۱۳۸۷ تیر ۱۸, سه‌شنبه

كار ايران درست‌شدني است!

كار ايران درست‌شدني است!



"به تو حاصلي ندراد غم روزگار گفتن
كه شبي نخفته باشي به درازناي سالي"
به نقل از بيژن فرهنگ دره‌شوري

اين شعر سعدي از دهان مردي بيرون آمده است كه كم از بزرگان تاريخ سرزمين ايران ندارد. خداوند عمر طولاني و پرتوان‌تر به او بدهد و از توان نامردان تاريخ بكاهد! باز هم از زبان فرهنگ دره‌شوري:
"در اين چند روز آخر كه از زندگيم باقي است تنها آرزوي من اين است كه به كوير بروم.
آتشي روشن كنم. به صداي تار و سه‌تار عليزاده گوش بدهم و بدون شرم در تاريكي شب
شيوني بزرگ سركنم. بگذار باد و ابر غم مرا از اين سرزمين به غربت ببرد. نمي‌خواهم اين
غم در سرزمين من ايران به خاك سپرده شود."*

فرياد غم دره‌شوري بر سر نامردان تاريخ ايران باد !
فرياد دره‌شوري مرا ياد آه و ناله چند دوست فيزيكدان و دوستاني ديگر انداخت؛ از ياراني كه از اوائل انقلاب با تلاش و در سكوت و بي‌توقع، همچون دره‌شوري، عمري به پاي علم و فرهنگ در ايران گذاشتند. چه ايده‌ها، چه تلاشها، و چه آرزوها! يأس از آه و ناله‌شان شاراشار فرو مي‌ريخت: بازنشست خواهندشد؛ ديگر بس است؛ فايده ندارد ؛ كسي به فكر نيست؛ نمي‌گذارند؛ دارد از دست مي‌رود؛ خلاصه گويي هم‌صدا شده‌اند با ناصرالدين شاه كه به خان(مخبرالسلطنه) مي‌گفت: درست نمي‌شه، درست نمي‌شه، درست نمي‌شه؛ و منظورش كار ايران بود!
چرا سرنوشت تلاشگران و بزرگان و دلسوزان ما اين‌چنين است. منظورم آنهايي است كه اصالت علم، كارشناسي، و منطق آن را صادقانه درك كرده‌اند و به آن عمل مي‌كنند. مي‌دانند كه رسالت علم گفتن حقيقت است به قدرتمندان حاكم، و نه تأييد و تملق قدرتمندان. ما كم نداشته‌ايم دانشگراني كه با تأييد قدرتمندان رسالت و كد اخلاق علمي را زير پا گذاشته‌اند و مي‌گذارند. كم نداريم دانشگراني كه از قدرتمندان مخالف علم و جاهل به علم و كارشناسي تقدير مي‌كنند. يكي قدرتمدار ايدئولوژيك مي‌شود و نقش ليسنكو در شوروي را يا فيزيكدانان نازي در آلمان نازي را بازي مي‌كند و مانند خواجه نظام‌الملك به دنبال قرمطيان مي‌گردد كه نابودشان كند، و ديگري مست اختيارات شاهانه رسالت گفتن حقيقت به قدرتمندان را فراموش مي‌كند و به دنبال افزايش مطاعات شاهانه است ! منظورم اين دانشگران نيستند: نه آنان كه جامعة قدرتمند چهرة ماندگارشان مي‌كند، تا زنده‌ياد قدرتمندان بشوند، و نيز از مال دنيا بي‌نصيب نباشند. منظورم آنانند كه به رسالت حقيقت‌گويي خود و به رسالت سازندگي زيربنايي كشور متعهد مانده‌اند.
سي سال تجربة يك نسل است. يك نسل سوخته؟ نه! پس چرا اين همه افسوس و آه؟ چرا اين روزها يأس چهره كارشناسان را دگرگون كرده است؟ فرياد دانشگران ما فرياد در خلأ است. فرياد دره‌شوري در كوير هم همين‌طور! اين گروه اندك سي‌سال انقلاب را تلاش كرده‌اند و كوشيده‌اند تا فيزيك ايران، تا فرهنگ ايران، اين‌چنين شكوفا بشود. بله! شكوفايي در عين نا‌اميدي. پس شايد انتظارات زياد دارند. شايد بايد به اين واقعيت تن در دهيم كه كار ايران درست بشو هست اما زمان مشخصة آن را بايد زيادتر بدانيم. رفع توسعه نيافتگي دفعتي نيست! سي‌سال كم است. دست كم دو سي سال، اگر نه سه سي سال نياز است.
نبايد بگذاريم يأس و افسردگي بر ما حاكم شود. توپ را به دست ديگراني بدهيم كه به هر دليل افسرده نيستند، به هر دليل يا تازه‌نفس‌اند، يا راه ديگري مي‌شناسند. اين افسردگي تاريخي به دنبال خود منش‌هاي عارفانه و صوفيگرانه به معناي انفعالي داشته است. نگذاريم اين‌چنين شود. دست‌كم "هوايي فراهم كنيم" كه دوستانمان در خلأ فرياد نكشند، تا صداي فريادشان را ديگران بشنوند؛ در همين ايران بشنوند؛ همين ايرانيان بشنوند!
هيچ شكي ندارم همواره ايرانياني به ميدان مي‌آيند، كه به زعم بعضي احمق‌اند و اگر نباشند جاسوس‌اند، اما نه اين‌اند و نه آن؛ عاشق سرزمين خوداند، و براي اين عشق عاشقانه زندگي مي‌كنند. بگذاريم فرياد دوستان تلاشگرمان را اين نسلها و اين ايرانيان عاشق بشنوند؛ بگذاريم تلاشگران مأيوس در همين خاك بنالند و بگريند؛ فرياد ناله‌شان و اشك گريه‌شان نسل‌هاي بعدي را به تحرك بيشتر وابدارد؛ و بگذاريم انيرانيان هر چه مي‌خواهند بگويند! كار ايران درست‌شدني است!
-----------------------------
* همشهري، يكشنبه 26 خرداد 1387، ص 19


۵ نظر:

منجوق گفت...

