.... حكيم ابوريحان اعتراض نمود بر اجوبه
ابوعلي سينا و تهجين او و كلام او ..... .
تصور كنيد يكي، چه ارشد چه تازه وارد چه مراد چه مريد، چه اوستا و چه نوچه به شخص ديگر بي طعنه يا با طعنه ، به هزل يا به جد، به هجو يا به تعريف، به تهجين يا به تحسين، خلاصه به او صفتي را نسبت بدهد كه او يا ديگران " بد " تلقي بكنند. اگر مخاطب جواب بدهد " خودت بدي "، يكي از چند حالت زير بر او حاكم است، مستقل از اينكه نسبت به خطاب كننده در چه موقعيتي قرار گرفته باشد:
1. وجه خطاب را درك نكرده است. ظاهر كلام را گرفته است و از عصبانيت پاسخ داده است.
2. وجه خطاب را كاملا" به درستي درك كرده است و به درستي هم پاسخ داده است كه خطاب كننده " بد " است، يعني در اشتباه است.
3. به مضمون و نيت خطاب كننده كاملا" آگاه است و از روي كمال صداقت و با صراحت خواسته است اشتباه خطاب كننده را گوشزد كند.
4. به مضمون و نيت خطاب كننده كاملا" آگاه است اما مي خواهد او را عصباني كند و به چالش بكشد.
5. به مضمون و نيت خطاب كننده آگاه است و با خونسردي كامل مي خواهد به ديگران نشان دهد كه در خردورزي بر خطاب كننده غالب است، شايد هم دوران او به سر رسيده است، و زمان طغيان برعليه ساختار موجود فرا رسيده است.
شايد بتوانيد چند توجيه ديگر بر اين تحليل بيفزاييد. آنچه مسلم است، در اين بده بستان كلمه " بد "، پاسخ دهنده در هر صورت مات است و از خود پختگي نشان نداده است. علت اين ناپختگي را بايد در ساده انگاشتن نوشتار و واژگان و تأثير تركيب آنها بر خوانندگان دانست.
ماكمابيش با پيچيدگي علم فيزيك، آشنا شده ايم، اما فراموش مي كنيم بحثهاي جامعه شناسانه علم هم، حتي گپهاي روزمره در محيط پژوهشي هم كه معمولا" از اين جنس است، از نوعي قواعد علمي تبعيت مي كند كه نشناختن يا دست كم گرفتن آن تبعات هولناكي ممكن است داشته باشد. بي جهت نيست علم روانشناسي پيشرفت كرده است و مشاوران در آمدهاي كلاني دارند. اگر به عنوان فيزيكداني جدي و پويا به اين جنبه هاي زندگي، و گفتگوهاي محيط پژوهشي توجه نكنيم نبايد ادعايي بيش از فيزيكدان بودن بكنيم، مثلا" نبايد ادعاي مديريت پژوهش، در هر سطحي، داشته باشيم؛ نبايد رسالتي در نوشته هاي خود ببينيم؛ نبايد نقش دانا در امور پژوهشي را بازي كنيم. بپذيريم كه در اموري غير از پژوهش فيزيك ساده هستيم، ساده در دنيايي بسيار پيچيده!
ما در فيزيك فرامي گيريم كه فروكاست گرا باشيم؛ اما دنيا، حتي دنياي كوچك پژوهشگاه، و درك آن ظاهرا" از قواعد ديگري پيروي مي كند. نه تنها جامعه شناسان، كه زيست شناسان هم، اين روش فروكاست گرايي علم فيزيك را نمي پذيرند، حالا هرچه هم واينبرگ فرياد بزند اشتباه مي كنند!
