۱۳۸۶ بهمن ۴, پنجشنبه

ادا در آوردن... 2

نظرها و چسبانه هاي مرتبط با " ادا درآوردن...." را خواندم. نتوانستم زودتر واكنش نشان بدهم به دو دليل: يكي اينكه تايپ فارسي بلد نيستم؛ دو اينكه سرم خيلي شلوغ بود. و اما:
پس از انقلاب بازار بحث پيرامون علم، تعهد متخصصان، يا به تعبير من دانشگران، نياز جامعه، و ارتباط بخش علمي جامعه با بقية بخشها به شدت داغ شده است. بخشي از اين بازارگرمي ناشي از فرهنگ انقلاب بوده و بخش مهم ديگر آن ناشي از جنگ تحميلي و الزامات دفاعي كشور. در نتيجة اين بازارگرمي واژه هاي فراوان ساخته شده است: پژوهش- محوري، نياز- محوري، پژوهشگر- محوري، كاربردي، آموزش- محوري، استاد پژوهشي، و واژه هاي ديگري از اين دست كه در نوشتارهاي اداري و يا سياستگذاري علمي ما در دو دهة گذشته مكتوب شده است. بعضي از اين واژه ها، اما نه همة آنها، از منابع بين المللي گرفته شده، اما مصادرة معني شده است. يعني مفهومي كه اين واژه ها بر آن سوار شده است ربطي به مفهوم اوليه در متون بين المللي ندارد. مصادرة مفهومي در وضعيت تاريخي ما بسيار باب است و وابسته به شرايط تاريخي و وضعيت فرهنگي است كه دچار آن هستيم؛ بايد آن را بشناسيم، درك كنيم، اما سعي كنيم دچار آن نشويم. همين بلا بر سر واژه هاي علوم سياسي، مانند ملت، دولت، دموكراسي، ليبراليسم، سكولاريسم، و ديگر واژه هاي از اين دست آمده است. توجه نكردن به مفهوم واژه ها، و به تعريف واژه ها، مثل اين مي ماند كه ما در علوم طبيعي نوترينو را به جاي گلوئون به كار ببريم، نوترون را به جاي پروتون، نيرو را به جاي توان، ناوردا را به جاي هموردا، و در نتيجه مثلا" به جاي اصطلاح دقيق نيروگاه در مهندسي برق بگوئيم توانگاه!
خوب است به عنوان دانشگر، مثلا" در رشتة فيزيك، دقت كنيم كه اين فقط فيزيك نيست كه واژه هايش را دقيق تعريف مي كند، بلكه علوم سياسي هم همين طور است، سياستگذاري علم هم همين طور. اما در جمع علمي خوب است ياد بگيريم سياست گذاري علم، مثلا" سياست گذاري در يك رشته، در يك واحد پژوهشي، يا در يك كشور به منافع ما خيلي وابسته است، و به فعاليت علمي روزمره ما بسيار نزديك؛ چه بخواهيم و چه نخواهيم، به محض اينكه از وضع علمي كشور يا پژوهشگاه حرف مي زنيم و اينكه چگونه سمينار برگزار بكنيم، داريم از سياست گذاري علمي حرف مي زنيم. پس خوب است تا حد امكان اين كار را هم حرفه اي انجام دهيم. بنابراين بهتر است ياد بگيريم واژه ها را درست به كار ببريم و مطمئن باشيم همه در مورد يك چيز صحبت مي كنيم. در غير اين صورت بازار سوء تفاهم رونق مي گيرد.
من نمي دانم پژوهشگر_ محور يعني چه. پس مشكل بتوانم در مورد درستي يا موثر بودن اين جمله كه مثلا" "فلان واحد پژوهشي بر مبناي پژوهشگر – محوري اداره مي شود" صحبت بكنم. بنابر بعضي صحبتهاي مرتبط با سياستگذاري داخل پژوهشگاه مي دانم كه پژوهشگر- محوري نه به خاطر مخالفت با نياز- محوري باب شده است، بلكه در مقابل" بخش اداري- محوري" ! علت هم آن است كه به طور مرسوم در واحدهاي علمي پژوهشي ايران همواره بخش اداري