امروز، پنجشنبه، پس از چند هفته درگيربودن در گرفتاريهاي شخصي و اداري، فرصت كردم به هموردا نگاه كنم. علت آن را هم صريح بگويم. ديشب در همشهري مطلبي به نام من چاپ شده بود كه از من نبود و حدس زدم بايد از هموردا باشد و از سهراب. همينطور بود. اشتباهي در همشهري رخ داده بود. بروم سر اصل موضوع. اول از همه عذرخواهي، از همه هموردا نويسان و هموردا خوانان كه با اين تأخير به اين موضوع "داغ" ميپردازم. نظرها را خواندم، از جمله چسبانة " سؤال از دكتر منصوري" و نظرهاي آن؛ نوع مطلبها و چگونگي ارائه برايم، بدون اغراق، آموزنده بود. اما نكتههايي كه مايلم بيان كنم:
1. تشكر فراوان از منجوق كه نوشتهاش باعث شد كمي از "مسخشدگي" ناشي از مشغلة فراوان و گرفتاريهاي بسيار در زندگي كاري و شخصي بيرون بيايم. نقد صريح وي از كاربرد بعضي كلمات، يا چگونگي تأثير كلمهها و جملهها در "زمينههاي اجتماعي" كاملا درست است. پس اگر عدهاي، از جمله خود او، آن برداشت كذائي را داشتهاند، پس اشتباه از نويسنده است. نويسنده در خلأ نمينويسد! اگر چه عدهاي هم بودند كه اصل مطلب را، نه فرعيات آن را، بهدرست گرفته بودند.
2. نوشته من، همانطور كه ديدهايد، ابتدا در هموردا گذاشتهشد. روزنامهنگار همشهري آن را ديدهبود و از دفتر پژوهشكده پرسيده بود كه آيا ميتواند آن را چاپ كند، كه من اطلاع دادم مشكلي ندارم. لابد اگر فرصت داشتم آن نوشته را براي جمع همشهريخوانان طور ديگري مينوشتم.
3. نقد من از "جايزه چهرههاي ماندگار" به هيچ وجه شخصي نيست. من نميشناسم كسي را كه اين جايزه را برده باشد و به اين دليل دوستيام را با او به هم زده باشم؛ به هيچ وجه! دوستان خوبي دارم كه اين جايزه را پذيرفتهاند و اين پذيرش هيچ خللي در دوستي من با آنها وارد نكرده است.
4. تا اين نظرها را نخوانده بودم نميدانستم چه كساني در فيزيك چهره ماندگار شدهاند. خيلي صريح بگويم تنها اسامي برندگان كه در ذهن داشتم، و هنوز برايم همان نامها تداعي ميشود، دكتر فيروزآبادي، دوست بسيار خوب حرفهاي و خانوادگي من، و آقاي دكتر رفيعيتبار است، كه براي او احترام قائلم. هنگامي هم كه آن متن را مينوشتم حتي اين اسمها در "ذهنم" نبود. تنها پديده اجتماعي براي من مهم بود. ديگر اينكه واقعاً نميدانم اصلاً هيچگاه از من خواسته شده است كه اين جايزه را بپذيرم؟
5. من در چندين نوشته، به قول "ژارگون كافه نادري روها"، "تأملات تئوريك" در زمينه پديده علم در جامعه و نقش"اجتماع علمي(scientific community)" داشتهام. نكته براي هموردا خوانان بسيار ساده است؛ توجه كنيد: اعتبار علمي يك شخص دانشگر از اجتماع علمي ميآيد. ما در ايران هنوز اجتماع علمي جاافتاده نداريم (مطالعات جامعهشناختي هم اين را نشان داده است). من يكي از وظايف همه دانشگران ايران را اين ميدانم به هر نحوي كمك كنند به تحقق اجتماع علمي در ايران، كه نقش اساسي در توسعه علمي كشور ما دارد و همراه با آن فرهنگ علمي رايج ميشود. جايزه چهرههاي ماندگار جايزهاي است كه بخش سياسي كشور به دانشگران ميدهد نه "اجتماع علمي"، پس اعتبار سياسي دارد نه اعتبار علمي. اين به آن معني نيست كه اين جايزه اخ و تف است، به هيچ وجه! جمله من همان است كه گفتم، نه كم و نه بيش: اعتبار سياسي دارد، اعتبار علمي ندارد. تازه اين گزارهها هم مطلق و سياه و سفيد نيستند، كمي هم اعتبار علمي دارد، همانطور كه جايزههاي علمي هم گاهي كمي سياسياند! اعتبار سياسي هم نوعي اعتبار است و از نظر من مطلوب. آنچه مذموم است خلط اعتبار سياسي است با اعتبار علمي. من چون فكر ميكنم بسياري از مظاهر نداشتن فرهنگ علمي كه همه از آن ميناليم، و هموردا پر است از اين گونه شكوهها، به دليل تحقق نيافتن اجتماع علمي در ايران است؛ پس هر چه بتوانم كوشش ميكنم در جهت تحقق اجتماع علمي در ايران. يكي از موارد همين جايزه است. هنگامي كه در وزارتخانه بودم كوشيدم صدا و سيما را قانع كنم كه براي اين جايزه يك هيئت علمي تعيين كنند، موفق نشدم و آنها نپذيرفتند. قضيه به همين سادگي است!
