۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

اشك عمارت

تعطيلات عيد به بروجرد رفته بودم. تابلوي ورودي شهر هشدار مي‌داد كه اينجا شهر فرزانگان و دانشمندان است. انسان را اميدوار مي‌كرد. شهر با سال پيش و سالهاي پيش به ظاهر تفاوت چنداني نكرده بود. چند ساختمان تجاري جديد و شيك اضافه شده بود. تابلوي دانشگاه پيام نور كنار شهر در نقطه متقاطر با دانشگاه آزاد، كه سالها پيش راه افتاده بود، خودنمايي مي‌كرد. از تابلوي دانشگاه آيت‌الله بروجردي، دانشگاه دولتي شهر، هنوز خبري نبود. حدود ده‌هزار دانشجو بايد در اين شهر باشند، اما از كتابفروشي خبري نيست. از كتابخانه‌هاي دانشگاهي هم كه بهتر است حرفي نزنم. راهم به خيابان شهدا افتاد، از ميدان شهدا به سمت ميدان صفا(رازان)؛ قبلا خيابان زشتي نبود. مي‌توانست در آينده به خياباني زيبا، سنتي، تجاري، و با هويت تبديل بشود، و در عين حال محل گشت و گذار و تفريح و تفرج مردم. اما مسئولان شهرداري كمال بي‌فرهنگي و بي‌هويتي خود را در چگونگي عمران اين خيابان و تقاطع ميدان صفا به تماشا گذاشته‌اند. خيابان را حفر كردند. خواستند تقاطع ميدان صفا را ناهم‌سطح بكنند. پس خيابان شهدا، اين خيابان اصلي و سنتي شهر را از وسط حفر كرده‌اند، با دو باريكه راه در دو طرف آن تا خيابان به عمق برود و از زير ميدان صفا عبور كند. اين حفاري، كه في‌نفسه زشت است، با زشتي تمام هم اجرا شده است و لابد به همان زشتي به اتمام خواهد رسيد. خيابان تبديل خواهدشد به معبر زشتي براي ماشينها، نه راهي براي تفرج مي‌ماند، و نه راهي براي پارك ماشينها در باريكه خيابان مانده از حفاري. قدري به ميدان صفا مانده، در وسط خيابان حفرشده عمارتي زيبا، احتمالا از دوران پهلوي اول يا قبل از آن، در حال تخريب التماس مي‌كند: مرا حفظ كنيد! من تنها هويت مجسم باقي‌مانده از فرهنگ اين بوم‌ام! همه رفته‌اند از اين شهر فرهنگ گريز! اين شهر، شهر فرزانگان و دانشمندان نيست؛ اين شهر فرهنگ مدار نيست! اين شهر فرهنگ گريز و فرزانه گريز است! نه فقط بروجردي‌ها و ... را فراري داده است كه ساختمانهاي زيباي قديمي را هم تخريب مي‌كند و زشتي به جاي آن مي‌كارد.
اشك عمارت بي‌حاصل است. دوران، دوران بي‌فرهنگي و بي‌هويتي است! مسؤولان فرهنگي شهر تصوري از فرهنگ ندارند. صد رحمت به تركان غزنوي و سلجوقي كه اين پارسيان لر روي همه فرهنگ‌زدگان را سفيد كرده‌اند!
نه! رفتار آنها غريب نيست! ما در دوران سلطه توسعه پول قرار گرفته‌ايم. آنها فقط پول را مي‌بينند. شايد هم فقط آخرت را و كاري به اين دنيا و زيباييهاي آن ندارند! اما اگر به رژه جوانان بعداز ظهرها از چوخا تا ميدان صفا و خيابان بهار نگاه كنيد نتيجه ديگري مي‌گيريد: انگار تمام درآمد خود را صرف زيبايي مطابق مدي معين كرده‌اند و خود را موظف مي‌دانند روزانه و شبانه آن را به نمايش بگذارند. هر كه اهل فرهنگ است بهتر است اين شهر را ترك كند قبل از آنكه فراري‌اش بدهند.
شايد صد سال ديگر، نسل‌هاي بعدي، بيايند و بكوشند خرابكاري‌ها و زشت‌سازيهاي دوران ما را جبران كنند. اما تا كي نسل ما شاهد اين زشتي‌ها و زشت‌سازيها باشد؟

۳ نظر:

Qasem گفت...

بعید می‌دانم صد سال بعد هم بشود بعضی از این دسته‌گلها را مرتب کرد. به عنوان مثال در جهرم یک آتش‌کده‌ی باستانی به عنوان تنها نماد قدمت شهر باقی مانده بود. مسیولان فرهنگی شهر آن را نوسازی کردند. اکنون دیوارهای درون آتش‌کده کچ‌کاری ‌ی مدرن شده است. کفش سنگ شده است و روی چهارتا از گندبهای آن چیزی در حد ایزوگام کشیده‌اند. اصلن این آتش‌کده خودش سمبل مدرنیت شده است!

ناشناس گفت...

be ghole marde hezar chehreh "bahbah

ناشناس گفت...

یاد مقاله ای افتادم در مورد شهر «کی یف» نوشته بود که مردم این شهر با خلق زیبایی دعوت به مذهب می کردند. نه، نه، زیبایی پیرایه نیست، واتسون و کریک کاشفان « دی ان ا» نوشته بودند از میان صدها هزار مدل ممکن، زیباترین را انتخاب و آزمایش کردند و تصویر کریستالوگرافیک همین مدل جلد کتاب لوبرت استرایر را تزیین می کرد.
کی گفته که فرزانگان از زیبایی های می هراسند یا زیبایی «زمینی» زیبایی «مینوی» را از یاد می زداید. کی؟
همه ایدئولوژی های امروزی باید به یک نحوی راه را برای شیطان بزرگ یعنی پول باز کنند. بعضی از این ایدئولوژی ها جای کژراهه را از وسط تمدن مادی باز می کنند و هویت «خوب» به جای آن تزریق می کنند.


منظورم سد بزرگ چین بود، نه خوبان بروجردی.
Khosrow Ahsani Ghahreman