۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

2+2 چهار نمي شود، فرودگاه بدون دستشويي نمي شود!

بار اول بود كه براي خروج از كشور به فرودگاه امام مي رفتم. قبلا" يك بار ديگر هم رفته بودم تا بارم را، كه اشتباها" به مقصد ديگري رفته بود، از آنجا تحويل بگيرم. اولين بار كه رفته بودم به نظرم فضاهاي مربوط به تحويل بار محقر آمد. فكر كردم چون هنوز رسما" راه اندازي نشده اين طور است. اما اين بار ديگر تمام پروازهاي خارجي از تهران و به تهران در اين فرودگاه پهلو مي گيرند. حدود سه صبح بود كه به فرودگاه رسيدم. جاده ها خلوت و همه چيز به ظاهر تميز و شيك. اولين خوان، بازرسي بار و ورود به بخش گيشة شركتهاي هواپيمائي كمي خلوت تر از همان بخش در فرودگاه مهرآباد، امابه همان بي نظمي! پس از آن گيشة شركتها. گرچه بيش از 2 ساعت و نيم قبل از پرواز به اين بخش رسيدم ولي چند صف تشكيل شده بود. بي نظمي صفها به همان صورت مهر آباد بود. نه نظمي وجود داشت و نه تمهيداتي براي ايجاد نظم. كارت پرواز به شكل بين المللي آن در آمده بود، شايد به همين دليل متصديان پشت گيشه، كه بسيار منظم و كاركشته به نظر مي رسيدند، فرصتي بيش از معمول براي صدور كارت پرواز احتياج داشتند؛ اما انصافا" بسيار مودب بودند. مسافران طبق معمول مشغول حدس و گمان كه بالاخره بار اضافي را بايد چكار كنند! اين خوان هم به خير گذشت، جز تأسف عميق از بي نظمي مردم و بي توجهي مسئولان براي تمهيد نظم، كه در هر فرودگاه مدرن مرسوم است.
عبور به قسمت ترانزيت، گذر از خوان بررسي گذرنامه، نظم داشت و تمهيد نظم هم قابل توجه بود. مردم هم به نظر مي رسيد مراعات مي كنند. به سختي مي شد برآورد كرد كه اگر تعداد پروازهاي بيشتر شود آيا تعداد گيشه ها مناسب است يا خير.
در قسمت ترانزيت دو قهوه خانه، بگوييد كافي شاپ، باز بود. يكي ايراني و ديگر ايتاليائي با كمي اختلاف قيمت. چون بخش ايتاليائي خلوت تر بود آنجا را انتخاب كردم، اما به هر حال هر دو قسمت پر از سيگاري و دود سيگار بود. نمي دانم چرا نظام بي دود مهرآباد به نظام دودي تبديل شده است! آخرين خوان، بازديد نهايي بدني و بار و سپس محل سوار شدن به هواپيما. در عبور از خوان بازديد همان بي نظمي مشاهده مي شد. معلوم بود كارمندان آموزش كافي نديده اند. بعد انتظار در بخش سوار شدن. ظاهرا" بخشها منظم تفكيك شده اند. اما قطعا" فضاي لازم و حريم كافي محاسبه نشده است. طبق معمول از حريم عبور خبري نيست. البته فعلا" براي ساعتي يك يا دو پرواز كافي است، اما مگر نه اينكه طبق گفته هاي مسئولان فرودگاه ظرفيت 4 ميليون مسافر فعلي مي تواند به 100 ميليون نفر افزايش يابد. واضح است كه اين تخمين غلط است و مسئولان 2+2 را لابد 40 مي گيرند و نه 4!
اما بشنويد از دست شويي ها! در بخش گيت 13 تا 26 سه قسمت توالت وجود دارد. يك قسمت در دست تعمير؛ يك قسمت مردانه خراب؛ تنها يك قسمت آماده! خواستم استفاده كنم. ديدم صف به بيرون زده است ايستادم. وارد فضاي توالت شدم. به زحمت جا براي سه نفر بود، سه دهنه توالت. فضا كوچك، محقر، تأسيسات جاده قمي ( قديم نه جديد)، امكانات كم! اين وضعيت دستشويي ها يكي نشان مي دهد كه باز هم براي برنامه ريزان ما 2+2 چهار نمي شود؛ دوم شايد نكتة بسيار عميق تري. شايد اصلا" ما ايرانيان به " دفع" توجهي نداريم. آن را مطبوع و مطلوب نمي دانيم. توجه داريد كه هنوز در صحبت هنگامي كه از ادرار و دفع انساني مي خواهيم صحبت كنيم شرممان مي آيد و ابتدا كلماتي براي عذر خواهي بر زبان مي آوريم. شايد به همين دليل دستشويي هاي ما، دست كم در بخش عمومي و دولتي، همواره محقر، كم تر از نياز، و كثيف است. اصلا" فضولات را انساني نمي دانيم، مي خواهيم به نوعي از شر آن خلاص شويم. آن را نبينيم. مثل اينكه فضولات و " فضل" ربطي زباني هم به هم دارند، و مي دانيد كه بخشي از جامعة ما علوم طبيعي، مثل فيزيك و نجوم، را علم نمي دانند، فضل مي شمارند! در هر حال، حالم از دستشويي به هم خورد! شكي ندارم كه به زودي مسئله دستشويي ها در فرودگاه امام به معضلي تبديل خواهد شد، و حدس مي زنم كه اين مشكل تنها به اين بخش مربوط نيست، در بخشهاي ديگر هم بايد ديده شود.

