۱۳۸۶ مرداد ۱۶, سه‌شنبه

پيشكسوتان، و چهره هاي ماندگار

اجتماع علمي ( scientific community ) مفهومي بنيادي در فرآيند علم است. مهمترين نقش آن اين است كه علم را تعريف مي كند و آن را از شبه علم تفكيك مي كند. دانشگران اعتبار خود را از اين ساختار اجتماعي يا مدني مي گيرند و نه از نهاد دانشگاه يا مركز تحقيقات به تنهايي؛ و نه از سياستمداران، رهبران جامعه، رسانه ها، تجار، و غيره. هنگامي هم كه يك دانشگر از اجتماع علمي اعتبار كسب كرد، آنگاه دانشگاه يا مركز تحقيقاتي كه دانشگر متعلق به آن است از اين اعتبار بهره مي برد، خودش معتبر مي شود و سپس به دانشگران جواني كه استخدام مي كند، به عنوان بخشي از اجتماع علمي، اعتبار مي دهد.
ما كه در ايران هنوز اجتماع علمي نداريم، دانشگران صادق و جدي ما مجبورند اعتبارشان را از اجتماع علمي بين المللي كسب كنند، پديده اي كه البته خاص ايران نيست و بايد آن را كمابيش جهاني تلقي كرد. حتي دانشگران آمريكايي هم به دنبال معتبر شدن در اجتماع علمي بين المللي هستند. در اين ميان آن دسته از دانشگراني كه براي كسب اعتبار بين المللي به هر دليل كم مي آورند، يا نيازهاي ديگر غير علمي دارند، به سوي مراكز قدرت يا شهرت ملي مي روند و مي خواهند از آنجا اعتباري كسب كنند كه راحت تر است. مراكز قدرت و شهرت ايران هم كه ناخودآگاه اين نياز را احساس كرده اند انواع راهها براي بخشش اين اعتبارها، كه البته كاذب است، پيدا كرده اند. از جمله اين بخشش هاي ملوكانه پديده چهره هاي ماندگار صدا وسيما است. آنهايي كه تن به اين نوع ماندگار شدن مي دهند متوجه قبح آن و اثرهاي ناگوار آن در توسعه علمي كشور نيستند، البته نياز مالي هم اينجا نقش بازي مي كند.
پس از انقلاب گروه اندكي كه به توسعه همه جانبه علمي ايران فكر كرده اند، برنامه ريخته اند، و اجراي آن را پيگيري كرده اند جنگ فرسايشي بسيار پيچيده اي را پشت سر گذاشته اند تا وضع علمي ايران به اينجا رسيده است. نسل جوان اگر عمق و اهميت اين ناراستي را در روند توسعه علمي كشور نبيند، اهميت ايجاد اجتماع علمي را درك نكند، اعتبار خود را وابسته به نهادهاي اجتماعي غير علمي بكنند، تاوان بدي در آينده پس خواهند داد. از هم اكنون بايد بگويم واي به حال نسل هاي بعدي اگر كه نسل كنوني دانشگران جوان ما مانند منجوق ساده انديش باشند، به پيچيدگي فرآيند ايجاد اجتماع علمي توجه نكنند،و نياز به كسب اغتبار علمي از مراجع غير علمي را با عياري اشتباه بگيرند.

رضا

۲۲ نظر:

ناشناس گفت...

ممنون از این پست بسیار خوب و شیوا.
نکته هایی که مطرح شده به نظر من بسیار بسیار مهم هستن و شاید هر کسی نتونه به اهمیتشون پی ببره بدون اینکه یه آدم با تجربه و کار بلد در اینجور موارد، به آدم گوشزد کنه. ولی یه نکته ای هست که دوست دارم با اشاره به استدلالی که یه بار از خود نویسنده شنیدم مطرحش کنم. دکتر منصوری یه بار وقتی داشت درباره رشد کمی تولید مقاله در کشور صحبت میکرد در جواب به این سوال که "برای رشد کیفی مقالات چه فکری شده؟" گفت"اول اجازه بدین که ما مقاله نوشتن رو یاد بگیریم، بعد به فکر کیفیتش بیفتیم". من فکر میکنم که این گفته درباره جامعه علمی هم کاگر باشه. اول باید آدم کاربلد در موضوعات مختلف داشته باشیم، بعد به فکر درست کردن جامعه علمی بیفتیم! البته به نظر من در مورد تولید مقاله نمیشه رشد کیفیت و کمیت رو از هم جدا کرد یعنی توجه به یکی و بی توجهی به دیگری کار اشتباهیه. شاید درباره تولید جامعه علمی هم ضمن آموزش افراد کافی که شرایط به وجود آوردن این جامعه رو داشته باشن، باید به ساز و کارهای تولید این جامعه هم توجه داشت با این حال شرط لازم برای ایجاد جامعه علمی داشتن آدم علمی با کیفیت ، به تعداد لازم هست (حالا اینکه تعداد لازم چقدر باید باشه به بحث دیگس!)
دو تا سوال هم دارم، اول اینکه من منظور از ساده اندیشی منجوق رو نگرفتم، اگه ممکنه بیشتر توضیح بدین چون من تا حالا با اکثر نکته هایی که گفته موافق بودم و اگه اشتباهی توی اون مطالب بوده دوست دارم بدونم و دچار اشتباه نشم .
دوم اینکه من خیلی دوست دارم بدونم تا به امروز چه کارهایی در راستای تولید جامعه علمی با اون کارکردی که توی این پست بهش اشاره شده، انجام گرفته و نتیجه چی بوده.
باز هم از توجهتون ممنونم

