۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

نمایشگاه عکس پدیده‌های فیزیکی

نمایشگاه مربوط به مسابقه­ عكاسی از پديده­‌های فيزيکی از روز دوشنبه تا چهارشنبه، ۲۵ تا ۲۷ آبان ماه ۱۳۸۸ از ساعت ۹ تا ۱۶ در دانشگاه صنعتی اميركبير برگزار خواهد شد.
این نمایشگاه به همت انجمن علمی دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر و با حمایت انجمن فیزیک ایران برگزار می‌شود.

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

تخمین تعداد کاربران اینترنت در ایران

تخمین زدن یکی از کارهای مورد علاقه فیزیکدان‌هاست و این روزها اخبار هی آدم را تحریک می‌کنند تا تخمین بزند! الان هم قرار است تخمین بزنیم که تعداد کاربرهای اینترنت در ایران ۲۶ میلیون نیست و ۱۲ میلیون است. این خبر را داشته باشید:
تعداد کاربران اینترنت از هشت میلیون و 800 هزار نفر در سال 84 به 25 میلیون و 600 هزار نفر در سال جاری رسید و در حال حاضر ضریب نفوذ اینترنت در کشور 35 درصد است.
این اعداد و ارقام بزرگ به نظر می‌رسند. یک تخمین بزنیم ببینیم چه می‌شود.

فرض کنید تعداد دفعاتی که ایرانیها از گوگل استفاده می‌کنند متناسب با تعداد کاربران رشد کند. پس اگر تعداد جستجوهایی که با استفاده از گوگل در سال ۲۰۰۵ از ایران انجام شده است را داشته باشیم و آن را با تعداد جستجوهای انجام شده در سال ۲۰۰۹ مقایسه کنیم، می‌توانیم تخمینی از رشد اینترنت در این مدت بزنیم.

دم دست ترین مرجعی که من پیدا کردم، google search insight است. متأسفانه این وبسایت امکان مقایسه کل جستجوها در این دو بازه زمانی را نمی‌دهد. اما اگر یک کلیدواژه انتخاب کنیم، می‌توانیم تعداد دفعات جستجوی این کلیدواژه را مقایسه کنیم. کلمهٔ عکس یک کلیدواژه مناسب است. در هر دو دوره، یکی از پر طرفدار‌ترین جستجوها بوده.

از این راه بدست می‌آید که تعداد جستجوهای کلمه عکس در سال ۲۰۰۹ به تعداد جستجوهای همین کلمه در سال ۲۰۰۵ به نسبت ۴ به ۳ است.

خلاصه کلام، یعنی اگر در سال ۲۰۰۵ تعداد ۳ نفر به اینترنت دسترسی داشتند، این رقم به ۴ نفر افزایش پیدا کرده است.
پس با توجه به حساب و کتاب ما اگر در آن سال تعداد کاربران ۹ میلیون بوده الان باید این تعداد ۱۲ میلیون باشد. این مقدار کمتر از نصف آمار اعلام شدهٔ ۲۶ میلیون است.

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

ياد آوری يک خاطره


امروز ياد خاطره ای از پولياکوف استاد دانشگاه پرينسنون افتادم که عزيزی برايم نقل کرده بود. از صحت داستان اطلاع کامل در دست ندارم ولی به تعريفش می ارزد.
از پولياکوف پرسيدند: در نظام شوروی، از لانداو تا فيزيک دانهای پايين تر را که تنها به خاطر يک اظهار نظر ناقابل دست کم چند سالی را آب خنک خورده بودند، نسل فرهيخته ای مثل شما چطور شکل گرفت؟
می دونيد جواب پولياکوف چی بود. " برای اجتناب از آلوده شدن مان، هر چه منجلاب بالا تر می آمد هم قطاران ما مجبور شدند بيشتر به بالا صعود کنند"

http://en.wikipedia.org/wiki/Alexander_Markovich_Polyakov

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

ترويج اخلاقيات

پس از مدت ها بر حسب اتفاق لحظه ای جلوی تلوزيون درنگ کردم ببينم اين سريال های وطنی که مسلسل وار پخش می شوند دارند چی می گن.بايد بگم، تو اين نيم ساعت انواع دغل و کلاه برداری و زير آبی رفتن را با جزئيات تمام توانستم آموزش ببينم. اگر قصد خراب کردن روح و روانتان را داريد و احتمالا از اين کار لذت می بريد، حتما به اين برنامه ها نظاره کنيد.
اجرت آن قبلا توسط اداره ی ماليت از جيب شما کسر شده.
بشتابيد !

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

معرفی کتاب: ديلماج

معنی لغوی: ديلماج کلمه ای است ترکی و از ترکيب "ديل + ماج" به معنی مترجم به کار می رود. اين کلمه را به صورت ديلمانج هم استفاده می کنند که به معنی انسان حراف است.
کتاب يک رمان تاريخی است از زندگی ميرزا يوسف خان مستوفی معروف به ديلماج که به دليل شغل مترجمی در دستگاه ناصری و بعدا مظفری به اين نام خوانده می شد. بخش های زيادی از اين کتاب از دست نوشته های روزانه ی ميرزا يوسف خان بر گرفته شده و در پس اين داستان وضعيت رقت انگيز دوران قاجار را می توان حس کرد. دورانی پر از جهالت و بدبختی و تلاش معدودی روشن فکر که راه رسيدن به سعادت را در مشروطيت و قانون مندی جامعه می ديدند. بعضی از شکايت های موجود در دست نوشته های ميرزا يوسف بی شباهت به شکوه های امروزی ما نيست.

در کل کتاب شيوا و روان نوشته شده و استخوان بندی خوبی دارد. برای شناخت بهتر تاريخ مشروطيت، اين کتاب می تواند مفيد باشد.

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

خانه را حفظ کنيم.

