۱۳۸۶ مرداد ۱, دوشنبه

بيژن-قسمت سوم

بيژن از بچگي به زندگي نامه مشاهيرعلاقه داشته. از كودكي آرزو داشته ابو علي سيناي زمان شود. انيشتين ايراني شود. اينك كه اخراج او از دانشگاه وقت زياد ي در اختيارش
قرار داده شروع مي كند به مطالعات وسيع درباره مشاهير و تفكر در باره آنها و تحليل شخصيتشان. انزجار بيژن از كارهاي شبكه بين المللي
IFB
(ايرانيان فضول بد گو
باعث شده از زندگي نامه هايي كه به زندگي خصوصي و خانوادگي مشاهير مي پردازند بيزار باشد. اما با اين حال زندگي نامه ها را هم به قصد اين كه رمز موفقيت اين بزرگان را كشف كند و در زندگي به كار گيرد نمي خواند.آنها را نمي خواند تا سير تحول علم و فرآيند هاي پيچيده اجتماعي و فرهنگي كه در بستر آن
اختراع و يا اكتشافي صورت پذيرفته بيابد. آنچه كه برايش جالب است سئوالاتي از اين دست است: انيشتين باهوشتر بوده يا نيوتن. آيا فلان دانشمند مظلوم واقع شده يا خود ظالم بوده.


و مهمتر از همه اين كه مساله جدال بين سعدي ومدعي در باب فقر و توانگري هنوز دغدغه ذهن اوست.مي خواهد به هر طريق كه شده ثابت كند كه هر دانشمند پولدار كه در صفحه گيتي زيسته آدم بدي بوده كه حق ديگران را خورده


اگر منجوق آنجا بود صراحتا به او مي گفت تو به اين بزرگان چه كار داري به فكر زندگي خودت باش. داري يواش يواش پير مي شي ها. آمريكا(يا اصولا دنياي مدرن) جاي وقت تلف كردن نيست! اما منجوق آنجا نيست . اگر هم بود حرفش گوش شنوا پيدا نمي كرد

۷ نظر:

ناشناس گفت...

از شما تعجب می کنم که می گیید:انیشتین.آیا تلفظ نام این آقا انیشتین است؟یا فی المثل آینستاین،آینشتاین و یا اینشتین؟

منجوق گفت...

اسامي خاص در زبان هاي مختلف به شيوه هاي مختلفي بيان مي شوند. مثلا فرانسوي ها به "ابوعلي سينا" مي گويند "آويشن"!!! حتما مي دانيد كه آويشن يك گياه طبي است

ما ايراني ها هم به آينشتاين مي گوييم انيشتين. گمان مي كنم (هر چند مطمئن نيستم)ما همان تلفظ فرانسوي اين اسم را به كار مي بريم.

ناشناس گفت...

به خاطر این چند پست اخیر خیلی خیلی ممنونم. فکر کنم اگه ما ایرانیها بتونیم این نکته هارو آویزه گوشمون کنیم کلی از مشکلات خود به خود حل خواهند بود. راستی من خیلی کنجکاو شدم که بدونم اشکال کار از کجا بوده که توصیه نامه ها بد نوشته شدن. اگه چیزی میدونی ممنون میشم به منم بگی! ممکنه به دردم بخوره.

منجوق گفت...

كامت عزيز

ممنون از سخنان دلگرم كننده ات.
اميدوارم اين نوشته هاي من يه كوچولو هم كه شده بتونه مفيد واقع بشه.

در مورد استاد راهنما ي مايكل من واقعا نمي دونم.در مورد استاد راهنماي بيژن كه كاملا ساخته و پرداخته ذهن من است مي توانم علتي بتراشم اما اين كار را نمي كنم و الا به داستانم خيانت كرده ام. آخه همان جور كه پس از چند نوشته بعدي خواهيد ديد يكي از نكات اصلي داستان اينه كه اين جور نارو ديدن ها در دراز مدت چندان مهم نيستند (و يا حد اقل مي توانند كه نباشند!)

ناشناس گفت...