ناشناس گفت...

سلام استاد عزيز

من به عنوان يكي از دانشجو هاي شما كه شايد بدون اين كه بدونيد ارادت خاصي هم به شما دارم ، هميشه اين نظر شما رو راجع به موضوع چهرهاي ماندگار (و خيلي چيزاي ديگه) درك نمي كنم ، تا اونجا كه من ميدونم دليل وجودي يك چنين عنوان هايي لزوما به معني اين نيست كه اين افراد با ملاك هاي علمي دنيا قابل سنجش اند يا لزوما كاراي بزرگي كردن، مثلا كسي كه تو راديو گويند خوبيه يا خوب تار ميزنه و يا تو جنگ شركت داشته، قراره با كدوم ملاك علمي جهاني مورد نقد قرار بگيره!!؟؟؟؟ اصلا يك چنين قياسي از اساس غلطه –


راجب اساتيدي كه تو اين مراسم به عنوان چهره ماندگار انتخاب ميشن ، تنها چيزي كه به ذهن ميرسه اينه كه – اينها حداقل معلم هاي خيلي خوبين كه علمي رو به شكلي صحيح به نسل بعدي منتقل كردن هميننننن- واين اصلا به اين معني نيست كه اينها لزوما تفكر علمي رو هم به شاگرداشون ياد دادن- و اين تو آشفته بازار علمي ايران بس غنيمته همين متن قبلي راجع به رصد خونه زابل گوياي اين مطلبه كه در سطح كلان هنوز به انتقال درست علم دچار مشكل هستيم چه برسد به كار علمي با ملاك هاي جهاني.


و چيزي كه هميشه براي من جاي سئوال بوده اينه كه گيرم صدا و سيما داره به يك عده عنوان الكي ميده ، خوب شما كه چند سال به عنوان معاون وزير علوم پست داشتيد چرا يك چنين مراسم هايي رو براي دانشگر هايي كه با ملاكهاي جهاني دارن كار علمي ميكنن بركزار نكرديد؟؟؟؟!!!!!


اين مراسم ها كه هزينه اي نداره چون تو همين مراسم چهره هاي ماندگار كه به هر كدوم يه سمند ميدن تمام هزينه ها رو شركتهاي خودرو سازي تقبل كردن.


تنها موردي از شما بخاطر ميارم برگزاري جشنواره جوان خوارزميه كه ملاكهايي دوصد چندان بدتر از چهرهاي ماندگار داره – مستقل از اين كه چه كسايي اين جايز رو ميگرفتن (كه شايد بعضياشون واقعا حقشون بوده) فقط اينو ميدونم كه تا وقتي شما در راس كار بوديد همه بچه هاي فيزيك شريف نابغه شده بودن و از هر سه نفري كه تو علوم پايه اين جايز رو ميبردن دوتاشون از بچه هاي فيزيك شريف بودن (به طور ميانگين) و از وقتي كه ديگه مسئوليتي نداريد بچه هاي شريف هم بن كل خنگ شدن و ديگه اين جايز رو نمي برن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ناشناس گفت...

همکلاسی عزیز.
فکر نکنم این کار درستی باشه که به جای نقد محتوا به نقد نویسنده بپردازیم! این کار اصلا به نتیجه خاصی نمبرسه.
حالا به فرض اینکه فلان جشنواره اشکال داشته، این که دلیل نمیشه بقیه چیزهای سراپا اشکال درست باشن!!!