يکی دو سالی است زدم تو خط سيارات. شکل گيری و نحوه ی آشکار سازی آنها شاخه ی بسيار جذابی از اختر فيزيک است که جا برای کارهای زيادی دارد. سوالاتی از مکانيک کلاسيک که تا به حال جواب های سر راستی برای آن داده نشده است. هيجان ديگر اين شاخه اين است که جا برای پرواز تخيلات پيدا می کنيد تخيلاتی که شايد روزی به حقيقت بپيوندد. اين جا جايی است که منجمين و زيست شناسان می توانند کنار هم بنشينند و کلی با هم گپ زده و از هم مطالب زيادی ياد بگيرند. البته اين محل اشتراک در سال های اخير تحت عنوان رشته اختربيولوژی خوانده شده است.
يکی از سوالات جذابی که در اين زمينه وجود دارد اين است که آيا ما در عالم تنها هستيم ؟ بلافاصله اين سوال مطرح می شود که اگر نه، چند درصد از اين سيارات می توانند ساکنان هوشمندی داشته باشند؟ در حقيقت اگر سياره ای در يک فاصله ی خاص از يک ستاره قرار گيرد و جرم آن به اندازه ی کافی بزرگ باشد، آب در آن می تواند به صورت مايع يافت شود . اين يعنی حيات و ادامه حيات به مدت طولانی يعنی احتمال موجود هوشمند. بنابر اين وجود موجود هوشمند محتمل است.
سوال هيجان بر انگيزی که بعضی مواقع از خودم می پرسم اين است که کی ما زمينی ها می توانيم سيگنال های معنی دار شبيه همان آن هايی که رو زمين می سازيم، از موجودات هوشمند فرا زمينی دريافت کنيم ؛ و يا برعکس کی ساکنان هوشمند ديگر سيارات صدای ما را خواهند شنيد.

کره زمين برای چهار ميليارد سال خاموش بود. بدين معنی که هر چه امواج از آن نشر می شد، امواجی بی معنی و کاملا طبيعی بودند که ناشی از خود زمين و يا انعکاس نور خورشيد از جو آن بود. ولی در صد سال اخير اتفاق ديگری افتاده که در طول تاريخ زمين بی سابقه است. بشر از زمان توليد امواج راديويی توسط مارکونی در بيش از يک قرن، مرتب انواع امواج الکترومغناطيس معنی دار از هزاران ايستگاه راديويی توليد کرده و به فضا فرستاده است. اين امواج در طول اين مدت می بايست به لبه های پهناي کهکشان رسيده باشد. کهکشان ما ضخامتی حدود 100 سال نوری دارد. داخل اين محدوده تعداد ستاره ها از مرتبه صد هزار است. بنابراين اگر موجود هوشمندی دست کم به هوشمندی ما، بين اين صد هزار ستاره وجود داشته باشد، حتما تا به حال صدای ما را شنيده است. پس بايد انتظار داشته باشيم يک زمانی با آنها ملاقات کنيم. فقط بايد شانس بياريم از ما هوشمند تر نباشند چون ممکنه از ما به جای بَبَيی کباب درست کنند (شوخی) !
اي کاش می شد تو اين قرن سپری شده اين همه سر و صدا در کهکشان درست نمی کرديم که بعداً مايه ی دردسرمان شود. اگر شانس بياريم شايد هنوز دير نشده باشد. کابلی کردن انتقال اطلاعات با استفاده از فيبر نوری از روی سطح زمين يکی از راه هايی است که می تواند سکوت را دوباره به فضا بر گرداند.

بيايد خانه مان را حفظ کنيم.

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

معرفی کتاب: بامداد خمار


اين کتاب را شايد بغصی از دوستان خوانده باشند. با اين حال می ارزد به دوستانی که آن را نخوانده اند پيشنهاد کنم.
کتاب، داستان يک زندگی پر شور و حال با شادی ها و غم های مخصوص به خودش است. آخرين جملات راوی را درصفحات پايانی به وضوح دريافتم که گفت: خام بدم پخته شدم، سوختم.
نويسنده ( فتانه حاج سید جوادی) الحق با شيوايی تمام فضای داستان را در ذهن خواننده مجسم می کند. خواندن داستان را با
يک موسيقی سنتی دهه های بيست - سی پيشنهاد می کنم.

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

وزارت علوم ، تحقيقات و فن آوري

امروز فرداست که وزیر پیشنهادی رییس‌جمهور برای وزارت علوم به مجلس معرفی بشه. از قراره معلوم این شخص کسی است با بیشینه علمی مبهم و بیشینه سیاسی پررنگ. در این جا می‌خواهم چند نکته‌ی پراکنده رو در این باره بگم:
١- ایده‌آل اینه که اصلا این که چه کسی وزیر علوم می‌شه مهم نباشد. در حالتی که دانشگاه استقلال داشته باشند، رییس دانشگاه رو استادها یا هیات امنای دانشگاه انتخاب کنه، دانشگاه‌ها‌ گز‌ینش علمی خودشون رو داشته باشن و ...، دیگه واقعا مهم نیست وزیر علوم چه کسی باشه. چرا که اصلا اختیار خاصی نداره و تازه در سیستمی قرار داره که نمی‌تونه کار انقلابی خاصی انجام بده.
٢- این که بیشینه‌ی علمی وزیر چی باشه هم در شرایط ایده‌آل چندان مهم نیست. وزیر باید تنها مدیر خوبی باشه. این روزها در کشورهای پیشرفته حتی روسای دانشگاه‌ها رو گاهی از میان مدیران اجرایی که می‌توانند در هیات علمی دانشگاه هم نباشند انتخاب می‌کنند. در ایالتی که من زندگی می‌کنم آخرین مدرک وزیر تحقیقات و نوآوری لیسانس موسیقی است و اتفاقا وزیر موفقی هم هست. چرا که وزارت‌خانه‌اش بیشتر کارش توزیع پول در میان دانشگاه‌هاست که لزوما دانش آکادمیک خاصی نمی‌خواهد.
٣- در ایران متاسفانه اتفاقا وزیر نقش بسیار مهمی در دانشگاه‌ها دارد. چون وزارت‌خانه کارهایی را می‌کند که خود دانشگاه باید انجام دهد. برای همین هم این که چه کسی وزیر می‌شود بسیار مهم است. رییسان دانشگاه‌ها چون خود به پیشنهاد وزیر تعیین می‌شوند تاثیر خاصی در انتخاب وزیر جدید نمی‌توانند داشته باشند. می‌ماند استادان دانشگاه‌ها که احتمالا به دلیل نداشتن یک تشکل صنفی قدرتمند عملا تاثیرگذار نیستند. و خلاصه همین می‌شود که امروز و فردا می‌شود.
٤- به نظر شما چه کار می‌شود کرد که اولا از قدرت وزارت‌خانه کم کرد، استقلال دانشگاه‌ها رو زیاد کرد و از طرف دیگه اگه این کارها به هر دلیلی ممکن نیست، لااقل کاری کرد که هر کسی را نشود به عنوان وزیر پیشنهاد کرد!؟ به هر حال از یه جایی باید بشه شروع کرد

