آمريكا فرق ندارند. سال گذشته يك كنفراانس بين المللي در ايران برگزار كردم كه در هيات مشاورين بين المللي آن چند نفر آمريكايي چند نفر اروپايي و چند نفر ايراني بودند. در بين اين گروه اولا تنها آمريكايي ها كار را جدي گرفتند و مرتبا با اي-ميل هايشان مرا راهنمايي كردند. ثانيا اصرار داشتند تا تجارب لابي كردن خود را به من منتقل كنند. روش هايي كه مي گفتند به درد اين مملكت هم مي خورد. مثلا مي گفتند كه مسئولان چيزي از مباحث سر در نمي آورند اما اگر يك گزارش مكتو ب و مجلد جلويشان بگذاريد (با اين كه آن را نخواهند خواند)اما حس خواهند كرد كه كار مهمي
انجام شده است.


ثانيا درست است لابي گر هاي ما به مهارت لابي گر هاي آمريكايي نيستند اما انكار نمي توان كرد كه به طور مثال قابليت هاي لابي كردن دكتر منصوري از فلان استاد كه دو كلام حرف نمي تواند بزند ويا اصلا نمي داند در عالم پژوهشگر ان چه مي گذرد بيشتر است. اما جو عمومي طوري است كه آن استاد كم مايه معترض مي شود كه چرا بايد دكتر منصوري فلان گرنت را در اختيار داشته باشد واز بس همكاران ما متاسفانه تنگنظرند اين غيبت خاله زنكي را با آب و تاب و اغراق فراوان همه جا بازگو مي كنند

آري! لابي كنندگان ما به مهارت لابي كنندگان آمريكايي تيستند آن موقع كه بايد اين مهارت را مي آموختند در گير طوفان هاي دهه شصت بودند.
آن موقع ها وضعيت بسيار بدتر از الان بود.
بر ماست كه اين هنر را در كشور به پيش ببريم.


اما درمورد آفت هاي هنر لابي كردن كه همان بادمجان دور قابچيني است. بله اين آفت وجود دارد نته تنها در ايران بلكه در همه جاي دنيا اما اصل هنر را به خاطر آفت هايش نبايد زير سؤال برد. بايد اين دو را از هم تمييز داد.

مگر شما فن يا هنري سراغ داريد كه آلوده به هيچگونه آفتي نباشد؟

ناشناس گفت...

یک بحثی در متدولوژی هست به نام کانتکستوالیسم به طور ساده یعنی این که معنی هر چیزی در بافت های متفاوت تغییر می کند.
اهمیت این متد به خصوص و قتی واضح تر می شود که شما چیزهایی را قدری تحلیل کنید و بقیه تحلیل را موکول کنید به بدیهیات، اصل تنگناهای منطقی در این قسمت تحلیل نشده باید جسته شود.
من یک مثال تخیلی می زنم برای روشن شدن مطلب.
مثلا می گم تا حالا در ایران یک بار هم اتفاق نیفتاده که اشتباه معماری خرابی ای به قدر گلدن گیت به با بیاره.
لابد می خوام که شما از قسمت تحلیل نشده نتیجه بگیری که وضع معماری ایران از آمریکا بهتره.
کار مقایسه اجزایی که ماهیتا متعلق به کانتکست هستند همیشه شبیه به اینه.

منجوق گفت...

آقاي احسني نكته اي كه شما به آن اشاره كرده ايد البته به جاي خود متين است اما
من متوجه ربط نكته شما به بحث حاضر نشدم. مي شه صريح تر منظورتان را بيان كنيد


آيا منظورتان اينه كه در صد رفتار هاي غير حرفه اي در لابي كردن در آمريكا و ايران يكي نيست. اگه اينه مي خواستم مفصل درباره اش در فرصتي ديگر بنويسم.



در ضمن تا جايي كه من شنيده ام پل گلدن گيت سانفرانسيسكو جزو مفاخر آمريكاست هم از نظر معماري و هم از نظر حفظ مسايل ايمني در موقع ساخت كه در زمان خودش (دهه سي ميلادي) در نوع خود بي تظير بود و استانداردهاي ساختمان سازي ايمني را كلي به پيش برد.

منجوق گفت...