ناشناس گفت...

بی خیال بابا! حرفای دکتر منصوری رو جدی نگیرید! ایشون کلی حرفای قشنگ بلدند که به هیچ دردی نمیخورن. من پیرمرد که یادم نمیاد ایشون تا حالا کار مثبتی برای فیزیک ایران انجام داده باشه، حتی وقتی معاون وزیر علوم بود، فقط 180 درجه حرفاشو عوض کرد و حرفای قشنگ دیگری زد!!!

راستی کسی میدونه چی شد که ایشون از مرکز تحقیقات فیزیک نظری سر در آورد؟

Sima گفت...

اول درباره ي چهره هاي ماندگار و اين ها بگم كه نگراني ديگر من اين است كه در خيلي از موارد اين گيرندگان جايزه هستند كه به اون اعتبار مي دهند نه اين كه جايزه به اون ها اعتبار بده. يعني متوليان اين جايزه با سودجويي خودشان رو در مسند تعيين اعتبار علمي قرار مي دهند و معيارشون هم اينه كه خيلي از بزرگان اون رو دريافت كرده اند!!!

اما درباره ي نوشته ي دوستي كه درباره ي دكتر منصوري نوشته اند. بايد بگم خيلي بي انصافيد. من هم سال ها ايشون رو مي شناختم و اصلا خاطرم نيست كه ايشان 180 درجه تغيير موضع داده باشند. قطعا همه ايرادهايي در كارشان هست، اما جدا ما تا كي مي خواهيم به راحتي از اين واژه هاي "یادم نمیاد ایشون تا حالا کار مثبتی برای فیزیک ایران انجام داده باشند" استفاده كنيم؟

آخه تا كي اين قدر بي انصاف. آقاي پونز كه خودتان رو پيرمرد ناميده ايد، از نظر من شما سال هاست در جمع علم پيشه ها نبوده ايد وگرنه اين قدر بيانصاف نمي بوديد و از واژه هايي مثل هيچ كاري و ... به راحتي استفاده نمي كرديد و با شهامت نامتان رو ميبرديد. . شما اگر خودتان رو دلسوز جامعه مي دانسنيد، بي غرض كارهايي كه شده رو تقدير مي كرديدو اشتباهات رو نقد مي كرديد و با اين بي انصافي تان "قدر ناشناسي" نسبت به نسل دكتر منصوري نداشتيد و با اين حرفهاتان هم-نسل هاي من و جوانان رو نااميد نمي كرديد.

ناشناس گفت...

خانم (يا شايدم آقاي) سيما، از كجا جنسيت پونز رو تشخيص داديد و ايشون رو آقاي پونز صدا زديد؟ چرا هميشه چيزاي خوب رو به خانم نام مي برند (مثل خورشيد خانم، پروانه خانم و ...) و چيزاي بد رو به آقا(مثل آقا دزده، آقا گرگه، آقا الاغه، آقاي پونز و ...). ببخشيد اگه از بحث اصلي دور شد اما اين سوال فلسفي مدت هاست توي سرش مي چرخه. به طور قطع شما با اين تخصص تون در تشخيص جنسيت مي تونيد به من كمك كنيد.

راستي اگه گفتي من آقا خره هستم يا خانم ناز؟

ناشناس گفت...

همون طور که قبلا هم گفتم، دکتر منصوری حرفهای قشنگ زیادی بلده، و قبول دارم که کسی بهتر از ایشون نمیتونه وضعت علمی و پژوهشی ایران رو تشریح کنه. ولی نکته منفی در مورد ایشون (و البته خیلی های دیگه مثل خودم!) اینه که بعضی وقتها ملاحظه شخصیت آدمها رو نمیکنن. (نمونش همین دو پستی که مرقوم فرمودن.) چنین برخوردهایی ممکنه از یک منتقد سرسخت پذیرفته باشه ولی برای کسی با مسئولیتهای ایشون اصلا شایسته نیست. فکر میکنم تبعات منفی این نوع رفتار تلاشهای ایشون رو کم اثر میکنه و اعتبار علمی ایشون رو هم تحت تاثیر قرار میده.

امیدوارم منظورم رو گرفته باشید.

ناشناس گفت...

Sorry for writing in English, my machine does not allow Farsi editing. I did not understand what the esteemed author means by "naive Monjoogh". I appreciate if this is opened up a little bit.

