وقتي آدم طرحي در ذهن دارد و براي عملي كردن اين طرح تقاضاي تسهيلات مي كند بايد حواسش كاملا جمع اين نكته اساسي باشد كه آيااجراي اين طرح در حدو حدود توانمندي خود و گروهش هست يا خير. من فيزيك پيشه تئوريست را در نظر بگيريد كه كمتر از ده سال از گرفتن مدرك دكترايم مي گذرد. چه نوع (از نظر اشل) طرح ها و تقاضاهايي برايم متناسب است. انتظارات من چيزهايي در اين رديف بايد باشد: خريد سالي سه چهار كتاب در رشته تحقيقي من براي كتابخانه محل كارم حمايت ويزا و رزرو هتل براي يكي دو نفراز همكاران خارجي ام كه هر سال پس از هماهنگي با مسئولان پژوهشكده به ايران دعوت مي كنم.... حداكثر برگزاري يك همايش بين المللي با حضور ده تا بيست نفر مهمان خارجي. اين گونه بودجه ها و اين گونه تقاضا ها كاملا در حدوحدود پژوهشكده ها و دانشكده ها هستند. براي گرفتن امكاناتي از اين دست خوشبختانه نيازي به تماس با وزير و وكيل نيست! كا فيست با روش درست ودر موقعيت درست با رئيس پژوهشكده كه يكي از همكاران پيشكسوت است صحبت كني و تقاضايت را صريح بدون غرولند ها و گله مندي هاي متعارف ايراني دقيق و فرموله شده مطرح سازي و لب تقاضا را به صورت كتبي ارائه دهي.همچنين در عمل هم بايد ثابت كني به اندازه كافي مسئوليت پذير هستي: مهمان خارجي را به امان خدا ول نمي كني تا خودت بري دنبال كفتر پروني
من و افراد با موقعيت مشابه من بايد دست كم بيست سال در اين گونه مسئوليت ها كار آموزي ببينيم تا به اندازه كافي تجربه كسب كنيم و پخته شويم تا سوداي پروژه اي در سطح ملي كه-- لاجرم با سياست گره مي خورد-- در سر بپرورانيم. اگر غير از اين باشد مصداق غوره نشده مويز شدن خواهيم بود. سپردن طرح ملي به چنين مويزي خود نشانه بيماري سيستم است
از
يك دانشجوي دكتري هم انتظار مي رود در طول تحصيل خود علاوه بر گذراندن درس هاي مختلف و آماده كردن پايان نامه راه ورسم ارائه ايده هاي خود به همكاران جا افتاده تر راه ورسم شركت در كنفرانس ها و آداب بحث هاي علمي ونيمه علمي پس از سمينار ها را بياموزد. بايد تاكيد كنم اين نوع بحث ها آدابي دارد كه آموختن آنها زمان و دقت زيادي مي طلبد.
در نتيجه تا بيست سال ديگر آن گونه بحث هايي كه پس از نوشته هاي هفته پيش من شد لازم نيست دغدغه ذهن ما شود. در اين مرحله ما خود ده ها نكته بايد ياد بگيريم و اگر بخواهيم همه آنها را به درستي بياموزيم وقتي براي آن تيپ دغدغه ها نخواهد ماند. از طرف ديگر اگر نسل ما آنچه كه بايد اكنون بياموزد به خوبي ياد بگيرد تا بيست سال ديگر --اگر زلزله مهيبي در تهران و ديگر شهر ها رخ ندهد و جنگي صورت نگيرد و ... (خلاصه كلام اگر ثبات باشد)آن گونه مسايل خود به خود حل خواهند شد
۹ نظر:
حالا ربطی مستقیمی هم به این پستتان ندارد، اما چرا با همهی این مشکلات باز هم برگشتید مملکت؟ (اگر اشتباه نکنم، خارج درس خوانده بودید. اگر اشتباه میکنم، فرض کنید که میتوانستید خارج باشید.). درست است که در کشورهای دیگر هم الزاما پولگرفتن کار خیلی آسانی نیست، اما به هر حال شیوهاش احتمالا قابل تحملتر است.
احتمالا میگه با هدف ساختن وطن!!!!
