۱۳۸۶ آذر ۱۳, سه‌شنبه

چپ كوك و مفاهيم و اصطلاحات نوين

يكي از دوستان قديمم كه نويسنده اي توانا و حرفه اي است در وبلاگ شخصي اش تحت نام مستعار "چپ كوك" مطالب جالب اجتماعي-ادبي مي نويسد. نگرش او نوين و غير تكراري است و قلمش بي نهايت شيرين و جذاب است. در بين همكاران فيزيكپيشه ما بسيارند كساني كه هر از گاهي بادي به غبغب مي اندازند و ژستي مي گيرند كه "بله! ما برعكس شما تك بعدي!!! نيستيم و علاوه بر فيزيك درباره مسايل اجتماعي و سياسي هم صاحبنظريم." بعد هم شروع مي كنند به "آسمون-ريسمون" بافتن و حرف هاي صد من يه غاز
را به عنوان تحليل سياسي-اجتماعي به خورد ما دادن.
جالب آنكه آنان كه "خانه پدريشان " دز طبقات بالا تر برج عاج واقع است خود را در مسايل اجتماعي صاحبنظر تر مي دانند.
بدتر آن كه همين "تحليل هاي آبدوغ خياري اجتماعي" كم كم آنها را متبختر مي كند. بي جهت گمان مي كند تافته جدا بافته اند و سري از ديگران سوا دارند.

اما آنچه كه چپ-كوك مي گويد از جنس ديگري است. كاملا مشخص است كه
چپ كوك
آنچه را كه مي گويد كاملا درك و لمس كرده. برعكس همكاران برج عاج نشين ما واقعا در اجتماع بوده و گشته و به پيچيدگي ها و هزار توي بودن آن كاملا واقف است.
چپ كوك
درباره هر
.مسئله اجتماعي نظر نمي دهد
او فقط به مسايلي مي پردازد كه به واقع با
آنها آشناست.

در ماه مهر چپ كوك نوشته اي داشت تحت عنوان "ادبيات رمان و مشكل نوشتن". در اين نوشته چپ كوك تاكيد كرده بود كه فقدان كلمات براي وسايل جديد زندگي مدرن نوشتن را براي نويسنده سخت مي كند.

من در اينجا مي خواهم نكته اي به آن اضافه كنم. در دنياي جديد مفاهيم جديدي هم مرسوم شده اند كه ما متاسفانه نامي براي آنها نداريم. اين فقر كلمات نه تنها براي نويسندگان حرفه اي مشكلزاست بلكه ارتباط بين دو همكار و يا استاد و دانشجو را هم مشكل مي كند. استفاده از كلمات غربي براي اين مفاهيم تا حدي مشكل را برطرف مي كند. اما تا وقتي از كلمه بيگانه استفاده مي كنيم مفهوم هم بيگانه مي ماند و خودي و خانگي نمي شود. منظورم مفاهيمي چون لابي كردن
giving credit
ambition
peer pressure
هستند. در باره يك يك آنها مفصل سر فرصت
صحبت خواهم كرد.

برخي مفاهيم دنياي قديم هم وجود دارند كه در كشور وفرهنگ ما بسيار بيشتر از كشورهاي غربي حضور دارند. با اين حال در انگليسي براي آنها كلمه وجود دارد اما در فارسي خير. منظورم مفاهيمي
چون
matriarch
and
patriarch
هستند. من در نوشته هاي قبلي در مورد وضعيت جامعه دانشگاهي ايران شديدا به كار بردن اين كلمات نيازمند بودم اما چون اين كلمات خارجي بودند از خير استفاده از آنها گذشتم. استفاده از معادل فارسي "پدر سالار" و "مادر سالار"هم چندان درست نيست چرا كه اين دوكلمه بار معنايي منفي دارند.بيشتر زورگويي را در ذهن تداعي مي كنند تا فردي را كه براي رفاه وپيشرفت خاندانش مي جنگد و عرق مي ريزد.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