To be more specific, the author is pointing to what he finds the most important problem of Iran physics:
it is a social problem. To him
this social problem should be resolved by socialistic methods.
This assesment about that this is a "strategic" problem maybe right, but the method to tackle that and the "tactic used" is not.
This is in fact what I find naive
about the author's view.


In my view, however, the esteemed author should not forget that people of younger generation than his, like it or not, think differently and have different values. I should say that I sometimes also agree with the youngers!: one should never forget
individualistic values and motives.

I should also stress that to make
a sustainable and true step forward in the direction the author points to, one should have
"pillars" as well as zealots.

ناشناس گفت...

متن را که می خواندم یاد دکتر منصوری افتادم، در آخر خواستم یک آفرین بنویسم بعد در آخرین خط امضای دکتر منصوری را دیدم. من از ایشان چیزهای بسیار آموختم با این که هرگز رسما دانشجوی ایشان نبوده ام..
من مجله فیزیک را می خریدم و نود درصد آن را نمی فهمیدم ولی با اشتیاق می خواندم.
روحیه و دید کل نگر افرادی مثل ایشان را تحسین می کنم.
نکته جالب امروز برای من این است که مدل سیستم های پیچیده ابزار جامعه شناسی هم شده است و گاهی آنالوژی های جالبی پیدا می شود.
از این فرصت استفاده می کنم و به دگتر منصوری درود و ارادت خودم را از راه دور می رسانم.

ناشناس گفت...

اجازه بدهید یک مثال بزنم.
مارک گرانووتر روانشناس اجتماعی است. کتاب مهمی نوشته به نام نیروی قوی پیوندهای ضعیف. در این کتاب بحث می کند که در بعضی جوامع مردم دسته دسته اند و این دسته ها با هم ارتباط ندارند. بعد بحث می کند که چرا ایجاد تغییر در این نوع خیلی ضعیف است. در عوض در مدل دیگر که پل هایی بین این دسته ها هست دینامیسم قوی تری هست و این پل ها لزوما باید رابطه ضعیفی با دسته ها داشته باشند تا پل بشوند. این مدل ها جنبه ابستراکت دارد و به همین دلیل در کتاب ریتم های مغز یوری بوزاکی اشاره به همین مدل شده بود برای توضیح دینامیسم قشر مغز و این داستان جذاب را می توانم ادامه بدهم ولی مطمئن نیستم که برای دیگران هم جذاب باشد. اما نکته این که دکتر منصوری خودآگاه یا ناخودآگاه یک دید سیستمیک و کل نگر دارند و این افراد در میان دانشمندان به زعم من کمتر از آنند که می بایست.

Qasem گفت...

آقای دکتر منصوری٫ ممنون از پست شیوا و تذکر به جایتان.
در تریستِ وقتی صاحب کارخانه‌ی ایللی سالیانه یک جایزه پنجاه هزار یورویی را برای پژوهش اختصاص داد٫ با هم‌کاری‌ی موسسه‌های علمی‌ی مختلف یک کمیته‌ی فنی-علمی ‌ی تخصیص جایزه را نیز پایه‌گزاری کرد.
در ایران نیز نیاز به جایزه‌ی ملی احساس می‌شود و در حال ورود به لباس عمل می‌باشد. یک سوال عمل‌گرایانه دارم:
آیا نمی‌شود که صدا و سیما یا هر جای دیگر سالیانه تنها هزینه‌ی جایزه را تقبل کند و یک کمیته‌ی فنی چون آکادمی‌ی علوم ایران- جایی که نمی‌دانم چیست٫ تنها گاه به گاه اسمی از آن شینده‌ام- انتخاب برگزیده‌گان را به عهده بگیرد؟ آیا می‌شود حتی از گروهی از متخصصان خارجی نیز در مورد انتخاب جایزه‌گیرنده نیز استفاده کرد؟

ناشناس گفت...

امیدوارم که آقای دکتر منصوری به زودی فرصت کند تا به کامنت ها جواب بدهد. البته اگر از موضع دانای کل سخن نگفته باشد که در این صورت ...
دنیای ارتباطات اینترنتی هم برای خودش قواعدی دارد!

ناشناس گفت...

سلام دکتر
این داستان درازی است کافیست این قطعه ویدئویی را ببینید تا به عمق فاجعه ای که در حال رخ دادن است پی ببریم:

http://pet.blogfa.com/post-42.aspx

Unknown گفت...

-.-

ناشناس گفت...

Dear anonymous,
When Mr Ponez calls himself
an "old man", we naturally address
him as a Mr.



