۱۳۸۶ آبان ۱۲, شنبه

بانگ نماز بي وقت:*

" .... هرجا كه مهمي در پيش است، كارناگردگان و كودكان .... را نامزد مي كنند، و خطاها مي افتد..."

سير الملوك، ص 209
بانگ نماز بي وقت:*
چگونه مي توان يك پژوهشگاه را نابود كرد؟

بسيار ساده ! اصلا" فكر نكنيد سرويسهاي اطلاعاتي خارجي لازم است مداخله كنند، تا از اين طريق كشور ما را تضعيف كنند و رشد علمي آن را كند كنند. كافي است، همانگونه كه بزرگان تاريخ ما گفته اند، كارهاي خرد به دست افراد بزرگ بسپاريم و كارهاي كلان به دست افراد خرد؛ كافي است مديريت يك پژوهشگاه بزرگ را به دست فردي نا بلد، مدير بد، بسپاريم. از فردا استخدام افراد جديد و اخراج افراد موجود، به دليل ناكارآمدي افراد موجود و جايگزيني آنها توسط افراد كارآمد شروع مي شود؛ تنبيه اداري افراد فضول، بگو بلدهاي ناقد، شروع مي شود؛ سلف سرويس هر روز تغيير مي كند، گاهي دو نوع غذا به دستور رئيس، عرضه مي شود: غذاي چرب خوش مزه متعارف و نيز غذاي پرهيزي مثلا" دوغ براي سالم- پسندان؛ قرارداد با شركتهاي نگهدارنده تجهيزات پژوهشي گران قيمت به بهانه اينكه تجملي است و هزينه هاي بيجا، مانند خريد قطعات يدكي، را لغو مي كنند، و بر سر اهداف مبارك و انگيزه هاي خير خواهانه رئيس با هم دعوا و كتك كاري مي كنند؛ عده اي هم درخفا به رايانه هاي شخصي افراد سر مي زنند، اطلاعات و تصاوير شخصي يا خصوصي آنها را مي ربايند، و به نام اهداف مقدس ملي به رئيس، به خاطر ظاهر غير عرفي يا شرعي وابستگان آن شخص، شكايت مي كند.
كار تمام است. پژوهشگاه از كار افتاده است. كارمندان و پژوهشگران دست از كار مي كشند، گرچه وانمود مي كنند كار مي كنند، يا خراب كاري مي كنند. افسردگي، عصبانيت، شگفتي، گيجي، و فحاشي مي ماند و يك نهاد پژوهشي كه قبلا" دست كم لك و لكي مي كرد. اين گونه مي توان براحتي يك پژوهشگاه را از كار انداخت. كسي هم نمي تواند اعتراض بكند اعتراض يعني اغتشاش و حركت خلاف اهداف و منافع ملي، يا خيانت به كشور، كه نتيجه آن هم روشن است.
ياد اين نكته افتادم از كتب قدماي خودمان ( نصيحه الملوك، امام محمد غزالي، موسسه نشر هما، تهران، 1386، ص 24 و 25)
" و عمر رضي الله عنه هر شب به جاي عسس مي گرديدي تا هر جا خللي بديدي تدارك كردي و گفت اگر گوسپندي گرگين بركنار فرات بگذراند و روغن در وي نمالند ترسم كه روز قيامت مرا از آن بپرسند. .....عبدالله عمر با جماعت اهل بيت او مي گويد كه ما دعا كرده بوديم تا خداي تعالي عمر را در خواب بما نمايد، پس از دوازده سال وي را بخواب ديدم همي آمدي چون كسي كه غسل كرده باشد و ازاري بخويشتن گرفته. گفتم كه يا امير المومنين چون يافتي خداي را تعالي و با تو چه احسان كرد؟ گفت يا عبدالله چندست تا از نزديك شما بيامدم؛ گفتم دوازده سال. گفت تاكنون در حساب بودم و بيم آن بود كه كار من تباه شود اگر نه آن بودي كه حق تعالي رحمت كردي. حال عمر چنين بود با آنكه در همه دنيا از اسباب ولايت ذره يي بيش نداشت."
حال عمر، و تعلل در رسيدگي به گوسفندان، كه چنين باشد حال شيعه علي چه خواهد بود كه چنين با خلق خدا و پژوهشگران رفتار مي كنند.
توجه: تمام مصاديق بالا عين واقعيت است، تحريف و تخيل نيست. نه تنها كه يك پژوهشگاه چنين است، بلكه دست كم دو واحد پژوهشي مي شناسم كه اين چنين در حال نابود شدن اند.

* سيرالملوك، نظام الملك، انتشارات زوار، 1385 ، ص95

۴ نظر:

منجوق گفت...