من، في نفسه، ياد گرفته ام و پذيرفته ام كه در همه امور زندگي ام، به جز پژوهش در علم فيزيك، كل نگر باشم و به تعبيري پادفروكاست گرا. به نظرم مي رسد از اين طريق پيچيده گيهاي مديريتي و اجرايي را بهتر درك مي كنم. تجربه خودم نشان داده است كه از اين طريق مسئله ها را بهتر توانسته ام حل كنم. در هر صورت هر كس دلش به حال آينده فيزيك، حتي در يك محيط كوچك مانند پژوهشگاه دانشهاي بنيادي يا يك دانشگاه مي سوزد، بهتر است كمي تأمل كند و به قياس پژوهش فيزيك " گاز " ندهد، آهسته با تأمل براند. پژوهشگاه و پژوهشكده فيزيك هفده سال طول كشيده است به اينجا رسيده است، و قبل از آن حدود 15 سال از ايده تا تأسيس آن طول كشيده است.
اين گونه است كه ما ياد مي گيريم علم، تفكر علمي و مدرنيت، را وارد زندگيمان بكنيم. نباشد كه يك جنبه زندگي ما، پژوهش فيزيك، رشد كند، اما جنبه هاي ديگر فعاليت انساني ما در نوباوگي تاريخي بماند. اين طوري بعيد است بتوانيم جو علمي در محيطي كوچك، چه رسد به محيط كشور، ايجاد كنيم. تنها به گپهاي خصوصي و قطبيدن اطرافمان كمك مي كنيم. بلوغ اولين و اساسي ترين شرط تأثيرگذاري است!
۷ نظر:
آقاي دكتر منصوري
من از اين كه شما مرا ساده انديش خطاب كرديد ناراحت نشده ام. اين
واقعيتي است كه من خودم به آن واقفم.
دقت كنيد من آن نامه بهمن ماه پارسال را قبل از اين كه شما مرا ساده انديش خطاب كنيد نوشته بودم.
الان هم دقيقا همان حرف ها را تكرار مي كنم. قبلا هم گفتم از اين كه شما بر گردن همه ما حق داريد شكي نيست اما خودتان گفته بوديد امامزاده نيستيد. غير امامزاده ها هم اشتباه مي كنند. اشتباهات افرادي كه از نظر فكري بالغ و پخته اند تاثيرگذار تر افراد نابالغي چون منجوق است
اشاره كرده ايد
"پژوهشگاه و پژوهشكده فيزيك هفده سال طول كشيده است به اينجا رسيده است، و قبل از آن حدود 15 سال از ايده تا تأسيس آن طول كشيده است.
"
كاملا درست ! اما اين 32 سال كافي نبود تا مشكل حاد قحط الرجال حل شود. آري اين مشكل حاد است بين شما و جماعت پست داك كسي نيست تا مسئوليت هاي مديريتي مياني را بر عهده بگيرد. در نتيجه يا كار زمين مي ماند و يا مثل آوار بر سر دكتر ارفعي يا شما مي ريزد.
مشكل در كجاست؟ جواب من اين است كه به علت ترويج ديد كلي نگر از جانب افراد پيشكسوتي چون شما افراد فرصت نكرده اند به تدريج و آرام آرام نكات ريز و درشت عملي كه بايد بياموزند ياد بگيرند.
شايد آن چه كه من مي گويم تمام علت نباشد اما يكي از فاكتور هاي تاثير گذار بوده
به قول خودتان در اين مورد فكر كنيد
من نكته اصلي قسمت اول نوشته شما را قبلا متوجه نشده بودم . يك بار ديگر آن را خواندم و فكر مي كنم اين بار دو زاريم افتاد.
من اگر چه ساده انديش هستم اما احمق نيستم. خود مي دانم اگر بخواهم وارد بازي كلامي با دكتر منصوري شوم حتما "مات" خواهم شد. اما اين نكته را از استاد به گوش جان مي خرم شايد روزي زندگي اقتضا كند تا با فرد ديگري در قدو قواره خودم وارد بازي و مشاجره كلامي بشوم.
آن موقع به ياد شما مي افتم و با خود شعر "كه بنشاندت پيش آموزگار" را واگويه مي كنم.
اما آنچه كه اينجا من مي كوشم با زبان الكن و نا گوياي خود به آن بپردازم مسئله اي بسيار جدي تر از بازي كلامي و مات شدن و مات كردن است.
