در بحث لابي كردن چند نكته نا گفته ماند كه من اينجا مي خواهم دوباره در موردش بحث كنم. لابي كردن به ذاته يك كوشش و كار گروهي است. هيچ شخصي آن همه هنر كه گفتم يك جا ندارد افراد با توانمندي هاي گوناگون بايد دست به دست هم دهند تا از عهده آن چه كه لابي كردن مي خواهد بر آيند. يكي سخنور ماهري است آن ديگري در نوشتن متبحر است . يكي از بخش تئوري ما جرا آگاه است و آن ديگري از آزمايش ها بيشتر سر در مي آورد. براي لابي كردن نيازي نيست كه شخص همه فن حريف باشد اما بايد بتواند در كار گروهي با ديگران همكاري داشته باشد بايد به هنر مهمي به نام هنر ائتلاف كردن آراسته باشد. طبعا هدف افراد مختلف كه در ائتلاف شركت دارند يكي نيست آنها به دنبال اهداف متفاوت هستند. عقايد آنها وايدئولوژي كه به آن پايبند هستند هم يكي نيستند. حتي تعريف آنها از اخلاق علمي و برداشتي كه از آن دارند و حد و حدودي كه در پايبندي به آن احساس مي كنند مي تواند متفاوت باشد. اما براي اين كه ائتلاف شكل گيرد بايد اين اختلافات به كناري نهاده شود. اين چيزي است كه ما در ايران متاسفانه به شد ت در آن مشكل داريم. هر دانش پژوهي-چه مذهبي باشد چه غير مذهبي- خود را به شدت اخلاقي مي داند وحاضر نيست با آن ديگري كه با اين معيار ها اخلاقي نيست ائتلاف كند
مثال مي زنم مدتي است صدا و سيما عنوان و جايزه اي مد كرده به نام چهره ماندگار. از پيشكسوتان هر رشته اي به اين بهانه تقدير مي شود. عده اي از پيشكوتان ما در پژوهشگاه از قبول اين عنوان و دريافت جايزه قابل توجه آن
سرباز زده اند. به اين علت كه صلاحيت صدا وسيما را در ارزيابي دانشمندان و هنرمندان قبول ندارند. دون شان علمي خود مي دانند در رديف برخي مشاهير وادي سياست از دست رئيس صدا وسيما جايزه اي بگيرند. از طرف ديگر عده ديگر از پيشكسوتان رشته هاي مختلف اين جايزه را به طيب خاطر دريافت كرده اند و به آن افتخارهم مي كنند. گروه اولي به گروه دوم تفاخر مي كنند چرا كه خود را از لحاظ اخلاقي برتر مي دانند.
آيا اين برتري اين قدر واضح است؟ به نظر من نه! اگر گروه دوم آن جايزه را در خفا صرف حمايت از كودكان بم ويا امر خير ديگري بكنند به نظر من از گروه اول هم اخلاقي تر هستند
كسي چه مي داند! ما كه در زندگي شخصي كسي تجسس نمي كنيم شايد برخي از دريافت كنندگان جايزه ها آن را صرف چنين امري مي كنند. چه جاي تفاخر وقتي كه ما از غيب اطلاع نداريم.
يا در نظر بگيريد دوستي برخي فيزيك پيشگان مابا اهل سياست را. عده اي آن را بد مي دانند. واز آنان كه مرتكب چنين كاري مي شود به طور مداوم بد گويي مي كنند
ولي نكته اين است كه چنين دوستي اي قسمتي از كار لابي كردن است. من خود تا جايي كه امكان دارد سعي خواهم كرد از اين كار پرهيز كنم اما براي همكاراني كه براي پيشبرد كار قبول اين زحمت مي كنند احترام قايلم و لو اين كه به علت اين قبول زحمت امتيازات بيشتري (البته در حد معقول)براي خودشان قايل شود.آن حد معقول هم با زمان وسعي وخطا معلوم مي شود
نمي دانم ما چرا از لغت لابي كردن استفاده مي كنيم. حافظ و سعدي و بوعلي سينا و ابوريحان و... هم براي پيشبرد علم و هنر لابي مي كردند آنها هم براي اين كار ناچار مي شدند دست ياري به سوي دولتمردان (و در مورد ابن سينا دولتزنان) نه چندان عادل و پاكدامن زمان خود دراز كنند. باور نمي كنيد كتاب هايشان را بخوانيد البته نمي گويم بزرگان ما چون مردم فرومايه دم تكان مي داند و تنها تعريف و تمجيد بي جا مي كردند. اما اصل همكاري را قبول داشتند و انتقاد هايشان رادر قالب "سقمونياي شكر آلود كه از داروخانه سعدي ستانند" به خورد آن قدرتمندان مي
دادند.بعضا هم مثل ابوريحان به علت همين انتقاد ها طرد مي شدند
۵ نظر:
Salam ,
khubi ?
Webloge khubi dari .
Hatman bia to http://linkbox.blogsome.com Register kon !
Traffic et 7 barabar misheh .
Montazeretam.