چپ کوک زیبا می‌نویسد نگاهش ویژه است. اما وبلاگی نیست به این مفهوم که نوشته‌هایش خیلی بلند هستند. آنها به گونه‌ای نوشته‌نشده‌اند که با یک نگاه خوانده شوند. حوصله‌ام نشد و وقتش را نداشتم که خیلی از نوشته‌هایش را ته نگاه کنم

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

بالاخره تونستم بيام تو بخش نظراتت منجوق. موفقيت بزرگيه. اول مرسي بايت لينکي که دادي. توي پست قبلي يه بحثي بين من و ميتراگراف بر سر غناي زبان فارسي شروع شد. من به ميتراگراف پيشنهاد دادم بحث رو در چند وبلاگ دنبال کنيم. حالا که فرهنگستان کاري براي لغت سازي نمي‌کنه بايد خودمون به فکر باشيم به نحوي زبان فارسي رو غني کنيم. ميتراگراف مرور آثار قديمي رو پيشنهاد کرده. من فکر کردم در حوزه آموزش تشويق بچه‌ها به استفاده از گويش‌هاي محلي و جمع‌آوري واژه‌هاي محلي مي‌تونه کمي کمک کنه. عليرضا معتقده افزايش تعداد نويسنده‌ها در هر حوزه و به هر شکلي- کتاب يا وبلاگ مخودبهخود زبان رو غني خواهد کرد چون مجبوريم بنويسيم و لغت کم مي‌آوريم. من اين سوال برم پيش اومده که چقدر متفکر بودن يک نسل - نه قرقره افکار ديگران- توليد انديشه با غناي يک زبان ارتباط داره. شايد چون ما هيچوقت دقيق به خودمون و رفتارهامون نگاه نمي‌کنيم براش واژه‌اي هم نمي‌سازيم. يعني اصلا لزومش رو حس نمي‌کنيم. طولاني شد.

ناشناس گفت...

چپ كوك جان ممنون از نظرت!
در اين چند ماهي كه من در هموردا مطلب مي نويسم متوجه شده ام كه دايره لغات ما براي بيان مطالب احساسي غني است. مثلا من وقتي مي خواستم احساس جين را درباره پسرش يا احساس بيژن را نسبت به منيژه بنويسم نه تنها لغت كم نمي آوردم بلكه آنقدر لغات گوناگون به ذهنم مي آمد كه انتخاب از ميان آنها دشوار مي نمود.اما وقتي درباره ارائه پوستر خواستم مطلبي بنويسم واقعا لغت و اصطلاح كم مي آوردم. كلا در هر موضوع عملي دايره لغات ما بسيار فقير است.حتي در زمينه هاي عملي كه ما در آن سرآمد هستيم. مثلا از نظر يك فرش باف
قرمز تند وروشن وغيره خيلي با هم فرق دارند امابه همه آنها قرمز گفته مي شود. اين تشابه كلمات براي نوآموزان خيلي سردر گم كننده است. اين وضعيت لغات در فرش بافي است كه ادعا مي كنيم به مدت هزاران سال در اين صنعت پيشرو بوده ايم تكليف بقيه چيزها ي عملي كه ديگر روشن است! انگليسي برعكس است. همان طور كه مي داني در انگليسي براي مطالب عملي لغات دقيق و متنوعي وجو دارد. اين لغات وسيع آموزش و كاررا خيلي ساده تر مي كند.

صبر كن ببينيم اصطلاحي كه تو ساختي "(مثلث كوچك خوشبختي") چقدر در جامعه مي گيرد. اگر رواج پيدا كرد لغات تخصصي هم كه در وبلاگ ها ساخته مي شود شايد رواج پيدا كند.
-:)

Sima گفت...

اما تا جايي كه من ديده ام در جامعه ي علمي ما، حتا واژه هاي علمي اي كه معادل بسيار مناسبي در فارسي دارند هم به همان شكل انگليسي به كار مي روند.

من فكر مي كنم بهتره به جاي فرهنگستان، گناه رو به دوش خود دانش پيشه ها بياندازيم.