Written by Monjoog, from Daegu, Korea in support of her Dear nice
fair googooli fellow co-blogger Madona Sima

ناشناس گفت...

Dear Comet,
It seems Dr Mansouri is referring
to my post on July 4th with title:
"Baz ham darbare laabi kardan."


In that post, I had claimed one
of the obstacles in the way of succesful group work in Iran is the
narrow-minded approach towards the
scientific ethics.
I had criticized (and still maintain my criticism) that
some senior people do not appreciate that some of their colleagues might subsribe to different set of moral values.

Insisting that MY values are the best is no different from religious
intolarence. It is both illogical
and destructive.


I had given the story of "chehrehaye maandegaar" just as an example.

Of course, I admire Drs Mansouri,
Arfaei and Ardalan for being a man of principles. I myself boast to
be very firm on insisting on my priciples. I would not
compromize my integrity for a Samand.
But at the same time, I see no reason to be arrogant about someone
else who does not accept my principles and believes in other
set of principles.

Considering the recent post by Dr Mansouri, I leave it to the readers to make their judgement whether I was right in my claim about intolerance or not.

Written by Monjoog from Korea

ناشناس گفت...

Dear Naive Monjoog from Korea,

I had a look at your previous posts.
Naiveness is over-incarnated. I now know why Dr. Mansouri has not yet answered and is not going to answer this naive question of your naiveness explicitly.

Take care.

ناشناس گفت...

Just wait for my comments! I have to learn first Persian or wait until my 'savaad' is coming back from vacation. Anyhow, I am really delighted by the comments.

ناشناس گفت...

من تقريبا تمام نوشته‌هاي منجوق رو خوندم. در نوشته‌هاي منجوق يک وجه اشتراک وجود داره. پرداختن به معضلي که سبب شکسته شدن و چند تکه شدن اجتماعات تخصصي ما مي‌شه. به نظرم منجوق در تمام پست‌ها به نحوي به اين موضوع مي‌پردازه که ما به ديدگاه‌هاي متفاوت و نه حتي مخالف احترام نمي‌گذاريم. و اين احترام نگذاشتن در سطحيست که مانع پرداختن به کار اصلي مي‌شه. اين حرف به معناي نقد نکردن و تمام و کمال پذيرفتن منش يا ايده متفاوت نيست. بلکه به معني داشتن يک نگاه تاثيرگذاره. نوشته آقاي منصوري به مسئله چهره‌هاي ماندگار نگاه تاثيرگذار نداره. چرا يک جايزه علمي ملي نه چندان معتبر مي‌تونه مشکل ساز باشه. من نشنيدم در جايي جامعه فيزيک‌دان‌هاي ما اين جايزه رو نقد کنه .بگه به چه دليل آقاي ايکس از پيوستن به جرگه چهره‌هاي ماندگار سرباز مي‌زنه. بگه به چه دليل نسل جوان نبايد برگزيده‌هاي چنين برنامه‌اي رو ملاک خودش بگذاره. يا اينکه خودش معيار سنجش متفاوتي پيشنهاد کنه يا راهي براي معرفي چهره‌هاي اجتماع تخصصي خودش پيدا کنه. دانش‌آموز دبيرستاني که به دنبال روياهاش دنبال چهره‌هاي مورد علاقه‌ش مي‌گرده اونها رو کجا و چطور بايد پيدا کنه. بي‌شک انيشتين تصوير درستي از آينده يک فيزيک پيشه در ايران رو نمي‌ده. کي بايد جاي اين تصوير بشينه ؟ اينکه انتخاب چهره‌ها از طرف ارگاني غير علمي صورت نمي‌گيره نه تنها دليل خوبي نيست بلکه براي يک فرد معتقد به شيوه انديشيدن علمي دليل خيلي بديه. فکر مي‌کنم اعتراض به استفاده يا سوء استفاده ديگران از نقاط ضعفمون اعتراض واردي نيست.

ناشناس گفت...

Dear MBA,
First of all, as far as I remember I had not asked any questions from
Dr Mansouri and as a result I did not expect any answer. Other readers had questions and
Dr Monsouri in his considerate and modest comment explained why he
has delayed answering them.


Now to my main point:

Although, Dr Mansouri had
described what he considers to be
naive in one of my posts, you have not
given any explanation and have just expressed your general opinion about me which I hold with esteem.
I am not sure what you mean by naivete but I guess what you take for naivete is in fact "lack of cynicism" and "lack of sarcasm"
in my writings.