اول رابطه تلویزیون ما قدرت سیاسی
دوم مدل عمومی اطلاع رسانی در تلویزیون
سوم مبارزه قدرت میان تلویزیون ما و تلویزیون های ماهواره ای
چهارم نتیجه ای که تا به حال عاید تلویزون رفته های قبلی شده
رابطه برنامه ریزی های علمی کلان ما با تراز اول های علمی از نظر مشارکت این دومی ها
پنجم نقش دانشگاه و دانشگاهیان در سیاست
فهرستی از این نوع می شود کانتکست. یعنی معنی یک جمله در آن متن باید بررسی شود و بسته به پاسخ هایی که به آن فرست می دهیم یک کانتکست می سازیم.
اگر یک جمله را بدهند کسی نمی تواند معنی محکمی بکند هر چقدر متن هراه جمله بیشتر باشد معنی محکم تر می شود.
بسته به پاسخ هایی که به فهرست می دهید متن اطراف جمله عوض می شود و چون کانتکست عوض شد معنی نیز عوض می شود.
سوال شما مثل این است که معنی یک جمله را مستقیما به بحث گذاشته باشید.
منظور من از کانتکستوالیسم این است.
من هم باز چندتا نکته دارم که بگم.
اولا تا زمانیکه لابی کردن به صورت یک فرایند جا افتاده در نیاد نمیشه اسم اونو با اون معنی که توی بحثمون مورد نظر هست لابی کردن گذاشت!(حداقل طبق برداشت من!) منظورم اینه که تا زمانیکه یک راه مشخص و مستقل از افراد برای ارتباط بین سیاستگذاری و دانشمندان وجود نداشته باشه لابی کردن بی معنی میشه. اینکه یک نفر با پشتوانه های فردی خودش به محل های قدرت نزدیک بشه و با استفاده از نفوذی که پیدا میکنه نظرات فردی خودش رو (به درست یا غلطش کاری ندارم) اعمال کنه، اسم اینو نمیشه لابی گذاشت. حتی در سودمند بودن این عمل در بلند مدت شک دارم. البته ممکنه که بگین:"خوب بالاخره باید از یک جایی شروع کرد" که اونوقت من جواب میدم:"از کجا معلوم که چه پروسه ای برای رسیدن به سیستم درست و کارامد باید دنبال بشه؟" و جوابش به احتمال زیاد به این راحتی پیدا نمیشه!
و اما درباره ابوریحان و بوعلی سینا و دیگران! من فکر میکنم کاری که اونها میکردن (در نزدیک شدن به مراکز قدرت) چیزی شبیه به این میمونه که توی دنیای امروز یک نفر حقوق بگیر بخش دولتی باشه! و از اونجاییکه هر فروشنده ای به مشتری نیاز داره، از قدیم الایام مشتری دانشمندان (با هدف شناخت) کسی نبوده جز بخش قدرتمند جامعه که هم شکمش سیر بوده و هم از متوسط جامعه بیشتر میفهمیده!!! (بگذریم از تحولاتی کوچکی که در این مورد، در دنیای مدرن در حال اتفاق افتادن هست )
پتي عزيز ممنون از راهنماييت. با ديگر نويسندگان هم ورداپيشنهادت را به شور مي گذاريم
اظهار نظر هاي آقايان كامت و قهرماني نكات زيادقابل تاملي دارد اما روح كلام هر دوي شما تا جايي كه من مي فهمم اين است كه موضوع از آن چه كه من تحليل كرده ام پيچيده تر است.
اتفاقا يكي از نكاتي كه من مي خواستم بدان تا كيد كنم همين پيچيدگي موضوع بود.
ببينيد همكاران ما از ريز و درشت متاسفانه مو ضوع اخلاق دانشگاهي را ساده مي گيرند گمان مي كنند روح اخلاق ناب براي آنها عيان است و اگر كسي به غير از اين عمل كند سزاوار تحقير وبدگويي است. از ادبيات دكتر سروش وام مي گيرم: حقيقت اخلاق را چون پريرويي مي دانند كه تاب مستوري نداردو اين پريرو صد البته دلبر خانگي مختص آنهاست. (قسمت دومش ادبيات خودم بود!!)من مي خواستم بگويم مو ضوع به اين سادگي نيست. حال كه حقيقت مطلق بر هيچ كس آشكار نيست چه جاي آن دارد كه به علت تفاخر از لابي كردن در كنار همديگر اكراه داشته باشيم؟
ابوريحان براي اين كه بتواند رصد خانه اش را بر پا دارد و براي اين بتواند به هندوستان سفر علمي كند به حاكم و قت نزديك شد. ما هم لابي كردن براي همين نوع كارها مي خواهيم ديگه! بعدش هم وقتي كه وحشيگري هاي سلطان محمود در هندوستان از حد گذشت از او انتقاد كرد و مغضوب درگاه شد. البته اين بزرگوار اين فرصت مغضوبيت را دريافت و به دانشمندان هند نزديك شد و در پي آن ماللهند را نگاشت
ارسال یک نظر