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

دو دو تا چهار تا

سالها پیش وقتی‌ فرش ایران در دنیا رقیبی نداشت یا بوی چأی خوش طعم گیلان از گذر هر کوچه‌ای بلند می‌‌شد و یا برنج ایران را رو دست می‌‌بردند، علت تنها یک چیز بود و اون عدم رقابت اجناس خارجی‌ با ایرانی‌ در قیمت تمام شده. این چند وقت که به مسافرت فرنگستان اومدم، هر چی‌ تو فروش گاه‌های اینجا دنبال پستهٔ ایرانی‌ می‌گردم نیست که نیست. می‌‌دونید آخه امریکیش ارزان تر از ایرانیشه و برای وارد کننده‌ی اینجا صرف نمی‌کنه از ایران پسته بیاره !!

چه بخواهیم چه نخواهیم حقیقتش ما هر سال حدود ۲۵ درصد تورم داریم و تو این ۴ سال گذشته سر جمع تورم شاید از ۱۰۰ درصد هم بالاتر زده باشه (عدد دقيق شو نمی دونم بعدا يقه ی منو نگيريد). در این بین تنها ارز‌های خارجی‌ هستند که معاف از تورم اند. نتیجه، افزایش قیمت تولیدات داخلی‌ در بازار‌های جهانی‌ و به دنیال آن خارج شدن کالا های ايرانی از بازار جهانی است از طرف ديگر نتيجه اين کارارزان شدن قيمت کالا های خارج در داخل است. امروز من ليست مواد غذايی که خريده بودم جلوم گذاشتم و با قيمت ايران مقايسه کردم. باور کنيد ما اون قدر تورم در ريال و تورم صفر در ارز داشتيم که از اين به بعد برای کادو بايد ران مرغ و گوساله به در و همسايه ها آورد.

این سیاست درست عکس سیاستی است که چینی ها سالهاست دنبال می کنند که نه تنها کالاهای چینی‌ ارزن در داخل کشور به فروش بره بلکه بتوانند با قیمت ‌‌ مناسب تر جنس هايشان را در دنیا بفروشند. البنه آمريکايی ها همواره اين سياست چين را سرزنش می کنند که ما را از نون انداختن. ای‌‌ کاش به عوض این همه تزریق مصنوعی ارز تو بازار ایران برای ثابت نگه داشتن قيمت ارز آن هم با سرم و ب کمپلکس و ب- 12، این پول صرف درست کردن زیر ساخت های کشور می شد . معلوم نيست تا کی بايد به خودمان گل بزنيم...

۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

بیست سال پیش

همه ماها که دستی بر علوم داریم، به نوعی پژوهشگاه دانشهای بنیادین رو می‌شناسیم. در اونجا تحقیق می‌کنیم، تو کتابخونش عضو هستیم، در سمینارهاش شرکت می‌کنیم و یا از اینترنتی که به ایران آورده استفاده می‌کنیم. پژوهشگاه ممکن بی نقص نباشه، ولی نمی‌تونیم نقشش رو در زنده کردن علم و تحقیقات علمی در ایران انکار کنیم.

اما تاحالا نشده بود به شرایط بیست سال پیشی که پژوهشگاه شروع به کار کرد فکر کنم. امروز سر مراسم بیستمین سالگرد اینکار رو کردم. فکرش رو بکنید، جنگ تازه تموم شده بود و تهیه نون شب و ساخت و ساز خرابیهای جنگ به نظر از هر کار دیگه‌ای مهمتر بودند. توی حال و هوای اون موقع، تحقیق، اونم از جنس فیزیک نظری و ریاضیات حروم کردن پول بود. خوب یادمه که اگه صحبتی از علم و کشف اختراع می‌شد خوراک برنامه صبح جمعه با شما و عصرانه بود که ما مردیم از گشنگی و اینها لیزر اختراع کردند.

توی اون شرایط، در زمان نخست وزیری موسوی سنگ بنای این پژوهشگاه‌ و خیلی از پژوهشگاه‌ها، مراکز تحقیقاتی و تحصیلات تکمیلی گذاشته شد.