Yes, I deliberately suppress
in myself cynicism and sarcasm (which are so inherent to our Iranian culture and upbringing)
for three main reasons:

1) Without engaing in these two, my mind will have more freedom
for research work and perceiving the world with less prejudice and through wider horizons.

2) In the international physics community, cynicism and sarcasm are frown upon and I strive to be integrated in this community
(which I would say I have succeeded).

3) Last but not least, for personal
and family reasons.


Actually, in writing my posts for hamvarda I make a point of avoiding
sarcasm and cynicism for a good reason.


With best regards,
Monjoog

ناشناس گفت...

Dear Dr Mansouri,
It seems that you and Me
are looking at the problem
of "Chehrehaye Mandegar" with
different outlook.

In your outlook, I appear to be naive and in mine I am afraid
to say despite all your experience
and the fact that "you were doig research and were doing community-making before I was born"
you happen to be naive.

Let me explain why.

Well, your intention for writing this post was of course good.
You wanted to educate us on scientific ethics.
But I ask you how many people
in physics do receive this prize?
Only a handful whose identity
are known to all of us.
This number is too small
to affect the culture
of the community.



It is quite likely that a potential reader may say "well Dr
Mansori has done this and that
which are from the same category
of accepting this prize"
(In your opinion, what you have done
might be quite different but many will
not agree).

So what will be the outcome?
Spending time for accusing each other
rather than doing something constructive.

Please do read the comments on your post once again with this possibility in mind to see if
I was righ or not.


With best regards and apologies for being so rude and upright,
Monjoog

reza گفت...

از مجموعه نظرها روي "چسبانه*"من با عنوان پيشکسوتان و چهره¬هاي ماندگار بسيار مشعوف شدم؛ به خصوص نظر پونز در اين روزهاي پر از تنش رصدخانه ملي مرا بي¬اختيار به قهقهه انداخت.
به چند مورد از نظرها و تفسيرها که تعريف يا تهمت نيستند مايلم بپردازم:
1. ساده¬انگاري: لطفا به چسبانه من با عنوان "مافيا که شاخ و دم ندارد" مراجعه کنيد.
2. شخصيت شايسته: لطفا به چسبانه من با همين عنوان مراجعه کنيد.
3. داناي کل: مدرنيت به ما ياد داده است که داناي کل وجود ندارد. در علم هم وجود ندارد. چيزي که جايگزين آن شده است، در علم، اجتماع علمي(scientific community) نام دارد، که تازه ادعاي داناي کل ندارد، بلکه محمل محک است. پس مطمئن باشيد خود را داناي کل نمي¬دانم. اگر روزي چنين شد بدانيد بيش از حد پير شده¬ام!
4. هزينه مراسم، جايزه ايللي: مثال خوبي زديد! ممنون! در وزارت علوم سعي کردم چهره هاي ماندگار را به اين سو ببرم: پول و تبليغات از صدا و سيما اما انتخاب از اجتماع علمي (حتي اگر اشتباه بکند)، اما مقبول واقع نشد. بر من ثابت شده که انگيزه هاي سياسي در اين جايزه بسيار قوي¬ترند از حرمت به علم!
5. ارزش¬هاي متفاوت: دقت کنيد ارزشها تا چه اندازه ميتوانند اصول متفاوت را توجيه کنند. به مافيا و شارلاتانهاي اجتماعي و علمي فکر کنيد. آنها هم ارزش¬هاي متفاوتي دارند.
6. ديد کل¬نگر: نکته بسيار به جايي گفتيد. در فصل آخر از چاپ سوم کتاب ايران 1427 به تفصيل سعي کردم اين ديد پادفروکاست¬گرايانه را توجيه کنم. بسيار دلم مي¬خواهد، به خصوص، دانشگران آن را بخوانند.
7. نيروي قوي، پيوندهاي ضعيف: نکته بسيار به جايي را مطرح کرديد. شبيه اين نکته در علم و فناوري با لفظ robustness (سخت¬جاني) عنوان مي¬شود. يک مصنوع سخت¬جان¬تر است وقتي از قطعات بيشتري تشکيل شده باشد: مثال اولين هواپيماي ساخت بشردر مقايسه با هواپيماهاي جديد. همين مفهوم "سخت¬جاني" براي فرهنگها هم به کار مي¬رود. عده¬اي سعي کرده¬اند "سخت¬جاني فرهنگي" را عامل بقا در نظريه تکاملي فرهنگها عنوان کنند.

* اگر چسبانه فخيم است ميتوانيد آنرا چسبونه بخوانيد.

رضا
20 مرداد