راستش من زیاد وارد نیستم لذا زیاد متوجه نشدم اخراج از دانشگاه یعنی چی؟ یعنی من نفهمیدم این بیژن مدرک دکترای خودش را گرفته است و رفته است توی دانشگاه درجه سه؟ یا اینکه هنوز مدرک دکترا را نگرفته بلکه روی پایان نامه کار می کندو کلاس حل تمرین تدریس می کند خوب آن وقت توی دانشگاه درجه سه چرا اخراج می شود ؟ یعنی قبل از گرفتن مدرک دکترا دارد اخراج می شود؟ یعنی راستش من اصلا از نظام دانشگاهی سر در نمی آورم ؟ او که مدرک دکترا را نگرفته بود اصلا چرا از دانشگاه درجه سه پذیرش گرفت؟ پذیرش چی چی را گرفته ؟ تدریس ؟ عضو هیات علمی شدن؟ یا چیز دیگر؟ نکته بعدی اینکه چگونه باید مقاله تولید می کرده است ؟ من شنیده ام روش تولید مقاله علمی این است که اساتید از دانشجویان خود مقاله می خواهند و اسطلاحا بیگاری می کشند و آنها را به بردگی وادار می کنند سپس از ماحصل مقالات نوشته شده توسط دانشجویان خود اساتید نتایج علمی استخراج می کنند و مقاله جدیدی بر اساس تعداد زیادی مقالات مختلف و مرتبط دانشجویان خود می نویسند؟ بهرحال من دو چیز را نفهمیدم اول این بیژن دکترا خود را گرفته یا نه ؟ اگر نگرفته پذیرش چی را در دانشگاه درجه سه گرفته است ؟ اگرهم مدرک دکترای خود را گرفته است چرا دارد اخراج می شود از عضو هیات علمی بودن اخراج می شود؟ نکته بعدی اینکه سیستم نوشتن مقاله چه جوری است ؟ یعنی مثلا باید چکار کند؟ بدهد دانشجویان بیست تا مقاله مختلف و مرتبط بنویسند بعد خودش بیست تا مقاله مختلف را در هم ادغام کند و نتایج جدید استخراج کند؟

منجوق گفت...

بيژن مدرك دكترايش را گرفته. اما مدرك دكتري به خودي خود ارزش چنداني ندارد. كسي كه مدرك دكتري مي گيرد مراحل زيادي را بايد طي كند تا استاد شود. در آمريكا و اروپا افراد پس از دوره دكتري چند دوره "پست-داك" مي شوند يعني چند دوره در دانشگاه هاي مختلف طي قرار دادهاي دو تا سه ساله استخدام مي شوند تا كار تحقيقي انجام دهد. تفاوت پست داك با دانشجو دكتري اين است كه ديگراستاد راهنما ندارد البته در دانشگاه هاي مختلف درجه استقلال پست داك ها متفاوتند.
اين كه در چه دانشگاهي فرد پست-داك
مي گيرد خيلي مهم است

بيژن به علت نارويي كه از استادش ديده نمي تواند در جاي درست و حسابي پست داك بگيرد و سر از يك دانشگاه درجه سه در مي آورد. قرارداد وي دو به اضافه يك ساله است. يعني قرار بوده دو سال آنجا كار كند و پس از دو سال استادان همان دانشگاه وضعيت او را ارزيابي كند اگر از كارش ناراضي نبودند قرارداد او را يك سال ديگر تمديد نمايند.

اين تمديد براي سال سوم معمولا به صورت روتين انجام مي شود مگر اين كه عملكرد پست-داك مانند مورد بيژن بسيار ضعيف باشد.

بيژن به اين معني اخراج شده. يعني قراردادي كه علي الاصول بايد براي سال سوم تمديد مي شده تمديد نشده.



در مورد بيگاري گرفتن استادان از دانشجويان نظر كلي نمي دهم چون مورد به مورد مساله فرق مي كند. من فقط احساس خودم را نسبت به اساتيد راهنماي خودم مي گويم. (من دو تا استاد راهنما داشتم و خود را مديون هر دو مي دانم.) قطعا وقتي من دانشجوي دكتري بودم تمام كار گل كار تحقيقي را من انجام مي دادم. استاد م تنها مرا راهنمايي مي كرد. از اين وضع هم كاملا راضي و خوشنود بودم و اين كار را با طيب خاطر انجام مي دادم چرا كه مي دانستم راه ياد گيري همين است و بس.

همين الان هم كه ديگر دانشجوي او نيستم باز هم داريم پروژه اي را از طريق اي -ميل با هم انجام مي دهيم. وضعيت باز هم همان است كه بود. اصلا برايم قابل تصور نيست كه او از من بخواهد محاسبه اي را انجام دهم ومن حرف او را پشت گوش بيندازم و يا بدتر از آن جلويش شاخ شوم. چون كه علاقه من به ياد گيري و اشتياق من به جزو جامعه علمي بين المللي شدن بسيار بيشتر از لج و لجبازي هاي كودكانه است

ناشناس گفت...

باز هم ممنون به خاطر یه نکته جالب دیگه. راست میگی. در بلند مدت این جور چیزها تاثیر تعیین کننده ندارن!