حالا به عنوان تمرین، سعی کنید هر کدوم از کاندیداها رو بزارید توی اون شرایط و نتیجه رو تصور کنید.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

اصلاح الگوی مصرف در انتخابات

مدتها پیش (می‌توانید حدس بزنید کی؟) یک متنی نوشته بودم راجع به یک الگوریتم رای گیری به نام condorcet که ابداع یک ریاضیدان فرانسوی به همین نام بوده. متن یک کم آبکی و در حد یک پیش نویس است و من هم حال و حوصله دوباره نوشتنش را نداشتم. امیدوارم که متن ارزش روش را خیلی کم نکرده باشد. که روش بسیار جالبی برای انتخاب رییس جمهور است و خوبیهای زیادی دارد. مثلا نیازی هم به دو مرحله ندارد یا اینکه کاندیداهای یک جناح رای هم را کم نمی‌کنند.
در ضمن، هر گونه تشابه اسمی شخصیت‌های این متن با یکی از نویسندگان این وبلاگ تصادفی است!

به زودی انتخابات ریاست جمهوری فرا می رسد. در این دوره، تعداد زیادی نامزد شده اند و همینطور بر تعداد آنها افزوده می شود به طوری که هر گرایش سیاسی حداقل یک کاندیدا را خواهد داشت. و جالب این است که کاندیداها همگی در یک سطح قدرت هستند. این موضوع نوید انتخابات پر هیجانی را می دهد!
هرجند که فراوانی نامزدهای ریاست جمهوری خوب است و موجب تشویق مردم و طیف های گوناگون سیاسی به شرکت در انتخابات می شود، ولی از طرف دیگر مشکلاتی را هم پدید می آورد. نامزدها را نگران شکسته شدن آرایشان می کند،‌
، باعث سردرگمی رای دهندگان می شود و نامزدها را وادار به نفی یکدیگر می کند.
این مشکلات نتیجه روش رای گیری کنونی هستند. با تغییر روش، می توان جلوی شکسته شدن آرا را گرفت و انتخاب را آسانتر کرد و در مجموع انتخابات سالمتری برگزار کرد. در روش کنونی، هر نفر فقط یک رای و تنها به یک نامزد می دهد و این باعث تمام مشکلات می شود. اجازه بدهید با چند مثال این روش را بررسی کنیم.

فرض کنید تقی و نقی از جناح راست هستند و رستم و سهراب از جناح چپ و باز هم فرض کنید در هر جناج تقسیم بندی دیگری هم وجود دارد، مثلا سنتی و مدرن. اجازه بدهید تقی و رستم را سنتی باشند و دوتای دیگر مدرن. بگزارید در نظر بگیریم که هر یک از این چهار گرایش به یک اندازه در بین مردم طرفدار دارند و هر کس تنها به کاندیدای دلخواهش رای می دهد. وقتی که فقط دو نفر -- تقی و رستم-- نامزد می شوند، انتخابات به خوبی و خوشی برگزار می شود و رستم با اختلاف ناچیزی انتخاب می شود.

اما اگر تعداد نامزدها بیشتر شد، کمی مشکل پیدا می کنیم. فرض کنید که اینبار هم فقط تقی از جناح راست نامزد می شود. ولیی چپها نمی دانند که از بین رستم و سهراب کدام یک مناسب تر است، برای همین هردو کاندید می شوند و در نتیجه آرای رستم بین او و سهراب نصف می شود و باعث می شود تقی با اختلاف بالایی انتخاب شود. جنگ بین رستم و سهراب، تقی را پیروز می کند. در حالیکه اگر سهراب وارد نمی شد، رستم انتخاب می شد.

در اینجا شرک کردن یا نکردن سهراب، نتیجه انتخابات را عوض می کند. در حالیکه او در هر دو حالت بازنده است. این موضوع باعث سردرگمی فراوان احزاب در نامزد کردن افراد می شود و بر امکان تقلب هم می افزاید. مثلا تقی می تواند به سهراب پول بدهد که کاندیدا شود.

این شیوه انتخاب برای رای دهندگان هم مشکل آفرین است. با یک مثال این موضوع آشکار تر می شود.
تقی و رستم و سهراب نامزد می شوند. فرض کنید سهراب نامزد مورد علاقه شما است. آما شما مجبورید به رستم رای دهید.
زیرا شما حدس می زنید که رستم شانس بیشتری دارد و اگر شما به جای او به سهراب رای دهید، از آرای رستم کاسته شود و انتخابات به نفع تقی تمام شود که شما با او مخالفید. در این روش رای دهندگان احتمالا نمی توانند به کاندیدای دلخواهشان رای دهند.
در حقیقت، نتیجه بدیهی این شیوه رای گیری آنست که اکنون در آمریکا می بینیم. تنها دو حزب می توانند شکل بگیرند.
در چنین شرایطی، حزب سوم شانس بقا نخواهد یافت. ما هم اگر چاره ای برای این مشکل پیدا نکنیم، به جایی خواهیم رسید که اکنون آنها رسیده اند.

و اما، روشهای فراوان دیگری هم برای رای گیری وجود دارد. شاید یکی از بهترین روشها، روشی باشد که به نام ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی ، کندور-سِی نامیده می شود. این روش بسیار ساده است و هیچ یک از مشکلات یاد شده را ندارد. در این روش افراد نام کاندیدا ها را به ترتیب اولویت در برگ رای قید می کنند. این روش شبیه این است که بین هر دو کاندیدا انتخاباتی برگزار شود. و ببینیم بین هر دو نفر کی بهتر است.

خوبی این روش اینست که احزاب نامزدهایشان را بی هیچ ملاحظه ای معرفی می کنند. و رای دهند گان هم به نامزدهای دلخواهشان رای می دهند. اگر کاندیدا هستید، خیالتان راحت خواهد بود که اگر همقطار شما وارد گود شود به شما ضرری نخواهد رسید. و اگر هم رای دهنده هستید، با آرامش خاطر رای می دهید چونکه می دانید اگر انتخاب اول شما شانسی نداشت، انتخاب دومتان ممکن است اثر بخش باشد.

