۱۳۸۶ مهر ۱۰, سه‌شنبه

كار گروهي

همه ما بارها و بارها شنيده ايم كه ايرانيان در كار گروهي موفق نيستند. از طرف ديگر مي دانيم كه انجام كار تحقيقي به صورت گروهي مزاياي زيادي دارد. پس لازم است علت اين عدم موفقيت را بيابيم وچاره اي بينديشيم.
به راستي چگونه مي توانيم خود و نزديكان خود را متقاعد كنيم تااز برخي منفعت هاي زودگذر شخصي براي منفعت طولاني مدت گروه چشم بپوشند. چگونه مي توانيم خود و ديگران را متقاعد كنيم كه براي موفقيت يك جمع كار وتلاش كنند. خيلي ها مي گويند "با آموزش وفرهنگ سازي از مقطع كودكستان". من شما را نمي دانم اما من شخصا حاضر نيستم كه به كودكستان برگردم و از خانم مربي اصول كار گروهي را ياد بگيرم! به علاوه آن خانم مربي هم از همين جامعه است اگر او خود به كار گروهي علاقه وباوري نداشته باشد چگونه مي تواند آن را آموزش دهد! بايد به فكر يك راه حل عملي تر بود. اين روزها مد شده هرجا صحبت از جستن راه حل براي يك مشكل اجتماعي پيش مي آيد افراد "سطح بالا"مي گويند "بايد فرهنگسازي كرد." جمله شيك و دهان پر كني است اما با گفتن اين جمله مشكلي حل نمي شود. بله! بايد فرهنگسازي كرد اما چگونه و چطور؟ ازكجا بايد شروع كرد؟ اين ها سئوالاتي است كه بايد به آنها پاسخ گفت.اگر من و شما يا حتي اگر يك نهاد رسمي با بودجه هنگفت شروع كنيم به تبليغ براي كار گروهي و ذكر مزاياي كار گروهي
و مدام در گوش مردم بخوانيم كه بايد كارها را به صورت گروهي انجام داد كسي قبول نخواهد كرد. به حرف شايد ولي به عمل خير!اين گونه "فرهنگسازي" حاصلي ندارد جز اتلاف وقت و بودجه!جوانان نسل انقلاب اين راه را امتحان كردند اما به جايي نرسيدند. جالب تر آن كه همين نسل انقلاب با آن همه ادعاي انجام كار گروهي درانجام دادن گروهي كارها هم از نسل هاي قبل از خود ناموفق تر هستند وهم از نسل هاي پس از خود! معروف است كه در صورت بروز كوچكترين مشكلي فوري "انشعاب مي كنند."


به نظر من كار گروهي به موفقيت نمي رسد مگر آن كه سهم تك تك افراد در پيشبرد هدف گروه به رسميت شناخته شود و به آن پاداشي در خور داده شود. به قول غربي ها همه اعضاي گروه بايد
credit
كار خويش را دريافت كنند.
به اين ترتيب فرديت اشخاص قرباني جمع نمي شود. روش كار گروهي كه نسل انقلاب ترويج مي كردند دقيقا برعكس اين بود. آنها از مردم مي خواستند تا منافع خود را در راه گروه (بخوانيد رئيس گروه) فدا كنند .اگر سهم تك تك افراد گروه درعمل به حساب آيد افرادحس خواهند كرد كه
براي خود كار مي كنند پس دنبال از زير كار در رفتن نخواهند بود. در غرب به اين موضوع خيلي اهميت مي دهند. يكي از اصول اوليه اخلاق در آنجا دادن
credit
و گرفتن آن است. نسل هاي قبلي ما در ايران نسبت به اين نكته بي توجهند. نه به خاطر غير اخلاقي بودن بلكه به اين علت كه جهان بيني آنها جمعگرا است نه فرد گرا.
ارزش اخلاقي
credit
دادن قابل آموزش است. لازم نيست براي ياد گرفتن آن به كودكستان بر گرديم. بزرگسالان هم مي توانند آن را به خوبي ياد بگيرند. من اين را شخصا تجربه كرده ام.


بعضي ها ادعا مي كنند
اصلا كار گروهي با بن مايه فرهنگ وديدگاه ايراني متفاوت است. مي گويند براي آن كه كار گروهي كنيم بايد از فرهنگ خود دست بشوييم! من با اين نظر به شدت مخالفم. قابليت انجام كار گروهي در بين ايرانيان از قضا خيلي هم با لاست به شرط آن كه ارزش اخلاقي
credit
به گروه تزريق شود . نمونه هاي موفق آن را هم مي توان در برگزاري مراسم مذهبي به طور گروهي يافت. در اين گونه مراسم هر كسي معتقد است
credit
كارش را به طور تمام و كمال از خدا دريافت خواهد كرد پس براي پيشبرد كار "سنگ تمام" مي گذارد.به نظر من يكي از دلايل قوت بي بديل مذهب در جامعه ما مفهوم
credit
در آن است آن هم به صورت حد اعلاي فوق بشري (رجوع كنيد به آيه 16سوره لقمان).

۱۱ نظر:

Ali گفت...

سلام
جناب مونجوق ممکن است خواهش کنم در مورد تجربه خودتان که می فرمایید در بزرگسالی توانسته اید در گروه کارکردن را بیاموزید بیشتر توضیح بفرمایید.

ناشناس گفت...

1---I cannot do much with this german keyboard, I prefer to write in persian.
But for the time being very short.
Both of The problems you-ve pointed in your recent posts pertain to social psychology, which is in itself a science with its own paradigm, unless we are not extreme positivist, in the social science there is not an objective reality, but this does not mean that there is not any rigorous methods or standards.
Here, unlike physics the observer is not at a world distance from observed. His observations are done from within observed, the theory is not only in his mind but the externalelements or actors themselves -have- or live and act according to their own theories which is not directly observable.
Here the reality is certainly intersubjective and not objective, and then you may ask me this is not a response at all. You-re right, I prefer to respond to your comment-question in details as soon as I am home, and can type more easily.

ناشناس گفت...

2--The resolution in one word is -action research- now what is action research. Instead of defining abstractly I give you in its instance.

ناشناس گفت...

3---First, like any other scientific problem, one should strict the question to as specific as possible.
Then you reread your problem within a specific theory of social psychology, ---there are a lot of them.

ناشناس گفت...

4---the purpose of action research is not neither purely -conosciutivo- i.e. to know, nor directly or initially advocative. The main purpose is to change something in the social realm.
Here the researcher is not gerarchically apart from -observed persons- in fact they are participants.
5----


Dear monjoogh let me write you later, I am ready also to design a research action program with you and move these theoric discussions to something tangibily fruitful in the pragmatic level.
The day after tommorow I will be in Italy,- not hometown- but I hope at least I can write in persian from there-or else with a ..normal keyboard..
I appreciate your observations and your strong will to change the things and your sharp critical mind.
Khosrow Ahsani Ghahreman

ناشناس گفت...

منجوق عزیز کاملا باهات موافقم . دلیلی که در ایران هیچ کس سر جای خودش نیست هم به دلیل همین عدم توجه به credit هر فرد است که من به ارزش سهم هر نفر از آن یاد می کنم. برای مثال وقتی یک کشاورز می بیند که اوست که رنج می کشد و دلال سود کلان می برد، روستا را رها می کند و به شهر می رود تا او هم به طریقی و در قالب شغلی دیگر سودی بیشتر عایدش شود.نمونه ی دیگرش به ورشکستگی رسیدن سینمای کشور بود که توسط cd قاچاق داشت اتفاق می افتاد که کمی جلویش گرفته شد.و ... اول انقلاب اتفاقا اوضاع اگر چه که با ساده انگاریهای زیادی شروع شد ولی خوب شروع شد فقط بیراه رفت که عده ای به خاطر خدا کار می کردند و عده دیگر با ظاهری
مذهبی ، ارزش سهم آنها را تصاحب کردند.

ناشناس گفت...

علي عزيز

سلام

لطفا دقت كنيد كه من ادعا نكردم در بزرگسالي كار گروهي ياد گرفته ام. من دو چيز ادعا كردم:
1)اصل اخلاقي دادن و گرفتن
credit
در بزرگسالي هم قابل تعليم است. من در اين مورد تجربه شخصي دارم و آن را سر فرصت بازگو خواهم كرد.

2( معضل اصلي انجام كار گروهي در ايران عدم التزام به اين اصلي اخلاقي است. باذكر يك نمونه موفق خاطر نشان كردم اگر اين مسئله به نوعي حل شود ايراني ها اتفاقا خيلي خوب كار گروهي خواهند كرد

منجوق گفت...

مريم عزيز دست روي دل همه ما گذاشتيد. مشكل كشاورزان و دلالان چيزي است كه دل همه كساني كه به انسانيت و يا كشور خود علاقه دارند مي سوزاند. اما متاسفانه از دست ما كاري ساخته نيست. حداقل راهي به ذهن من نمي رسد. در مورد كپي رايت شايد افرادي چون ما بتوانيم قدمي بر داريم. اتفاقا از وقتي هموردا را شروع كرديم هميشه مي خواستم در مورد آن بنويسم اما تاكنون فرصتي پيش نيامده.