نتيجه:
ما در آموزش فيزيك حتما" اشتباه هاي عميقي مي كنيم كه نتواسته ايم به مهندسان و مديران جامعه ياد دهيم كه 2+2 مي شود چهار، نه بيشتر و نه كمتر! دو اينكه علوم انساني ما هم نتوانسته اند به مديران ياد بدهند " دفع" و فضولات انساني دست كم همان قدر اهميت دارد كه خوردن و خوابيدن و آموزش و معنويت: كسي از بي " معنويتي " نمي ميرد، اما از دفع بد چرا! البته شايد ما مرگ را مطلوب مي دانيم و شروع زندگي در دنياي جديدي ديگر! در هر حال شايد به همين دليل فساد جامعه را در جامعه درك و مديريت نمي كنيم، مي خواهيم آن را زير فرش پنهان كنيم و نبينيم.
پس دقت كنيم كه بخشي از اين نابساماني ها به علت برداشت غلط خود ما از علم و آموزش است؛ تقصير را فقط به گردن ديگران نيندازيم.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

به نظر من اگر واقعا فرودگاه مورد استفاده بود، یعنی اگر کشورمان درهای بازی داشت و رفت و آمدها زیاد بودند بسیاری از این مشکل ها (حتی بدون نیاز به بازنگری روش آموزش) برطرف می شدند. رفت و آمد زیاد که می گویم منظورم در مقیاس جهانیست. یک پرواز در ساعت در مقیاس هایی که من می شناسم چیزی در حدود فرودگاه های بسیار کوچک و فرعیست. در نظر بگیرید ایران فرضی ای را که درهایش را بر روی جهان گشوده، تبلیغات زیاد کرده و با تامین امنیت جهانگردان، جاذبه های جهانگردی اش را به روی همه گشوده است. نخستین بازده چنین کشوری درآمد سرشاری است که از جهانگردان نصیب کشور و از جمله نصیب فرودگاه می شود. و با این درآمد و با توجه به نیازی که وجود خواهد داشت، مطمین باشید که به زودی این اشکال ها برطرف می شوند. حتی بدون نیاز به بازنگری در روش آموزش مهندسانمان! انگیزه های مالی به نظر من بزرگترین پیشرانه در این موارد است. با مدیریت متمرکز دولتی و در شرایط بریده از همه ی جهان واقعا فکر نمی کنم حتی با بهترین مهندس ها هم بتوانیم خیلی بهتر از این بسازیم چون انگیزه ی خاصی پشت آن نیست و هر چه که ساخته می شود حتی ناقص و بدش هم لطفی است که دولت کرده

ناشناس گفت...

Dr Mansouri,

I appreciate your point and do agree with you that many facilities
in the IKIA, like many other places, are not functioning/functional.
But, wouldn't it be better now that you are spending time and have made a written note about this, if you reminded the more relevant people (e.g. airport authorities) of these problems.

I am not doubtful if this would have worked, but it is worth giving it a chance and am sure that
if this becomes a common practice and culture, many things will improve.

One other point, I am sure architecture or civil eng. students do study these points in their courses and again am sure that most of them know these.
The fact that these points are not noted in practice has more to do with other issues (like mis-management) rather than ignorance.

Shahin.


in practice

BA}{AR گفت...

شاید هم آموزش ریاضی ایراد دارد که هنوز نمی دانیم دو بعلاوه دو می شود چهار.

منجوق گفت...

من اصلا فكر نمي كنم كمبود تعداد دستشويي در اين مكان عمومي ربطي به نقص آموزش داشته باشد. در يك دنياي ايده آل چه كسي قرار بود دستشويي ها را در آنجا طراحي كند؟ خوب معلوم است ديگر آرشيتكت ساختمان. آيا فكر مي كنيد آرشيتكت هاي ما نمي دانند ويا نمي توانند بر آورد كنند چه تعداد دستشويي براي چنين مكان عمومي لازم است؟! مسلما مي دانند! خيلي نكات ظريفتر و تكنيكي تر را هم آرشيتكت هاي ما مي آموزند. يادم هست وقتي دختر عمويم چند سال پيش طرح ساختمان يك دادگاه را مي داد چندين كتاب حقوق خواند و با چند قاضي و وكيل و همين طور ارباب رجوع مصاحبه كرد تا در طرح نكاتي را كه باعث كم شدن آمد وشد در راهرو ها مي شود رعايت كند.
آيا شما گمان مي كنيد آرشيتكت هاي مملكت ما (همان هايي كه دائم تكرار مي كنند "اين مسايل براي ما حل شده است") آنقدر چشم و گوش بسته اند كه با واقعيت "دفع" مشكل دارند؟ اگر چنين فكر مي كميد توصيه مي كند يه چرخ در دانشكده معماري دانشگاه تهران و يا شهيد بهشتي بزنيد!


