۱۳۸۶ آذر ۲۰, سه‌شنبه

وارستگي

همه ما در چارچوب جامعه سنتي خودمان با مفهوم وارستگي آشناهستيم. وقتي اين كلمه را مي شنويم بي اختيار ياد چند نفر از فاميل هايمان مي افتيم.براي من وارستگي در قباي سوره خاله جان خدا بيامرزم تجلي پيدا مي كند: خاله پدر بزرگم كه چند سال پيش در سن نود وچند سالگي عمرش را داد به شما. اما تا همان سن پيري حضورش مايه آرامش يك فاميل بود. هر جا شكسته دلي بود سوره خاله جان بود تا به او دلداري وقوت قلب دهد. هر كس موفقيتي كسب مي كرد سوره خاله جان را باز هم در كنار خود مي ديد كه بدون هيچ گونه اثري ازحسادت وياچشمداشت برايش آرزو موفقيت بيشتري مي كند. آري! ديگران هم به زبان آرزوي موفقيت مي كنند اما اين كجا و آن كجا. ديگران پس از اندكي خسته مي شوند و مي روند ولي سوره خاله جان در تمام مراحل با حرف هاي محبت آميزش با دعاهايش مي ماندو قوت دل مي داد. سوره خاله جان ما تنها يك ايراد داشت و آن اين بود با تكرار "يه! قوه دي"آنقدر خرت وپرت به خورد آدم مي داد كه آدم مي تركيد!

گفتم ما همه آدم هاي وارسته را در جامعه سنتي خود مي شناسيم. اما متاسفانه به ازاي هر يك آدم وارسته اي كه مي شناسيم ده ها نفر را هم سراغ داريم كه ادعاي وارستگي دارند اما در واقع جز ابراز توقعات بيجا هيچ نمي كنند. وارستگي را در نداشتن و سركوب كردن
ambition
مي دانند وتمام مدت از آنان كه به واسطه
ambition
خود در زندگي از نظر مالي و يا موقعيت اجتماعي جلو افتاده اند انتظار دارند نتيجه زحمات خود را بي چشمداشت در اختيار آنها بگذارند. وقتي هم اين انتظار را برآورده نمي شود شروع مي كنند به بدگويي از اين عده و همين طور فغان از دست زمانه كه چرا با انسان هاي "وارسته اي چون آنها"!!! سر بي مهري دارد! شاهين (همسرم) به اين عده مي گويد "وارفته". البته سوره خاله جان من هم (كه از نظر من نماد يك وارسته سنتي ايراني بود)با مفهوم
ambition
بيگانه بود. او فقط بلند همتي را مي شناخت. با اين همه با
ambition
سر ستيزه نداشت.
اگر مي ديد كسي
ambitious
است همواره احساس او را به بلندهمتي تعبير مي كرد وبراي او و ديگر جوانان از خدا در راه اين عمل خير بلندهمتانه طلب كمك مي كرد. برايش قابل تصور نبود كه كسي اين همه زحمت را تنها براي اهداف زميني برخود هموار كند. اما به خود هم اجازه نمي داد به كسي تهمت بزند و او را حريص بخواند ويا در كارش تجسس كند تا بفهمد نيت واقعي اش چيست.

اين روزهابه شدت دلم آدم وارسته مي خواهد. نمي خواهم بگويم با مرگ سوره خاله جان نسل وارستگان سنتي ما به پايان رسيده. اگر جامعه سنتي را بگرديد خواهيد ديد كه حتي بين "تين ايجير هاي" به ظاهر "جيگولي بيگولي" دور وبر هم هستند كساني كه به معناي سنتي كلمه و "سوره خاله جان وار" رفتاري وارسته دارند. حضورشان در جامعه غنيمت است اما من آرزوي داشتن افراد وارسته را در محيط كارم دارم. در نوشته قبلي ام گفتم استادان ما در ايتاليا يك نوع آرامش فكري براي ما فراهم آورده بودند. اين آرامش فكري از نوع همان آرامشي بود كه انسان تنها در كنار يك نفر وارسته به دست مي آورد.


وارستگي از نظرمن مفهومي است خاص جوامع اصيل و قديمي مثل ايران و يا ايتاليا. با اين كه استادان ما در آمريكا آدم هاي نازنيني بودند. با اين حال به نظر من استادان آمريكايي ما همان قدر با مفهوم وارستگي بيگانه بودند كه ما با مفهوم
ambition.
در نوشته هاي بعدي ام برخي رفتار هاي استادان ايتاليايي ام را كه از نظر من نشان از وارستگي آنها دارد تشريح مي كنم تا منظورم روشن تر شود.



توضيح: گمان مي كنم "يه!قوه دي" حتي براي آنان كه تركي بلدند نا آشناست. "يه" يعني بخور. "قوه" يعني "نيرو" و در زبان همنسلان سوره خاله جان يعني "مغذي-انرژي زا-سرشار از ويتامين
و در مجموع
يعني
nutritious.

هیچ نظری موجود نیست: