ديروز خبردار شديم يكي از دانشجويان ممتاز پژوهشگاه ما به نام عليرضا موفق شده كه ازدانشگاه هاروارد پيشنهاد موقعيت پسا دكتري دريافت كند. همگي ما از اين خبر خوشحاليم و به او از صميم قلب تبريك مي گوييم و برايش آرزوي موفقيت هاي بيشتري مي كنيم. او "يكي" از دانشجو يان بسيار پر كار و علاقمند و تيز هوش پژوهشگاه بود.تاكيدم بيشتر روي كلمه "يكي" است.آري! دور وبر ما پراست از دانشجويان علاقمند بااستعداد و پر كار كه اگر محيط مناسبي برايشان فراهم آيد از بهترين هاي دانشگاه هاي اروپا و آمريكا هيچ كم ندارند.حال سئوال اين است: اين محيط مناسب چيست؟
به نظر من جواب در سه چيز است:
1) فراهم آوردن محيط علمي مناسب با (الف) ارائه دروس با سطح بالا (ب) برگزاري همايش هاي منظم داخلي وبين المللي در سطح بالا (ج)داشتن جلسات منظم سمينار نسبتا رسمي (د)داشتن بحث هاي غير رسمي اما علمي چون "ساعت چايي" هفتگي (ر)فراهم آوردن امكان ارتباط دانشجويان با فيزيكپيشگان فعال در دنيا و همتايانشان در ديگر كشور ها.
بار اين گونه كارها در پژوهشگاه به دوش همنسلان من است. ما هم در حد وسع علمي خود سنگ تمام مي گذاريم و از چيزي در اين راه دريغ نمي ورزيم. دليلي نمي بينيم مزورانه ژست شكسته نفسي بگيرم! در اين كار تا حد زيادي موفق بوده ايم. البته تا رسيدن به حد مطلوب فرسنگ ها فاصله داريم. بايد اين كوشش استمرارداشته باشد. امابه نظر من همنسلان من در همين مدت كوتاه در پژوهشگاه و دانشگاه هاي ممتاز كشور قدم هاي بزرگي برداشته اند. اگر اين گونه پيش برود در ظرف ده تا پانزده سال آينده مشكل قحط النسا و قحط الرجال رفع خواهد شد.
2( تامين مالي دانشجويان.متاسفانه در اين زمينه كار زيادي از دست همنسلان ما بر نمي آيد. اوضاع بهتر از ده سال پيش است اما هنوز هم دانشجويان از نظر مالي در فشارند.
3( اين سومي ازهمه مهمتر است. فراهم آوردن محيط روحي و فكري مناسب و به دور از تنش براي دانشجويان. ترس من از اين است كه عده اي با سر دادن نغمه "من آنم كه رستم بود پهلوان" عليرضا را كه اكنون در سايه تلاش هاي خودش به جايي رسيده چماق كنند و بكوبند بر سر دانشجويان ديگر وبه اين ترتيب روحيه آنها را خراب كنند! گمان نمي كنم كه عليرضا كه خود برون آمده از همين ميدان است به اندازه يك نوك سوزن راضي شود كه به خاطر موفقيت
او كسي سركوفت بخورد و زجر بكشد.عليرضا قدرشناس بود و به دور از غرولند ها و بهانه گيري هاي متعارف دانشجويان ايراني سعي مي كرد تا حداكثر استفاده را از امكانات آموزشي كه پژوهشگاه براي او و ديگر دانشجويان فراهم مي كرد ببرد. عليرضا باهوش بود(وهست) پركار بود (وهست)به كارش علاقمند بود (و هست). اما عليرضا تك ستاره اي در آسمان نبود ونيست و هرگز هم چنين ادعايي نداشت و تا جايي كه من او را مي شناسم نمي خواهد داشته باشد. افراد با اين خصوصيات در دور وبر كم نيستند. اگر واقعا به پيشرفت فيزيك در ايران دل بسته ايد استعدادهاي آنان را با جنگ اعصاب و به بهانه رو كم كردن نفله نكنيد.
۴ نظر:
دو مورد دیگر را هم اضافه میکنم:
۱) دسترسی به پژوهشگران مطرح در رشته چه به عنوان استاد راهنما و چه دیگر پژوهشگران گروه
۲) انگیزهی عمومی برای پژوهش: در بیشتر جاهایی که در ایران دیدهام، پژوهش به عنوان وظیفهی دست چندم پژوهشگر شناخته میشود.
در جمعی کلی بحث میکردیم به کجاها دوست داریم برویم. هیچ کداممان این دانشگاه هاروارد را در ذهن نداشتیم چون سبک علمیی دانش هاروارد در فلان زمینه را قبول نداشتیم. آنجا را محل پسرخالهها نامیدم که بحث عملی از آن رخت بسته است و کوچک دیکتاتورها در فلان رشته هر سخن و اندیشهی دیگر را خفه میکنند
به علیرضا تبریک می گویم. امیدوارم اگر او به ایران بازگشت به جای ان که بگوید من از هاروارد امده ام و شما باید به حرفم گوش کنید منطقی و علمی رفتار کند. تا جایی که من دیده ام نمی دانم چرا انها که از دانش گاههای بزرگ به ایران بر می گردند به جای ان که به گسترش علم کمک کنند خودشان سدی می شوند در جلوی علم داخل ایران
may be he doesn't get visa though!
ارسال یک نظر