بر بخش علمي و پژوهشي غلبه كرده است؛ همواره معاون اداري مالي نقش تعيين كننده و مسلط بر بخش علمي داشته است. تصميم هاي مديريتي نه بر مبناي منافع و نيازهاي پژوهشگران، كه برمبناي علائق بخش اداري گرفته مي شود. پژوهشگاه براي اولين بار سعي كرده است اين روال را بشكند و معكوس كند؛ بخش اداري بايد پشتيبان بخش پژوهشي باشد؛ همة مديران وظيفة خود مي دانند كاري كنند كه پژوهشگر راحت تر كار خود را انجام دهد.
با اين تعبير، كه هنوز آن را درست مي دانم و حاكم بر تفكر مديريتي در پژوهشگاه، تأكيد مي كنم كه نكند از منظور من از نياز جامعه سوء برداشت بشود. كساني كه ديدگاه من را مي شناسند، چه از خلال كتابها و نوشته هايم، و چه در صحبتها، مي دانند كه من نياز را بسيار گسترده تعريف مي كنم: ايراني، هر پژوهشگر اين پژوهشگاه، حق دارد آنچه را دوست دارد، البته در چارچوب قانون، يا انتظارات پژوهشگاه، انجام دهد، و هر جور ميل دارد خود را شكوفا كند؛ و جامعه، پژوهشگاه، موظف است امكان شكوفايي اش را فراهم كند؛ اين را نياز مي دانم. نه تنها نياز پژوهشگر، كه نياز جامعه! جامعه هنگامي رشد مي كند كه افرادش شكوفا شوند. اين شكوفايي است كه به توسعه منجر مي شود، و به رفاه و فلاح جامعه! سياستگذاري در يك كشور به معني مخالفت با اين نياز نيست، بلكه به معني جهت دهي به اين نيازها در كل جامعه است تا حداكثر رضايت در جامعه به دست آيد. توجه داشته باشيم كه انسانها تنها براي يك چيز ساخته نشده اند. مثلا" پژوهشگري مثل اسموت: برندة جايزة نوبل فيزيك سال 2005، به شدت در ترويج علم فعال است و پوسترهاي تبليغاتي براي نجوم تهيه مي كند. يا هايزنبرگ مدتها در دبيرستانها و براي مردم عادي در مورد فيزيك صحبت مي كرد. پس اعمال سياست را نبايد الزاما" به معني مخالفت با تواناييها و علائق اصلي پژوهشگران دانست، بلكه به معني فعال كردن تمام تواناييهاي افراد تا حدممكن. پس منظور من از شروع بحث جديد در پژوهشگاه چيز ديگري بود!
منتظر بقيه اش باشيد!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

من با اشتیاق منتظر بقیه اش هستم. این که شما گفتید "مصادره" من هم قبول دارم به این معنی که بعد از ترجمه این ها معنی اصلی خود را از دست می دهند. مثلا "مجلس" را اغلب به درست پارلمان ترجمه نمی کنند بلکه می نویسند
majlis
در حالی که در مشروطیت دربرابر پارلمان گذاشته شده بوده. یعنی سرنوشت مفهوم ترجمه شده( مهمان) را جامعه میزبان تعیین می کند.
این پدیده برای کسانی که معتقد به آنکامنسریبیلتی هستند نشانه ترجمه ناپذیری است. برای من نشان این است که هیچ مفهومی خارج از شبکه خودش نمی تواند مدت زیادی زندگی کند. حالا اگر بگویند این نوعی کانتکسچوالیسم است، قبول می کنم. اما این راه اقتباس را رد نمی کند.
خیلی فرق می کند که ما ساینس را چطور "وارد" کنیم. برای همین بحث که سر این واژگان چه می آید.
و خیلی از بحث های شما.
من یک مقاله کوچک و کم اهمیت در ترجمه نوشته بودم و بعدها هم کمی فکرکردم ولی می دانم شما حرفه تان است و برای همین مشتاق هستم.