من در زندگي ام سه تا تصميم عمده گرفته ام: انتخاب رشته فيزيك ( تصميم به از دواج در سن بيست سالگي و بازگشت به كشور با وجود پيشنهاد چندموقعيت پست داك و ماندن در آن با وجود پپشنهاد كار براي و خود و همسرم در دانشگاه مك گيل. در هر سه مورد تصميم خلاف عقل جمعي مينمود همه كس مي گفتند عقل خود را از دست داده ام . شايد هم درست مي گفتند. "زعقل انديشه ها زايد كه جان مردم بفرسايد
گرت آسودگي بايد برو عاشق شو اي عاقل"
من در تصميم گيري به احساسم عمل كردم و در هيچكدام از اين موارد هم پشيمان نيستم چون كه پس از تصميم گيري تمام انرژي خود را صرف آن كردم تا
Making decision right (instead of making the right decision.)
واما در مورد ساختن وطن !گمان مي كنم علامت هاي تعجب چهارگانه تان نشان از تمسخر دارد.
اتفاقا در همين نوشته من كوشيده ام تا بگويم ادعا و طرح ها ي هر كس بايد متناسب با توانايي هايش باشد. ساختن وطن قطعا از دست منجوق بر نمي آيد. من معتقدم حتي از پس چند تاسياستمدار و لو آن كه كاردان و اميركبير صفت باشند هم بر نمي آيد چنين هدفي تنها با عزم ملي تحقق پذير است.
آنان كه با ادعاي گنده (ساختن وطن بر مي گردند) پس از مدتي سر خورده مي شوند. يا به جمع خيل عظيم تحصيل كرده هايي مي پيوندد كه كاري نمي كنند جز اين كه در پستوي خانه خويش بنشينند و هي بر سر "اين خراب شده" غر بزنند و يواشكي بدون آن كه كسي بشنود پشت سر "اينا"بد گويي كنند (با كلي شاخ وبرگ و يك كلاغ چهل كلاغ پيش پا افتاده "دايي مردكي") و يا خود به جرگه گرگان مي پيوندند و براي عوامفريبي باز هم همان غرولند هارا در كنار دوستان پستو نشين خود تكرار مي كنند.
در ضمن من نگفتم كه در پژوهشكده ما گرفتن بودجه مشكل تر از گرفتن بودجه در آمريكا و اروپاست. درهر كشوري براي گرفتن بودجه بايد اول بايد با رئيست صحبت كني بايد فرمهاي مربوطه را با دقت و قبل از سر رسيدن مهلت مقرر پر كني وپس از پايان كار هم بايد گزارش كتبي ارائه كني و اگر پول را مستقيما خرج كرده اي بايد فاكتور هاي مخارج را دانه به دانه ارائه دهي. اگر اين طور نباشد سنگ روي سنگ بند نمي شود و كلي راه سوء استفاده باز مي شود.
در آمريكا هم اين كار ها را مي كنند حتي آنها از ما هم دقيقترند. اما در ايران خيلي ها حال و حوصله اين كار ها را ندارند. اصلا تا وقتي كه با چند تا شكوه و شكايت و غرولند بشود نتيجه كم توجهي و كم كاري خود را بر سر ديگري انداخت و به خاطر آن از طرف جمع همكاران تشويق هم شد چرا بايد خود را با اين كار ها به زحمت انداخت!! برخي همكاران اگر ببينند تو كارت را خوب انجام داده اي و نتيجه كارت چشمگير هست مي روند و پشت سرت صفحه مي گذارند كه اي هوار فلان كسك تمام حق ما را خورد! لابد چه امكاناتي در اختيارش بوده كه نتيجه اين شده!!! نه وقتي كه امكانات را به هدر مي دهي و با غرولند تقصير ها را بر گردن ديگري مي اندازي!!
نویسندهی ناشناس (کامنت دوم) من نبودم.
دلیل سوالام هم مسخرهکردن شما نبود. هر کسای هر جا که دوست دارد میتواند زندگی کند. تنها میخواستم بدانم دلیل شما برای بازگشت چه بوده است. من دلیل بازگشت استادهای قبلیام را کم و بیش میدانم (آنها هم موقعیت این را داشتهاند که بمانند). از دلیل شما میخواستم استفادهی شخصی(!) ببرم برای تصمیم خودم. اما به نظر میرسد تصمیم شما خیلی "عینی" نبوده است و قابل انتقال نیست.