اي كاش اشتبا ه هاي معماري ايران هم گلدن گيت را به وجود مي آوردند

ناشناس گفت...

مي خوام جواب چنتا نكته رو يكجا بدم

اول اينكه لطفا عدد و رقم بديد اينكه ICTP د اره حمايت ميكنه جواب نيست – يادم نميره كه چند سال پيش براي برگزاري يك سمينار بين المللي در همين زمينه بخش اعظم بودجه پزوهشگاه صرف شد و بعد از اون همين جماعت كاسه چكنم چكنم دست گرفتن-

در ضمن؛ در خيلي از گرايشها چنا جايزه نوبلي ميخواي نام ببرم كه با كله حاضرن بيان ايران، پارسال تو يه سميناري من و دوستم رفته بوديم به خيليا پيشنهاد ميداديم كه يه سفر بيان ايران ؛ تقريبا جواب رد نشنيديم-

پس اين اعتباري كه ازش حرف ميزني زياد محلي از اعراب نداره- حالا بگزريم كه بعضي وقتا (قبلانا اين قضيه خيلي شديد تر بود) در همين سمينار ها كاشف به عمل ميومد كه طرف ايراني چه گندي تو كاراش زده!!!!

در ضمن منظورم از لابي ، لابي مالي بود نه علمي –


دوم: ظاهرا نگارنده درك درستي از لابي ايراني ندارند؛ لابي ايراني يعني بزن* و بخور

* بزن در اينجا به داراي ايهام و ايجاز است: بزن تو سر زير دستي و بلگ بزن به بالا دستي!!!!

بند كه عرض كردم ؛ اين جماعت كارخودشونو اينقدر جدي نمي گيرن كه شما ميگيريد- تقريبا چيزي شبيه بازيه كه هي اسم انقلاب ميزاريم روش!!!!


مثلا؛ فكر ميكنيد خيلي از اين پروزه هايي كه در سطح ملي مطرح شده- اگه فلان كسك در فلان زمان ؛ فلان پست اشقال نكرده بود تصويب ميشد ؟؟؟؟!!! بعيد ميدونم چون نه قبلش نه بعدش ديگه از اين كارا نمي كنه پس الااصول اين جور چيزا ربطي به اين توانايي كه شما ميگيد نداره –

مثلا همين علم نانو: يه ابله حكومتي كه مطمئنا از اين توانايي هايي كه شما ميگيد خبر نداره يه بار گزرش به يكي ازين دست موسسات در خارج از كشور ميوفته و وقتي برميگرده گيره سه پيچ كه ما هم نانو تكنولوزي ميخوايم !!!!!!!


حالا بگزريم كه گاهي اين لابي ها به اعمال حقيرانه اي منجر ميشه كه حال آدم از اين رفتارها به هم ميخوره -
يه دوستي دارم تو يكي از همين دانشگاههاي درجه يك – ميگه تو جلاساتمون ثما بكم ميشينم و حرفي نمي زنم فقط بخاطر ترس از عواقب اون ؛ بله تو مملكت ما اين توانايي اين توري معني پيدا ميكنه!!!!!!!!!!!!!

هما گو مفكن سايه شرف هرگز در آن ديار كه طوطي كم از زغن باشد

شرمنده كه نمي تونم مثالهاي دقيق تري رو اينجا بيارم چون فكر كنم چند نفري متضرر ميشن-
اگه ميبينيد كسي تو موسسه شما اظهار نظر نمي كنه مطمئن باشيد از بي نظر بودن طرف نيست!!!!براي فهميدنش زياد هوش هم نمي خواد

بدون اينكه بخوام ارزش اين شاخه از فيزيك رو كم كنم (كه خودم خيلي دوسش دارم و كارم هم بي ربط به اون نيست) ولي چرا خيلي از بچه هايي كه وضعيت درسيشون كم از همين جماعت نداره وقتي ميرن انور آب بكلي تغير رشته ميدن مطمعنا كم سوادي يا بي حالي اونا نيست بلكه تقاضاي اون محيطه كه داره اونارو به اين سمت مي بره – حالا ما از بين اين همه شاخه چسبيدم به حضرت جرجيس!!!!!!!!!!!

و در آخراونايي كه منتظرن بهشون حسودي بشه يه قول كاملا زنانه ميدم و اون اينكه اگه زماني خواستم به يه ريسمانكار حسودي كنم يكي مثل ويتن باشه !!!!!!!!!