اما در مورد سوم كه به آن اشاره كردي.
با تو كاملا موافقم و مي خواهم نكته اي به آن اضافه كنم. اين بحثي كه شما شروع كرديد هم از آن جمله بحث هاست كه افرادي از جنس ما بايد به آن بپردازند. از آن دلال و يا از آن رياكار نمي توان انتظار داشت به اين مسائل فكر كند. اما افرادي مثل ما كه به دنبال افق هاي وسيعتر فكري و معنوي هستند بايد به تاريخ معاصر بنگرند و نقاط قوت و ضعف هاي حركت هاي نسل هاي پيشين را ارزيابي كنند تا راهي بهتر به سوي آينده پيدا كنند. متاسفانه اين كار به صورت جدي انجام نمي گيرد.
در نوشته ات آورده بودي كه در زمان انقلاب عده اي آستين بالا زدند و يك سري كارهاي مثبت انجام دادند و عده اي رياكار نتايج كار آنها را به نام خود مصادره كردند.

من به گروه دوم كاري ندارم. اولا "زورم به آنها نمي رسد" ثانيا آن قدر از آنها بيگانه ام كه حرفي با آنها ندارم به علاوه به طرز خرافي اي معتقدم كه تقاص پس خواهند داد.


اما به آن دسته اول اعتراض دارم.اين ها سعي نكرده اند دلايلي را كه مانع
رسيدن به آرمان هايشان شده اند تحليل كنند. اگر اين دلايل را ريشه يابي مي كردند وبه صورت مدون به نسل ما كه به نوع وارث معنوي آنها هستيم ارائه مي كردند چه بسا ما به آرمان هاي آنها تحقق مي بخشيديم.



مي دانم خيلي سختي كشيده اند! اما برخوردي كه آنها دارند هم درست نيست. آن دسته كه زماني دو آتشه ضد سرمايه داري بودند الان شده اند عاشق چشم و ابروي نظام سرمايه داري و باز هم با همان تعصب قديم هيچگونه نقدي را بر نظام سرمايه داري بر نمي تابند.
آنها كه داعيه "برادري و برابري" و كار بي چشمداشت براي همنوع داشتند و واقعا هم عمل مي كردند اكنون سرخورده شده اند و به ما جوانتر ها در مدح "پدرسوختگي" غزلسرايي مي كنند. متاسفانه "رندي"هم بلد نيستند و اين ادعاهايشان بيشتر به ضررشان تمام مي شود و بيشتر مايوس و سرخورده شان مي كند.

به جاي اين كار مي توانستند در مورد يك راه متعادل و مياني تئوري پردازي كنند. مثلا بگويند هدفي براي خود برگزينيد كه هم به نفع خودتان باشد و هم به نفع جمع. يا قبل از شروع هر كار و يا پروژه قرارداد سفت و سخت و مكتوبي ببنديد. و يا به قول قبلي ها "حساب حساب كاكا برادر". افرادي مثل ما حتي اگر بخواهيم نمي توانيم "رندي" درپيش بگيريم و به راه دسته دوم برويم. اما اگر اين گونه مسائل را رعايت كنيم تا حد قابل قبولي در زندگي شخصي خود هم به رفاه مي رسيم.
بايد از ريشه هاي سرخوردگي نسل قبل درس گرفت نه اين كه آرمان هاي اصلي آنها را از بيخ و بن رها كرد.

ناشناس گفت...

Dear Mr Ahsani,
I am looking forward to reading more
of your comments.
Enjoy your stay in Italy.
Ciao!
Monjoog

ناشناس گفت...

خیلی جالبه! تا به حال به کار گروهی در مراسم مذهبی این طور فکر نکرده بودم. جدا راست می گی! مردم می دونند که اونجا خدا سهم هر کی رو ثبت می کنه.

من خودم از اون هایی بودم که همیشه فکر می کردم ما نمی تونیم کار گروهی بکنیم.

دقتت خیلی خوب بود.

Hamid گفت...

اگه مردم همون انگيزه و credit هايي رو كه در هيئات مذهبي حس مي‌كنن رو در كار علميشون هم حس كنن خيلي خوب مي‌شه.
البته نبايد به اين بهونه از credit دادن هاي مادي صرف نظر كرد