6. انسان موجودي است كه خطا ميكند، اگر كاري بكند. انساني كه فعاليتي نميكند خطا هم نميكند. انساني هم كه فعاليتي نميكند، از خطاها، اهميت آنها، و نقش بسيار سازندة خطاها در تحول و تكامل انسان خبر ندارد. حرف انسان بيخبر هم وزن چنداني ندارد. اين يك امر بديهي است و من نفهميدم چرا منجوق دائم اين امر بديهي را تكرار ميكند. پس هي گفتن اينكه بزرگان و ريشسفيدان فيزيك خطا كردهاند و كارشان انتقاد دارد، حرفي است حشو كه با دانشگري سنخيتي ندارد. واضح است كه هر كس اشتباههايي ميكند! گفتن اين كه بزرگان مورد احتراماند، زحمت كشيدهاند، دستشان درد نكند، اما خطا هم كردهاند، به زبان لري يعني اين كه نميفهميدهاند و نميفهمند ولي چه كنيم مثل اين كه بايد به پدران احترام گذاشت! اين عين بياحترامي حرفهاي است. و مثل اين است كه ريشسفيدان بگويند اين بچهها كه هنوز عاقل نشدهاند و نميفهمند، اما بايد مواظب بچهها بود، گناه دارند! هر دو نوع برداشت عين غير حرفهاي بودن است.
7. اين به ما كمكي نميكند كه روي خطاهاي گذشته و گذشتگان " كانونش" كنيم! گذشته يكتا و يگانه و تكرارناپذير است. آن را بپذيريم. اما آنچه يگانه نيست آينده است. بكوشيم آيندهاي ترسيم كنيم قابل تحقق كه به نظرمان مطلوب است و در راه آن تلاش كنيم.
8. نقد ذكر اشتباه ديگران نيست! اشتباه هم معنيهاي متفاوتي دارد. در نقد زمينه اجتماعي عمل به هنگام تصميم يا وقوع در نظر گرفته ميشود. ناقد هم بايد كسي باشد همسنگ موضوع نقد. فرزندان از پدر و مادر خود شكوه ميكنند، اما هيچكدام يكديگر را نقد نميكنند. فرزند هنگامي كه پدر يا مادر شد ميتواند نقد پدران و مادران كند. نسلي كه تجربه علمي درازمدت يا مديريت علمي درازمدت ندارد هنوز در مقامي قرارنگرفته است كه به نقد ريشسفيدان بپردازد؛ البته ميتواند ناراضي باشد، كه اين علامت رشد است و مطلوب. ريشسفيدان هم نبايد شكوة نسل جوان را طغيان تلقي كنند يا سركوب كنند، بلكه بايد از آن استقبال كنند و علامت رشد اجتماع خود بدانند.
9. اعتبار علمي با چند مقاله يا جايزه به دست نميآيد. اعتبار علمي در اجتماع علمي داخلي و خارجي به دست ميآيد. اگر كسي از برگزاري كارگاهي كنار گذاشته ميشود چرا بايد خيال كند كه همة اشكال از طرف مقابل است. اگر سهراب در يك سال سمينار هفتگي در زمينه همگرايي گرانشي ضعيف شركت نميكند، و اگر كارگاهي بسيار ساده با دو مدرس تشكيل ميشود، با هزينه بسيار كم، چرا نبايد فكر كند كه ديگران نخواستهاند مزاحمش بشوند. چرا همواره خيال بد ميكنيم. چرا خيال ميكنيم كاري را ميتوانيم بهتر از ريشسفيدان انجام دهيم، اما آنها نميگذارند. شايد هنوز زمان لازم است براي كسب اعتبار بيشتر. اعتبار را با زور يا بدگويي از ريشسفيدان نميتوان به دست آورد؛ با گفتن جملاتي نظير "سريال كارگاهها ..."، "پول بيزبان ..."، "بازده صفر"! منجوق، شما كه از "سريال" كارگاههاي همگرايي ضعيف اطلاع چنداني نداريد؛ شما كه نميدانيد همين پژوهشكده حاضر شد براي سفر سهراب به انگليس و انجام رصد درست نصف هزينههاي كارگاهي را تقبل كند كه بيستوشش نفر در آن آموزش ديدند. چرا ميگوئيد با همه حرفهاي سهراب موافقيد، شما كه از او هم كمتر ميدانيد! موضوع چيست! چرا اين قدر سرسري به نقد كارها ميپردازيد. تازه اجازه دهيد "ريشسفيدان" هم قدري حق داشته باشند بنا به سليقه خودشان كار بكنند و "اشتباه" بكنند.