منجوق گفت...

جناب بي نام

منونم از اين كه عبارت "قول زنانه" را يادم داديد. ازش خوشم اومد



نوشته بوديد كه در
موسسه ما كسي اظهار نظر نمي كنه.

حد اقل در موسسه ما يك نفر هست كه اظهار نظر مي كنه. حتي بيشتر از آن
!قاطعانه و "زنانه" مي ايسته وانتقاد مي كنه. آن هم نه به صورت بي
! نام

نه از نوع لوطي صندوقخانه اي! با صراحت و بدون كتمان هويتش

منتها انتقادي كه از روي حساب و كتابه نه از نوع شايعه و تخريب.

و اما در مورد هزينه هاي كنفرانس ها. من يك كنفرانس برگزار كردم و در آن ده نفر از بهترين پژوهشگر هاي رشته خودم را به ايران كشاندم هزينه
كل برنامه دوازده ميليون تومان شد.مقداري از اين هزينه از محل شهريه ثبت نام تامين شد. سه و نيم ميليون تومانش راهم
آي-سي-تي-پي
داد.


شما كه خيلي دم از تبري از حكومتگران و ريا كاران مي زنيد. بد نيست بدانيد خرج و مخارج تهيه عكس هاي حكومت گران و پارچه نويسي هاي مختلف به مناسبت تشرف فلان همكار به حج و غيره در دانشگاه ها و موسسات ديگر در سال از اين مقدار بيشتر است. اين چيزي است كه بنيانگذاران مركز ما با درايت و شجاعت تمام در مقابلش ايستاده اند و مانعش شده اند. به آنها آفرين مي گويم و آلوده نشدنشان به اين بادنجان دور قابچيني در عين حضور فعال در عرصه تحسين مي كنم



آري من آنم كه تحسين هايم را پشت سر افراد با امضاي منجوق مي كنم و انتقاد هايم را صراحتا در حضور آنها

ناشناس گفت...

نمیدونم که نظرم چقدر درسته ولی به هر حال چون فکر میکنم که نظر من برای بهتر شدن فعالیت این وبگاه میتونه موثر باشه اینو میگم. فقط امیدوارم که به کسی برنخوره.
به نظر من در بعضی از موارد لحن ابراز نظرها و جوابیه هایی که از طرف نویسنده به اونها داده میشه یک مقدار تند هست و این می تونه به جای اینکه یک فضای منطقی برای ابراز و نقد نظرهای مختلف به وجود بیاره به سمت جدل و یکی-به-دو کردنهای بچه گانه پیش بره. در ضمن فکر نمیکنم که از شخصی کردن بحث هیچکسی سودی ببره. بهتره که کاملا بی طرفانه و فقط با توحه به شواهد و دلایل منطقی بحث کنیم.

ناشناس گفت...

فکر کنم یکم بد نوشتم. منظور من هم ابراز نظرها یعنی کامنت ها بود و هم جوابیه های نویسنده.

منجوق گفت...

ممنون كامت جان


راست مي گي يهو بحث زيادي داغ شد و آتش گرفت


اما در مورد اظهار نظر اولي كه كرده بودي
حرفهايي كه زده همه شون به جا بود اما كل ماجرا نبود. ختم قضيه هم نبود (البته گمان نمي كنم تو هم همچين ادعايي داشته باشي

بايد در اين موارد بيشترو بيشتر بحث كرد.


الان در صد لابي هاي غير حرفه اي در ايران زياده. البته اين به آن معني نيست كه لابي هايي كه نتايجش
موفقيت نسبي دارندهم از نوع غير اخلاقي هستند. اتفاقا همان طور كه قديمي ها گفته اند باد آورده را باد هم مي بره. آنان كه با روش هاي غير اخلاقي لابي مي كنند نتيجه قابل عرضي به دست نمي آورند كه چشم بقيه را بخواد بگيره.


بايد فكر كنيم ببينيم چطور مي توانيم اين شرايط غير مقبول را به شرايط بهتري تبديل كنيم. سخته ولي ممكنه. زمان مي خواد و اراده و برنامه ريزي. باز هم الان وضعيت خيلي بهتر از پانزده سال پيشه پس اميد به آينده را نبايد از دست داد.