مشكل مشكل آموزش نبوده. بسيار بسيار بعيد مي دانم آرشيتكت چنين طرحي چنين اشتباه بزرگي كرده باشد. حدس من اين است كه جناب رئيس طبق معمول ايران زمين "با كاشتن چنار" در وسط باغچه "كاكتوس" آرشيتكت مي خواسته اثبات كند از او برتر است و براي عملي كردن هوس هايش نيازي به مشاوره با يك جو جه مهندس فكلي ندارد. كمبود تعداد دستشويي ها نتيجه "رو كم كردن" از آرشيتكت بايد باشد

ناشناس گفت...

شنيده ام اعضاي شورايي كه تمام اعضاي آن از برترين دانشگاه هاي ايران و دنيا مدرك دكتري دارندعقل هايشان را روي هم گذاشتند و نتيجه گرفتند براي ساختمان چهار پژوهشكده با ده ها نفر محقق و كارمند يك پاركينگ سرباز با گنجايش حداكثر
پانزده ماشين كافي است. نتيجه لج ولجبازي با يكي سن پسر آدم همواره 2+2=40
است.

reza گفت...

قطعا" رفت و آمد زياد و درهاي باز به حل اين مسئله در دراز مدت كمك مي كند. منظور من ديدن و بيان اين گونه نقطه هاي ضعف مديريتي ما است. در طول 25 سال گذشته چندين مورد اين نقصها را به مديران مربوط اطلاع داده ام. اما هيچ موردي هم نديدم كه پيگيري كنند، يا پيگيري آنها ثمر بخش باشد. هنوز هم دست بردار نيستم و سعي خواهم كرد اين موضوع را هم به گوش مديران فرودگاه برسانم. اما در مورد معماران خيلي با نظر مطرح شده موافق نيستم. دست كم در مورد دو طرح نسبتا" بزرگ با معماران با تجربه و معروف جلسه داشته ام. نكته هايي از اين دست را برايشان مطرح كرده ام. پاسخ آنها اين بود كه اين نوع مسئله ها ربطي به ما ندارد. كمابيش اميدم را از اين كه معماران گوش شنوا داشته باشند از دست داده ام. مي دانم كه گاهي فشار مديران يا صاحبان يك طرح معماررا وادار به پذيرش شرايطي مي كند كه با اصول معماري مغايرت دارد. ولي انسان دلش تنگ مي شود براي حرمت و شرف يك حرفه! هر حرفه اي يك شرفي دارد. مگرنه!

ناشناس گفت...

یادم می‌آید یک دانش‌جوی مهندسی‌ی عمران در دانش‌گاهی شناخته شده یک درسش را تقریبن افتاد. قسمت اعظم آن درس طراحی‌ی آزمایشی‌ی یک پروژه در ایران بود. پروژه‌ی او طراحی‌ی یک مجتمع مسکونی بود. دانش‌جو خودش تعریف می‌کرد که کلی وقت گذاشته است که کلی پارامتر آرامش ساکنان٫ مانند مسیر دوچرخه‌سواری با درخت‌کاری‌ی مربوط٫ مجتمع ورزشی و سینمایی و غیره را به نسبت ساکننان طراحی کند. کارش خوب بود اما هزینه‌ی طرحش بس بالا بوده است. استادش قبول می‌کند که همه چیز تقریبن در نظر گرفته شده است. اما استادش او را دعوا می‌کند که این طرحها هیچ امکان پیروزی در برابر طرحهای دیگر رقبا در ایران نخواهد داشت و نمره‌ی بس پایینی به او می‌دهد تا او همین حالا در دوران دانش‌جوی‌یش یاد بگیرد طراحی در ایران یعنی چه

منجوق گفت...

اين هم نكته اي بود كه من بهش توجه نكرده بودم. آنچه من مشاهده كرده و بازگو كرده ام جو غالب آرشيتكت هاي اين مملكت است. اما بيشتراين تيپ افراد ايران مي روند (مثل دختر عموي خود من).اگرهم بمانند پروژه هاي بزرگي چون فرودگاه امام به آن ها محول نمي شوند. آنهايي كه در ايران مي مانند براي افراد همتيپ خودشان خانه و ويلا و غيره طراحي مي كنند.بي جهت نيست خانه هاي
upper middle class
شخصي در ايران هميشه از قصر ها و ساختمان هاي بزرگ دولتي با وجود كم خرج تر و كوچكتر بودن چشمگير ترو زيباتر بوده اند.