10. آنچه من در سي سال فعاليت پس از بازگشتم به ايران قاطعانه ميتوانم بگويم اين است كه ما در فيزيك دستاوردهاي چشمگيري داشتهايم كه ناشي از يك نكته بسيار اساسي است: عدهاي، بهتصادف يا آگاهانه، توانستند در عين اختلافهاي اساسي كه با يكديگر داشتند، با هم كنار بيايند و براي هدف خاصي كه توسعه فيزيك است بكوشند. اين عده عمدتاً، اما نه صرفاً، جوان بودند، اشكال "ريشسفيدان" را هم ميديدند، اما با اين اشكالها حرفهاي مواجهه كردند. در همين مدت من شاهد عدم موفقيت در گروههايي بودهام كه اختلافهاي خود را اساسيتر از هدف حرفة خود ميدانستهاند.
11. برگردم به دو نكته اساسي نوشته ام: اول تشكر قلبي مجدد از منجوق به خاطر توجه به نكته و اينكه باعث سيل نوشتهها شد. دوم اينكه توجه كنيد آنچه باعث رشد همه ما ميشود آرامش، بيان حسن نيت، همكاري، كوتاه آمدن در نظرها، پذيرش حق ديگران، و خلاصه يادگرفتن اينكه بايد ياد بگيريم با هم كار كنيم. اگر غير از اين باشد خود شما بازندهايد. ريشسفيدان به كنارند!
12. من شخصا از پارسال كه شصت ساله شدم نوع زندگي، حتي زندگي علمي خود را عوض كردهام. من كار خود را كردهام! بقيهاش را ميگذارم به عهده نسل بعد و اميدوارم نسلهاي بعدي هم مثل من از فرهاد اردلان ياد بگيرند و بهموقع از بعضي سمتها كنارهگيري كنند. من بيشترين اختلاف را در زندگي علمي با فرهاد اردلان داشتهام، و دارم، ولي هنوز او را به خاطر بعضي خصلتها و نيز كمكهاي بسيار با ارزش به رشد تحقيقات در ايران و ايجاد فرهنگ علمي تحسين ميكنم.
13. اردلان توانست به هنگام رياست دانشكده فيزيك شريف در دانشكده را كه تا آن زمان بعد از ظهرها قفل ميشدو استادها همه ميبايست بيرون ميرفتند، باز نگه دارد. شايد نتوانيد تصور كنيد اين كار چقدر سخت و پيچيده بود. پس از آن خود من شبها به مدت حدود دو سال مديريت او تا ده شب، و گاهي تا 2 صبح در دانشكده بودم. گرچه استاد بودم اما خودروي شخصي نداشتم و او ترتيبي داده بود كه راننده دانشگاه مرا به منزل برساند. شده بود كه گاهي نزديكيهاي صبح مرا حتي با آمبولانس دانشگاه به منزل برسانند. در عمر خودم در ايران هيچ مديري را نديدم، چه قبل از اردلان و چه بعد از او (به انضمام خودم) كه اينچنين مديريت قاطع و اثرگذاري در مديريت علم و كمك به استقرار فرهنگ علمي كرده باشد.
14. به نظر من مهمترين دستاورد نسل ريشسفيدان اين است كه نسلي بهتر از خودشان، مانند شما، تربيت كردهاند، و اين با هدف و سختي بسيار همراه بوده است. اين اعتبار نسل ريشسفيدان فعلي است كه عبرت از تاريخ قبل از خودشان گرفتند، بدون اينكه زحمت پيشينيان را مطرح نكنند و قدر نشناسند. اعتقاد شخصي خود من اين است كه هنوز بايد اين راه را ادامه داد و هنوز فاصلة زياد داريم تا مرحلهاي كه اين اولويت جايگزين چيز ديگري بشود.
15. كلام آخر اينكه سعي كنيد اعتبار از اجتماع علمي ملي و بينالمللي كسب كنيد و متناسب با اين اعتبار به نقد مرتبط با فعاليت علمي يا مديريت علمي خود بپردازيد. اعتبار تنها در جايزه يا مقاله يا يك بار دعوت به تدريس در يك كارگاه نيست؛ پديده پيچيده و بسيار جانبهاي است. نقد هم، همان گونه كه گفتم، ميان همقطاران هست. اختلاف امري بسيار طبيعي است. نبود آن علامت مرده بودن يك جامعه است. انسان مدرن راههايي براي حل اختلاف پيدا ميكند و آن را سازنده ميداند، همانطور كه نوع اختلاف ميان من و اردلان، كه ذكر شد، اين گونه بوده است. البته گاهي اختلافهايي است، كه محرمانه ميان همقطاران ميماند و مطرح ميشود، و حل ميشود يا نميشود؛ گاهي هم ممكن است جان يك طرف در ميان باشد كه ديگر از عرف خارج ميشود!