مسئله اين است كه آيا مي توانيم در ظرف سي سال آينده مشكل حاد قحط الرجال و قحط النسا را در جاهايي كه شعارشان
center of excellence
شدن است حل كنيم؟
میبینم که افکار و گفتار دکتر منصوری روی بقیه هم اثر گذاشته. واقعا متاسفم. حرف این پیر مرد رو گوش نکردید. چرا جدی گرفتید؟ پیشنهاد میکنم جناب دکتر منصوری دیگه در هموردا چیزی ننویسند. این شاهنامه آخر خوشی نداره.
بیایید از بیرون به این قضیه نگاه کنیم: واقعا هیچ لزومی ندارد و نباید اولویت های کاری پیش کسوت های فیزیک با پست داک های نسل جدید یکی باشد. دکتر منصوری به خاطر تجربه و موقعیتشان کارهایی می توانند بکنند و نگرانی هایی دارند که از عهده ی جوانتر ها بر نمی آید و درست هم نیست و لزومی هم ندارد که جوان ها سعی در تقلید آن کارها داشته باشند. از طرف دیگر پست داک های نسل جدید هم نمی توان انتظار داشت که کاری جز آموختن و چاپ کردن داشته باشند. این ها با هم هیچ منافاتی ندارد. در همه جای دنیا هم همین گونه است. بزرگترها کارهایی را می کنند که انجام آن ها برای جوان تر ها خودکشی علمی حساب می شود. بنابراین بیایید دست از متهم کردن همدیگر بر داریم و هر کداممان کار خودمان را خوب انجام بدهیم که فردا شرمسار نسل پس از خودمان نباشیم.
من فکر می کنم در این مورد "پل" ها خیلی مهم هستند. یعنی حلقه هایی که واسط میان گروه ها می شوند. این حلقه ها در ایران کم هستند.
مسئله ای که استنلی میلگرام پیش تر و مارک گرانوورتر جدیدا مطرح کرده اند.
شایسته این است که نگرش علمی را مردم بشناسند. تا تاثیر متقابل میان دانشمندان و باقی جامعه برقرار شود.
به نظر من حتی دانش آموزان ما با جوهر تفکر علمی آشنا نیستند.
تفکر و زبان علمی (نه جارگن) نباید در جزیره ها زندانی باشد.
ببخشید برای من همیشه جای کامنت کم است . نمی توانم منظورم را برسانم.
بحث در مورد هر جایی است که مردم دسته دسته اند.
نسل جدید و قدیم، آموزشی و پژوهشی، متخصص خارج درس خوانده و متخصص داخل درس خوانده....
هر کجا که جامعه ای پاره پاره می شود. اگر با شرایط خاصی پل ها باشند ، جامعه دینامیک خواهد شد و چه بسا خود به خود نظام مند.
به هم ديگر تعارف نكنيم! اگر قرار باشد نسل شما هم همان راه را برود و همان كارها را بخواهد بكند كه از قبل باخته است!شما كاملا" حق داريد و من همواره گفته ام كه هر نسل وظيفه و يا رسالت و يا دلمشغولي ديگري دارد كه بايد خودش تعيين كند. تنها خوشحالي من اين است كه ببينم نسل بعد از من و نسلهاي بعدي از هر جهت بهتر از نسل من و فبل از من عمل مي كنند. با شما كاملا" موافقم و شما را تحسين مي كنم كه دغدغه اصلي تان كار درخشان علمي است و كمك به درخشاني در پژوهشگاه. پس به همين دغدغه بچسبيد و كاري به امور اجتماعي نداشته باشيد. جائي قدم نگذاريد كه تبحر كمتري داريد. به صدا و سيما و گيرندگان جايزه و منتقدانشان چه كار داريد؟ وارد وادي اي كه كمتر آشنا هستيد، يعني امور اجتماعي نشويد! شك نكنيد تعهد شما را به فيزيك همواره تحسين كرده ام.
رضا
ارسال یک نظر