این روش هم با مثالی بیان می کنم.
فرض کنید سه کاندیدای خیالی ما نامزد شده اند. شخصی مایل به راست است و ممکن است تقی را مناسبترین شخص بداند.
ولی خوب اگر تقی انتخاب نشد، به نقی راضی است و اگر او هم نشد، حد اقل رستم را به سهراب ترجیح می دهد.
برگه ری این شخص به این ترتیب خواهد بود:

۱ . تقی
۲ . رستم
۳ . سهراب

حالا می خواهیم آرا را بشماریم. فرض کنید هنگام شمارش سه برگه رای به این صورت است:

۱ . تقی
۲ . رستم
۳ . سهراب

پنج برگه به این صورت
۱ . تقی
۲ . سهراب
۳ . رستم

پنج برگ رای به این صورت:
۱ . رستم
۲ . سهراب
۳ . تقی

و چهار برگ رای به این وجه:

۱ . سهراب
۲ . رستم
۳ . تقی

شمارش آرا به این گونه است که تعداد دفعاتی که هر کاندیدا بالای کاندیدای دیگر قرار دارد را حساب می کنیم.





تقی رستم سهراب
تقی ۰ ۹ ۹
رستم ۸ ۰ ۹
سهراب ۸ ۸ ۰

از این جدول نتیجه می گیریم که

رستم از تقی بهتر است.
سهراب از تقی بهتر است.
سهراب از رستم بهتر است.
پس سهراب از همه بهتر است و انتخاب می شود.

در حالی که اگر به روش قدیمی رای می گرفتیم، فقط انتخاب اول مهم می شد و تقی پیروز می شد.
اگر در روش قدیمی فقط تقی و رستم کاندیدا می شدند، رستم انتخاب می شد، در حالیکه تعداد زیادی از طرفداران تقی سهراب را به رستم ترجیه می دهند. این روش دقیقا متناظر با این است که بین هر دو کاندیدا انتخاباتی به روش قدیمی برگزار کنیم و برنده را بیابیم.
این شیوه رای گیری خیلی شبیه به برگزاری مسابقات فوتبال هم هست که در آن هر دو تیم با هم مسابقه می دهند و جدولی شبیه به جدول ما می سازند.

و اما این رای گیری دو مشکل هم دارد. یکی مساوی شدن است و دیگری در چرخه افتادن. مشکل تساوی که در تمام روشها وجود دارد و تقریبا حل نشدنی است. ولی مشکل دوم، تشکیل چرخه،‌ مخصوص این روش است.
مشکل به این صورت است که نتیجه انتخابات این می شود که سهراب از رستم بهتر است، رستم از تقی و تقی از سهراب.

ساده ترین راه حل اما نه بهترین آنها این است که نتایج رقابت بین هر دو نفر را به ترتیب قدرت برند مشخص کنیم.

سهراب بهتر از رستم ۱۱ به ۵
تقی بهتر از سهراب ۱۰ به ۶
رستم بهتر از تقی ۹ به ۷


بعد شروع می کنیم نتایج تقریبا ضعیف را حذف می کنیم و این کار را آنقدر ادامه می دهیم که چرخه ها از بین بروند. در اینجا اختلاف رستم و تقی ناچیز است. پس می توان این دو را شبیه به هم در نظر گرفت. با کنار گزاشتن خط سوم، نتیجه این می شود.
سهراب بهتر از رستم است. تقی بهتر از سهراب است. اما هیچکس بهتر از تقی نیست، پس تقی انتخاب می شود.

شیوه اجرای این رای گیری چندان پیچیده تر از شیوه مترادف نیست. خصوصا که هم به صورت دستی و هم به صورت ماشینی قابل انجام است. به صورت دستی، برگه های رای به این صورت خواهند بود:

۱
۲
۳
۴
۵

و رای دهنده در هر جای خالی به ترتیب اولویت کاندیداهای دلخواهش را نام می برد.
می توان اطلاعات هر برگه رای را به رایانه داد که بقیه کار آسان خواهد بود.
ولی اگر امکانش نبود، باز هم می توان به صورت دستی جداول را تشکیل داد.
شاید فرایند کمی پیچیده تر به نظر بیاید، ولی حقیقتا ارزشش را دارد.
دست کم، با از بین بردن مرحله دوم الگوی مصرف را اصلاح می‌کند:-)

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

منبع انرژی ماهواره پلانک

ماهواره پلانک که بناست افت و خیز دمایی و قطبش CMB (تابش ریز- موج پس زمینه که از مهبانگ به یادگار مانده) را با دقت فوق العاده زیاد اندازه بگیرد به زودی به فضا خواهد رفت. در مورد آن چه انتظار داریم نتایج پلانک به ما بیاموزد بعدا خواهم نوشت. اینجا فقط یک نکته می خواهم بگویم: منبع انرژی این ماهواره انرژی خورشیدی خواهد بود.
دیده اید که ماهواره ها را در کاریکاتور ها مانند خفاش می کشند؟! بال ها همان آرایه (array) باطری خورشیدی هستند!!

۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

به کجا چنين شتابان !