اين وضعيتي كه شما گفتيد خيلي تاسف بار هست. مي دانم كه چنين وضعيت تاسف باري گريبانگير برخي از دانشگا ه ها و پژوهشگاه هاي كشور است. اما پژوهشگاه ما بحمد الله با اين گونه مسايل به اين نحو عريان درگير نيست. اما باز هم اگر روسا به برخي مسايل دقت نكنند ناخواسته آتش فتنه را مي توانند بر افروزند.شايد آن كسي كه در موضع رياست نشسته نتواند اين مسايل را ببيند. نه به اين علت كه كم هوش ويا بدخواه است. دقيقا برعكس! چون در نيت خير خود و همچنين هوش سرشارش شكي ندارد و به علاوه خود روزي قرباني خفيه نويسي بوده گمان نمي كند هرگز كاري از او سر بزند كه به خفيه نويسي و جنگ گلادياتوري بين زير دستان دامن بزند. اما شما خود بهتر مي دانيد كه خيلي وقتها آدم از موضعي ضربه مي خورد كه خود كوچكترين ظني نمي برد.

در نوشته "باغچه كاكتوس استنفورد" من اين موضوع را به تفصيل شرح دادم.
گمان مي كنم نيازي نيست كه توضيح دهم داستان خيالي من درباره آن باغبان در واقع داستان حقيقي چند هفته پيش خودم است.

ناشناس گفت...

واقعا نگران کننده است. نمی دانم کدام دو پژوهشگاه را می گویید. ولی نشانه هایی که گفتید خطر بزرگی برای پژوهش در همه ی ایران است. فکر می کنم تنها راه نجات از این فتنه، ساختن جزیره های کیفیت مجزا از بقیه ی دستگاه هاست. موسسه های پژوهشی کوچکی که دندان گیر سیاست بازان نباشند و به جای تلاش در تربیت انبوه دانش جوی کارشناسی، جای امنی باشند برای پژوهش شمار اندکی استاد و پست داک. چنین جایی هیچ جذابیتی برای آن ها که ریاست دانشگاه ها و موسسه های پژوهشی بزرگ را برای مقاصد سیاسی شان می خواهند نخواهد داشت به شرط این که به محض آن که موفق شد به فکر گسترش نیفتد و همیشه همان بماند که برای آن ساخته شد

منجوق گفت...

امير عزيز

با نظر شما به طور كلي موافقم اما يك نكته در آن وجود داشت كه به نظر من از نوع خط كشي هاي بيست سال پيش است.
نوشته ايد
: "موسسه های پژوهشی کوچکی که دندان گیر سیاست بازان نباشند و به جای تلاش در تربیت انبوه دانش جوی کارشناسی، جای امنی باشند برای پژوهش شمار اندکی استاد و پست داک"

نمي دانم منظور دقيق شما از سياست بازان چيست. اگر منظورتان همان هايي است كه روزنامه هاي اصلاح طلب روزگازي آنها را "آقازاده" مي ناميدند بايد بگويم سياست بازي محدود به اين گروه نمي شود. اگر سنگ بناي پژوهشگاه ها درست گذاشته نشود اگر ساختارهاي بازدارنده درست نباشد اگر خطوط قرمز و اختيارات و مسئوليت ها به درستي تعيين نشوند در هر پژوهشكده اي و لو كوچك فتنه بر پا مي شود. لازم نيست آقازاده اي از بيرون بيايد و اين كار بكند باور كنيد خود من وشما هم در چنين شرايطي ممكن است رفتار هايي بروز دهيم كه هرگز خود گمان نمي كرديم چنين كنيم.

خلاصه كلام: كوچك بودن پژوهشگاه ضامن سلامت آن نيست. اساسنامه قرص و محكم و تنظيم قرارداد دقيق با كارمندان و تفهيم مسئوليت ها و اختيارات و پايبندي به آنها ضامن چنين سلامتي است.


از زندگي روزمره مثال مي زنم. فرزندان افراد فقير لزوما كمتر از فرزندان ثروتمندان سر ارث و ميراث دعوا نمي كنند! فتنه جنگ هاي ارث و ميراث تنها از ورثه كسي به دور است كه وصيت نامه دقيق منصفانه و معقولي در دوران حياتش تنظيم كند.

ناشناس گفت...

پیشنهاد من با توجه به دیده هایم در کشورهای به ویژه توسعه نیافته ای است که با وجود مشکلات بسیار زیادی اقتصادی و فرهنگی و سیاسی توانسته اند در رشته های شبیه به ما موفق باشند. اگر بنا باشد چنین موسسه ای ساخته شود (که البته چند تایی از این موسسه ها در رشته های مختلف در ایران داریم) قبول دارم که اساسنامه و هیات امنای درست یکی از نخستین سنگ بناهاست. به هر حال منظورم این بود که حتی در این شرایط هم می توانیم پژوهش را زنده نگه داریم.