من ازنسل هاي گذشته دانشگاهيان كه با فداكاري ها ي خود دانشگاه ها را سرپا نگه داشتند و موسساتي مانند پژوهشگاه ما را به وجود آوردند سپاسگزارم. اما بايد بگويم كارشان بي نقص نبوده ونيست. يكي از عمده انتقاداتي كه به آنها دارم اين است كه خود را بي جهت "از مابهتران" فرض مي كنند. رگه هاي اين طرز فكر در نوشته شما هم پيدا بود. مسئله مسئله تظاهر نيست! در خلوت خودشان هم با خودشان رودربايستي دارند. نمود بيروني اش هم از نظر من همين بساط هاي آبدوغ خيار است! در جلساتي كه بايد در مورد بودجه هاي از مرتبه چند ده ميليون توماني بحث شود و روش بهينه استفاده از آن تعيين شود در مورد به هدر رفتن بودجه هاي چند صد ميليارد توماني توسط دولتمردان بحث مي كنند و غر مي زنند و در نتيجه آن بودجه ده ميليوني توماني و يا ديگر امكانات مادي و معنوي كه قرار بود حلال بسياري از مشكلات در سطح دانشكده يا پژوهشكده باشد فراموش مي شود و به هدر مي رود. دلشان هم خوش است كه ناهار به جاي جوجه كباب آبدوغ خيار خورده اند پس خيلي پاك و وراي هرگونه فساد هستند.

اين كارها مرا ياد كتاب خاطرات آقاي رفسنجاني (عبور از بحران) مي اندازد.
اين طرز فكر مرا ياد دولتمردان خودمان مي اندازد كه تمام ندانم كاري هاي خود و اطرافيان را زير توطئه هاي استكبار جهاني (كه از قضا واقعا وجود دارد) پنهان مي كنند. از صراحت خود عذر مي خواهم اما به جاي پچ پچ و غيبت بهتر است اين حرف ها فاش گفته شود

ناشناس گفت...

راستي اين از "ما بهتران" اگر به نوچه هاي تازه به دوران رسيده شان جواب سلام دادن بياموزند بدنيست.

ناشناس گفت...

همین هفته گذشته در جلسه ای در دانشگاه ... شرکت کردم که موضوع اون تقسیم بوجه ارزی تحصیلات تکمیلی گروه بود. با اینکه هریک از حضار در جلسه بیش از بیست سال سابقه داشتند (بجز بنده صفر کیلومتر) به نظر می رسید بار اولی است که دریاره تقسیم بودجه بحث می کنند! نه برنامه ای نه قاعده و قانونی برای تقسیم حتی مقدار دقیق بودجه مشخص نبود!
در جواب اعتراض من دلایلی را ذکر کردند که تا حدود زیادی قانع کننده بنظر می رسید، مثلا اینکه این بودجه نظم و ترتیب ندارد نه از نظر مبلغ و نه از نظر زمان، یا اینکه مراحل اداری بسیار پر زحمت و پر دست اندازی دارد و ... . خلاصه کنم، به این وضعیتی که من میبینم برنامه های کوتاه مدت هم به زحمت قابل اجرا هستند چه رسد به میان مدت و بلند مدت!

ناشناس گفت...

آقای دکتر منصوری

این بدیهی است که کار ایران یا هر جای دیگری درست شدنی است٫ نیست؟ من می‌پرسم چرا تا به حال درست نشده است؟ پدر پدربزرگ من هم می‌گفت کار ایران درست می‌شه. اما من در عجبم چرا هنوز درست نشده و هنوز همه چون او حرف می‌زنیم

ناشناس گفت...

من هم جواني را از نزديك مي شناسم كه با كمال تاسف در اين گونه جلسات مجبور است كه مرتب شركت كند. هربار هم عصباني بر مي گردد خانه. شاكي است كه دارند وقتش را تلف مي كنند. عوض اين كه جدي بنشينند و برنامه بريزند به زعم خود بحث هاي سياسي و افشاگري هاي روشنگرانه و حقيقت گويي مي كنند. از نظر جوان اين گونه خقيقت گويي ها و افشاگري هاي آقايان تكرار دست سوم و تحريف شده از چند تا ژورناليست است. جوان مرتب عصباني مي شود و مي گويد كه اگر من بخواهم از اين گونه اطلاعات كسب كنم مستقيم با دو تا كليك مي روم سراغ منبع اصلي خبر و عرض دو ثانيه اصل مطلب را بدون هيچ يك كلاغ چهل كلاغي مي خوانم. ديگر قديم نيست كه براي شنيدن اين گونه خبرها مي بايست پاي صحبت فلان ريش سفيد مي نشستي. بعد هم ريش سفيدها مي نشينند و جوك هاي ‍[...] تعريف مي كنند جوان باز هم بر مي آشوبد كه اگر من...!!