امروزه پيچ راديو يا دگمه ی تلوزيون را به هر طرف که می فشاری جايي نيست که خبر از رکود اقتصادی دنيا نداشته باشد. متخصصين اقتصادی هم دائما در حال هشدار دادن هستند که ممکن است حالا حالا ها اين رکود دست از سر اقتصاد دنيا بر ندارد و روز های سخت تری هم در پيش رو باشد ! من با دلايل وقوع اين پديده در اين نوشته کاری ندارم. اين موضوع در رسانه ها به قدر کافی مورد بحث قرار گرفته است. ليکن شايد بتوان اين واقعه را از زاويه ی ديگری هم ديد. با وجود اينکه خبر بی کار شدن مردم اصولا موضوع ناراحت کننده ای است، با اين حال رکود اقتصادی شايد بتواند در بهبود زيست معقول بشريت مفيد هم باشد. بياييد يک نگاه اجمالی به تاريخ تمدن ده هزار ساله در ارتباط با اين موضوع بياندازيم. در تمامی اين دوران تعادلی پايا بين بنی آدم و طبيعت پيرامون وجود داشت. در دوران شکار، بشر هم شکارچی بود و هم شکار و وسايل و ابزار آلات ساده نمی توانست اجازه شکستن اين تعادل بين خود و طبيعت را به او بدهد. دوران کشاورزی به دليل افزايش چشم گير جمعيت بشری, کفه ی ترازو کمی به طرف انسان کج شد. با اين حال انسان برای اينکه توازن را دوباره حفظ کند دست به پرورش شکار های خود در قالب دام دار زد تا پروتين خود را از اين طريق تامين کند. انسان هر بار که به دليل توسعه اين تعادل را به هم می زد دست به اقدام می شد و دوباره با بازتعريف جديد, تعادلی نو را بر پا می کرد و البته هر بار يافتن راه کار برای ايجاد نظم نوين ( بين خود و طبيعت) نياز به زمان داشت. در صد ساله ی اخير با ورود به دوران مدرنيته، شاهد توسعه ی بشر به اندازه ای بيش از رشد در همه ی تاريخ خود بوديم. در اين صده انسان پرواز کرد, به فضا رفت, هسته ی اتم راشکافت، کامپيوتر درست شد, تقريبا تمامی هيدروکربنی که طبيعت در زير خاک مدفون کرده بود را سوزاند و ...
همه ی اين اتفاقات درمدت زمان بسيار کوتاهی رخ داد. يعنی در زمانی کمتر از يک صدم تجربه ی بشری؛ و ما به هيچ عنوان فرصت برقراری تعادل جديد را نداشتيم و تنها ديوانه وارکره ی زمين را شخم می زديم و می زنيم. فکر می کنيد تا کی می توان جمعيت را با اين سرعت افزايش داد ؟ کفه ی بشر را در ترازوی طبيعت را تا کی می توان به صورت يک جانبه و خود خواهانه سنگين کرد ؟ زمان مشخصه ی تحمل طبيعت چقدر است؟ اينکه طبيعت به عمل کرد ما پاسخ خواهد داد يک امر کاملا فيزيکی است. مساله مثل مختل کردن يک سيستم است که در بستر چاه پتانسيل خود آرميده. اگر اختلال بيش اندازه باشد، سيستم ديگر به حال اول خود بر نگشته و اين برای ما می تواند به معنی نابودی باشد. بنابر اين از رکود اقتصادی دنيا ناراحت نباشيد. شايد فرصتی به ما دست دهد تا تعريف خود را از رشد و توسعه تعديد کنيم. عده ای اين نظر را مطرح می کنند که در صورت غير قابل سکونت شدن زمين, اينجا را ترک کرده و به سياره ای فرا خورشيدی خواهند رفت. به عنوان يک کيهان شناس اين خبر را بدهم که اين فکرها را می بايست کاملا فراموش کرد. فاصله ی ستارگان بسيار دور از آن است که حتی بتوان يک نفر را بدان جا فرستاد.

بياييد همين خانه ی زيبا (زمين) را با دقت و احترام حفظ کنيم. واقعا اين همه بالا و پايين پريدن و حرس زدن های بی معنی برای توليد و مصرف بيشتر, نتيجه ای جز تسريع در پايان داستان نخواهد داشت.

۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

DAMA

همان طوری که در منجوق نوشتم مرکز زلزله ای که در ایتالیا رخ داده نزدیک آزمایشگاه Gran Sassoبوده است.

در این آزمایشگاه, آزمایش های مختلفی صورت می گیرد. یکی از آنها (شاید معروف ترین آنها به خاطر نتایج بحث بر انگیزش) آزمایش DAMA است. آزمایش داما اثری می بیند که می توان به برهمکنش ماده تاریک با نمونه تعبیر کرد. اثر بادرجه اعتماد بالا (بالاتر از 8سیگما) در این آزمایش ثبت شده است !با این حال آزمایش های دیگر در آزمایشگاه های دیگر دنیا این اثر را تایید نمی کنند!! خیلی ها فکر می کنند اثر مشاهده شده در آزمایش داما نتیجه خطای سیستماتیک است. اما هیچ کس نتوانسته در این چند سال ایرادی به داما بگیرد و منشا خطای احتمالی را آشکار کند.

دیروز شوخی می کردم و می گفتم شاید زلزله منشا خطای احتمالی را از بین ببرد و از سال دیگراثری دیده نشود.

البته برخی هم اثر دیده شده را جدی می گیرند و سعی می کنند مدل هایی بسازند که مشاهده اثر در داما و عدم مشاهده آن در آزمایش های دیگر را توضیح دهد. به عنوان مثال مراجعه کنید به این مقاله. (یکی از نویسندگان این مقاله همکلاسی قدیم من در اسلک و همان کس است که من شخصیت او را در داستان بیژن و منیژه آورده بودم!)

۱۳۸۸ فروردین ۵, چهارشنبه

معرفی کتاب (2)

پيشنهاد داده بودم کتاب های جديد تو بازار را به هم معرفی کنيم. خيلی ممنون می شم اگر شما هم اين کار را بکنيد. دو تا کتاب جديد دستم رسيده بود اين چند روز تعطيل خواندم و لذت بردم. اولی "بادبادک باز" اثر خالد حسينی بود. نويسنده ی افغانی ساکن آمريکا که حقيقتا اثری تاثير گذاری خلق کرده و منعکس کننده درد و غم و بدبختی های مردم افغانستان و خشونت طالبان است. می شود خواندن اين کتاب را به سياست مداران غربی هم توصيه کرد!
کتاب دوم کافه پيانو يکی از کتاب های پرفروش سال 87 بود. روايت زندگی يک صاحب کافی شاپ که قبلا کار روزنامه نگاری می کرده. سبک جديد نگراش بدون خود سانسوريی است که ما معمولا دچارش هستيم. از اين کتاب به خاطر همين نکته اش خوشم آمد. لحن اين کتاب تا حدودی مردانه و به دور از نزاکت های متعارف است، بنابراين خواندن آن را برای خانم ها توصيه نمی کنم.

۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

سال نومبارک

سال نو را بر نویسندگان و خوانندگان هم وردا تبریک می گویم. امیدوارم در سال جدید خبرهای خوبی در هموردا بخوانیم و بنویسیم. خبرهایی مانند راه اندازی موفقیت آمیز ال-اچ-سی, دیدن آثار فیزیک جدید در آزمایش مگ, خبرهایی جالب از تلسکوپ فرمی , خبر تصویب نهایی آی-ال-سی و... و مهم تر از همه خبر موفقیت ها و شناخته تر شدن محققان ایرانی در جمع های بین المللی.

۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه

دو حادثه در يک روز

امروز صبح که به دانشگاه رفتم دو خبر تکان دهنده هر آنچه رشته در باب طبل بی عاری (اشاره به نسخه ی نيم پيچ پزشک) ريخته بودم پنبه کرد. دو تصادف فوتی در يک روز! دانشگاه , استاد عزيز آقای دکتر ضيايی را از دست داد. استاد؛ نمونه ی يک کار آفرين دست اندرکار در صنعت بود. يکی از مهم ترين کارخانه های پلاتين که مصرف ارتوپدی کشور را تامين می کند، ايشان به راه انداخته بود و ده ها دانشجوی تحصيلات تکميلی که برای اين مملکت تربيت کرده بود. نبود ايشان نه تنها ضايعه است بر خانواده که مادر روزگار کی ديگر همچون او و يا عزيزان با ارزشی چون او را به دنيا آورد. در تشييع ايشان آوخ ها و افسوس ها فضا را پر کرده بود ولی چه فايده که از دست کسی کاری بر نمی آيد. در اتفاق دوم که پس از برگشت از مراسم ره سپاری آن بزرگوار به دانشکده خبر دار شدم، فوت يکی از دانشجويان کارشناسی ارشد دانشکده باز به دليل تصادف رانندگی و بر خورد يک اتوبوس با او در روز گذشته بود. انسان عنان از کف می دهد. چه شده در اين آشفته بازار!
بر ما چه شده که سالانه 24000 نفر به خاطر ندانم کاری خودمان قتل عام می شوند. اين آمار يعنی ده درصد کل فوتی در دنيا به خاطر سوانح رانندگی که متعلق به ايران است، در حالی که ما تنها يک درصد جمعيت دنيا هستيم. به عبارت ديگر ده بار بيش از متوسط دنيا. مشکل چيست ؟ چرا اين وضعيت درست نمی شود؟
بعضی ها را نظر بر اين است که ما هنوز از دوران پارينه- قاطر سواری به دوران نو-قاطر سواری گذر نکرده ايم و يکی دو عصر يخبندان که گذشت انشاء الله وارد دوارن جديد رعايت رانندگی خواهيم شد. بعضی ديگران را نظر بدين منوال است که اصولا ما ايرانی ها اهل رعايت و اين قرتی بازی ها نيستيم که "نرود ميخ آهنين بر سنگ". اما عده ای معقول که تاريخ تحول خودرو را مطالعه کرده اند، می فرمايند تمامی جوامع بشری آنارشيزم مخصوصا از نوع رانندگی اش را می پسندند. اما، وظيفه ی دستگاه امنيتی به عنوان حافظ جان و مال مردم است که هر خطا کاری که دست از پا خطا کرد چنان نقره داغ ( منظورم جريمه سنگين است )کند که تا ابد فکر آکروبات بازی تو خيابان و جاده را فراموش کند. اميدوارم مسئولين اگر لطفا بقيه امور کره زمين را به سامان فرمودند به اين امور کم ارزش هم برسند.

۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه

بر همکنش با محيط

امروز هم نوشته ام هيچ ربطی به تخصٌصم ندارد ولی اتفاقا به بيماريی که به سراغم آمده کاملا مربوط است. حوادث و وقايع کاری در هفته ی گذشته آن چنان فشاری بر قلبم وارد کرد که سر از ناکجا آباد در آوردم. فشار هايی که به دلايل اشتباهات در رويه های اداری، سوء مديريتی و يا رفتار های ناشايست چند دانشجوی ( پلاک موقت) می بينی ولی هر کاری می کنی قادر به اصلاحش نيستی!

در اين موارد چه بايدکرد؟ آيا تمام فشارها را می بايست رو قلبت بريزی، يا بی خيال باشی؛ و يا راه ميانه را طی کرده، فقط با يک تذکر ملايم به هر گوش شنوا و ناشنوايی از صحنه دور شوی ؟