در مورد بودجه گرفتن: شما نگفته بودید که سختتر است. من اما فکر کنم سختتر باشد.
اجازه دهید یک مثال بیاورم: در سال ۲۰۰۴ مقالهای در یک کنفرانس خارجی داشتم. کنفرانس در اکتبر ۲۰۰۴ بود. دانشگاه تهران بسیار سخاوتمند بود و بودجهای در اختیار داشت برای کمکهزینهی سفر. استادم هم همینطور و او نیز از بودجهی شخصیاش برای سفرم پرداخت میکرد. میدانید که من همهی پول مقرر را دریافت کردم؟ آوریل یا می ۲۰۰۵. در این بین من دهها ساعت وقتام را تلف کردم تا با انواع آدمها سر و کله بزنم و راضیشان کنم تا کارشان را بکنند.
یک مثال دیگر: من اینجا اگر بخواهم سفر بروم اینطوری عمل میکنم: میروم سفر، همهی هزینهها را خودم میدهم، برگشتم باید یک سری فرم تکمیل کنم و مدارک لازم را بهشان بدهم (بله! میدانم همه جا مدارک میخواهند). حدود دو هفتهی بعد پولام را دریافت خواهم کرد.
سولوژن عزيز
من از نظر شما برداشت تمسخر نكردم نظر آن يكي دوستمان بوي تمسخر مي داد. آري خيلي ها با وجود امكان ماندن در خارج برگشته اند. در مورد سختي بودجه گرفتن اگر دقت كرده باشيد من گفتم در پژوهشكده ما روند بودجه گرفتن معقول است نه لزوما همه ايران.مني كه در ايران فقط با اين پژوهشكده سر وكار داشته ام نمي توانستم در مورد تمام ايران نظر دهم. ( تعميم غير علمي كه متاسفانه اكثر همكاران ما بي پروا انجام مي دهند.)
در تصميم گيري تان اين را در نظر داشته باشيد در ايران هم هستند جاهايي كه در آن علي الصول مي توان به سبك آمريكا و اروپا كار علمي كرد.البته اين به آن معني نيست كه هر كه در اين مراكز است لزوما به همان سبك كار مي كند. اما علت مساله فرهنگ كاري خود آنهاست نه ضعف مر كز. من توصيه مي كنم براي اين كه اين فرهنگ كاري را ياد بگيريد و افق هاي ديد علمي و اجتماعي علمي تان را وسيع تر كنيد به خارج برويد. باور كنيد بيشتر مشكلاتي كه ما اينجا داريم از كمبود امكانات نيست از كوچك بودن افق ديد اكثريت همكاران است. البته اين هم به خاطر بدجنسي يا بدطينتي آنان نيست بلكه به علت كم بودن ارتباطات آنهاست. همه ما نياز داريم افق هاي ديد مان در هر مرحله از زندگي وسيع تر كنيم. در غرب جمله
I am travelling to expand my horizons
جمله اي است كه مرتب از زبان افراد تحصيلكرده-چه پير و چه جوان-- مي شنويم اما بيشتر همكاران ايراني ما تو گويي خود را از اين نظر بي نياز احساس مي كنند. سفرومهاجرت مي كنند اما نه به اين منظور.
اما برعكس اكثر مردم توصيه نمي كنم كه حتما در غرب بمانيد. اگر از ايران موقعيتي پيشنهاد شد كه مناسب بود به آن معني كه با قبول آن موقعيت مشابه آن كاري كه در غرب مي توانيد انجام دهيد اين جا هم بتوانيد انجام بدهيد و اگر از زندگي به سبك ايراني بيشتر لذت مي بريد چرا نبايد به بازگشت جدي فكر كنيد؟
حالا شما جواب مرا بدهيد:معني اسم مستعار شما چيست؟
من شعر سعدي را در بالا درست ننوشته بودم. اصل بيت را در زير مي آورم
زعقل انديشه ها زايد كه مردم رابفرسايد
گرت آسودگي بايد برو عاشق شو اي عاقل
به نقل از طيبات سعدي
ممنون از پاسختان! (:
این نام مستعار قدمتی طولانی دارد و مخفف/ترکیب Solo + Genius است.
ارسال یک نظر