ناشناس گفت...

راستش وقتی داشتم می نوشتم که باید سعی کنیم که بر اساس شواهد و دلایل منطقی بحث کنیم دیدم که اون کامت اولی که برای این پست نوشتم تا حدودی فاقد این خصوصیت هست. اعتراف می کنم که توی قسمت آخر اون کامنت که درباره خصوصیات لازم برای لابی کردن تو ایران بود، بیشتر از اینکه منطقی حرف بزنم ، احساسی برخورد کردم.
مطمئنا نظرای من کل ماجرا هم نیست. شاید کلا غلط هم باشه.
ولی همچنان معتقدم در یک سیستم ناسالم با روشهای سالم نمیشه کاری از پیش برد.
به هر حال از توجهی که داری ممنونم.

ناشناس گفت...

در مورد گلدن گیت حق با شماست. از این مثال غلط که ذهن را از حجت مطلب دور می کند عذر می خوام. بیشتر که فکر کردم یادم افتاد که پلی در اسکاتلند را در ذهن داشتم که دوستم تصاویر ویران شدندش در اثر نقص معماری را نشانم داده بود، ماجرا مال سال ها پیش است.
در مورد بقیه مطالب بگم که حقیقتش اینه که من برای گرفتن مطالب کند هستم ولی در نوشته های غیر بلاگی و در مکالمات حضوری وضعم به این خرابی نیست. این جا کسی چیزی می نویسه در حجم محدود ولی از موضوعات خیلی پردامنه و بعد کسانی مثل من هم یک نظر کوتاهی می نویسند. این جا امکان دریافت اشتباه برای من خیلی زیاد می شه.

منجوق گفت...

اگر عده اي آدم با سواد و پر كار و خوشفكر بر روش درست حرفه اي پافشاري كنند مي توانند فرهنگ جمع را تغيير دهند



تاريخ سينماي ايران را ببينيد. خيلي درس ها دارد كه به ما بياموزد اما اگر بهمن فرمان آرا يا داريوش مهر جويي ياعزت الله انتظامي و ديگر بزرگان سينماي ما از همان اول قهر مي كردند آيا سينما ي ما به اينجا مي رسيد؟. شايد به نوعي كار آنها سخت تر هم بود

چون مو ضوع كار آنها به مسايل اجتماعي اخلاقي و روانشناسي مر بو ط مي شود كه حساسيت و تعصبات بيشتري در موردش وجود دارد. اما فرهنگي كه اين بزرگان داشتند و ايجاد كردند به قدري غني بودكه حتي آن مسئول متعصب دگم انديش كم سواد را هم به تدريج تحت تاثير قرار داد و همراه سا خت


فرهنگ
ما فيزيك پيشگان ايراني به اين اندازه غني نبوده. به جاي اين كه به غنا بخشي به فرهنگ خود فكر كنيم وقت خود را يا صرف غيبت كردن از هم كرديم و يا دنبال بهانه بوده ايم (امكانات نداريم...مسئولان ما نوابغ را نمي فهمندو بهانه هايي از اين دست

مگر اين مسئولان چه كساني هستند؟ در همه جاي دنيا مسئولي كه در مورد پروژه هاي فيزيك تصميم مي گيرد يك فيزيك دان متوسط از فيزيكدانهاي همان كشور است. منتها در آمريكا سطح عمومي فيزيكدانان بالاست و در نتيجه آن متوسط هم با معيار هاي ايران سطح بالا محسوب مي شود


اما در ايران سطح عمومي (چه از نظر كار علمي و چه از نظر فرهنگ عمومي فيزيك) پايين است و آن فيزيك پيشه متوسط كه سر از كار اجرايي -سياسي در مي آورد چيز زيادي در چنته ندارد.

پاي صحبتش هم كه بنشيني براي پو شاندن ضعف هاي خود شروع خواهد كرد به بهانه جويي: "اينا" اين جوري. "اينا" اونجوري....


مگه اين "اينا" كيند؟

البته من به طور متوسط عرض كردم در ايران هم در دوره هاي قبلي مشاور رئيس جمهور و ومشاوران وزير با سواد وجود داشتند اما همواره در اقليت بوده اند.....