شما بگويد چه بايد کرد؟

۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

خود آگاهی مصنوعی

به دليل نوع کار پژوهشی ام در نجوم همواره مجبورم با کامپيوتر، برنامه نويسی و استفاده از الگوريتم های بهينه درگير باشم. برای من مشابهت کارکرد دنيای بی جان کامپيوتر با شبکه های عصبی بيولوژيک هيجان انگيز ترين بخش علم کامپيوتر است . حقيقتش دوست داشتم به اندازه ی کافی وقت داشتم که می توانستم به اين مقوله از علم هم وارد شوم. ولی حيف که در اين دنيای حرفه ای گری تنها می بايست همه فکر ها را در يک کاسه ريخت، بگذريم.
ببينيم بين اين دنيای بی جان و آن جان دار چه شباهتی است. در دنيای سخت افزار عمل گرها ی پايه از ترکيب دروازه هايی تعريف شده اند که مثلا می تواند عمل جمع دو عدد در آن انجام شود. ترکيب اين ريز عمل گر ها در داخل يک چيپ می تواند از تصويرگری گرفته تا خواندن و اجراء يک برنامه را در کامپيوتر عملی کند. با توجه به عمل يک رشته ی عصبی در دريافت يک سری داده های ورودی و خروج نتيجه ی فرايند تحت يک الگوريتم مشخص، به نظر می رسد بين اين دو سيستم بی جان و بيولوژيک از اين نقطه نظر اختلافی وجود نداشته باشد. دوست داشتم می شد اين هم ارزی را مثلا با انجام دادن عمل جمع توسط يک رشته شبکه بيولوژيک نشان داد. واضح است که در اين آزمايش سيگنال های باينری می بايست به صورت سيگنال های قابل فهم به يک سلول عصبی خورانده شود.
اما چرا شبکه بيولوژيک عصبی وقتی از يک حد بزرگ تر شده و پيچيده تر می شود می تواند احساس خود آگاهی داشته باشد ؟ من خود آگاهی را به اين صورت تعريف می کنم که سيستم منطقی بتواند در مقابل داده های پيچيده و بحرانی از حالت تعادل خارج شده و دوباره بتواند به حالت پايه ی خود بر گردد. داده های بحرانی را داده هايی تعريف می کنم که همبسته باشد با بقای سيستم. در مورد عمل گر های کامپيوتر با افزايش اجزا و پيچيده تر کردن آنها شايد بتوان همان جواب های ترکيبی را از آن انتظار داشت، ليکن يک چيپ کامپيوتری چيزی از بقای بهينه و نابودی نمی داند. فکر می کنيد اگر عمل گر نابودی در داخل يک سخت افزار تعريف کنيم چه اتفاقی می افتد؟ می توان سخت افزار را طوری طراحی کرد که در آن بقا به صورت محدود کردن دسته از فضای جواب ها باشد. اين جواب ها در بالاترين درجه ی اهميت قرار داده شوند و الگوريتم های شرطی طوری کار کنند که همواره جواب ها در حفظ بقای سيستم عمل کند. در اين صورت با نزديک شدن به جواب های ممنوعه الگوريتم خود را طوری عوض کند که از جواب ممنوعه دوری کند. در ضمن سيستم تعريف شده برگشت پذير هم باشد. فکر کنم بشود اين سيستم را حدالمکان شبيه سازی کرد. در اين صورت خروجی های اين برنامه مسئله بقا را همواره مد نظر خواهند داشت و اين يعنی خود آگاهی !
اگر اين استدلال درست باشد در آن صورت می توان عمل گر های خودآگاه ( زنده) در داخل يک شبکه ی سخت افزار داشته باشيم. اگر شد، فقط مواظب باشيد اين موجودات زبان بسته را با
Delete کردن نکشيد !

۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه

سياهچاله ای واقعی

در ياد داشت های شخصی خود کنکاشت می کردم. نوشته ای ديدم از دوران بعد از 11 سپتامبر، زمانی که لشکر کشی وسيعی به افغانستان شد. تاريخ افغانستان را اگر ورقی بزنيم پر از جنگ های داخلی و خارجی است. ليکن در يک مورد همواره افغان ها ثابت کرده اند که اشغالگر را بر نمی تابند و حرف گرچه حسابی هم باشد, به زبان زور آن را نمی پذيرند. سياست مدارن چه بهتر بود قبل از هر اقدامی در گوشه و کنار دنيا نگاهی عميق به تاريخ اقوام می انداختند. در تاريخ معاصر سه بار افغان ها تحت هجوم دول اروپايی قرار گرفتند که دو مورد آن فضاحت عميقی برای طرف متجاوزگر به همراه داشت و مطمئن هستم آخری هم به همين ترتيب خواهد بود. در سال های 1880 عملا دولت فخيمه ی انگليس با فضاحتی که تا آن تاريخ به ياد نداشت با شکستی سنگين افغانستان را ترک کرد. رويداد دوم حمله روس ها در حوالی 1980 بود که با قربانی شدن 15000 نفر از ارتش سرخ، توهم شکست ناپذيری شوروی را در داخل وخارج آنچنان شکست که ده سال بعد زمينه را برای فروپاشی آن فراهم کرد. در نهايت رخ داد نهايی ورود آمريکايی ها به افغانستان است. تصور من اين است که بودجه ی آمريکا بدون هيچ بهبودی در حال و روز افغان ها، سال های سال همانند سياه چاله ای در افغانستان مکيده و به تابش هاوکينگ تبديل خواهد شد. در طول سال های آتی اگر سياست مداران آمريکا در افغانستان به همين ترتيب به پيش روند، نتيجه ای جز تحليل رفتن پول و حيثيت برای آنها به همراه نخواهد داشت. اي کاش قدرت مندان زمانه می دانستند که حرف حسابی نه از راه مشت آهنين که با گفتمان قابل درک است و به عوض تفهيم با لوله ی تفنگ، بودجه ها صرف رفاه و آموزش و بهداشت مردم افغان می شد تا عقلانيت متجلی شده و دنيای بهتری فراهم آيد.

۱۳۸۷ دی ۲۷, جمعه

بشريت درآستانه ی سقوط

در روز های اخير همه شاهد قتل عام بچه ها و مردمان بی گناهی در غزه بوديم. اندوه و غم اين رويداد ها دل همه را به درد آورده، در حالی که تنها می توانيم شاهد اين قصابی باشيم. بله تنها شاهد!
اخيرا Michael Heart نويسنده و آهنگ ساز قطعه ی زيبايی را اجرا کرده که حقيقتا بيان کننده عمق فاجعه است. می توانيد در اين سايت قطعه را گوش دهيد.