وقتي خانم و آقاي استنفورد تصميم به تاسيس استنفورد گرفتند منطقه استنفورد كاملا روستايي بود و هزاران كيلو متر از مراكز علمي و دانشگاهي آن روزگار دور بود. در آن سا لها دانشگاه بركلي هنوز افتتاح نشده بود.تاسيس دانشگاهي در اين سطح و ابعاد در آن "ده كوره" به يك شوخي مي مانست و بس!روزنامه ها در مراكز علم و فرهنگ كه عمدتا در شرق آمريكا واقع بودند اين اقدام استنفورد ها را به ديوانگي تشبيه كردندو...
اما جين و للاند موفق شدند عده اي از بهترين هاي هر علم و صنعت و حرفه را از شرق امريكا و يا از اروپا كه در آن زمان مركز تمدن و فرهنگ بود به اين "ده كوره" بكشانند ودر آنجا نگه دارندو محيطي فراهم كنند كه اين افراد در آن رشد كنند و به تدريج دانشگاه را به رشد و شكوفايي برسانند.
آري بنيانگذاران استنفورد به دنبال بهترين دانشگاهيان و بهترين صنعتگران وبهترين هنرمندان بودند. به دنبال جوانان بااستعدادي بودند كه از ايده هاي نو نهراسندو مشتاق باشند كه به همراه افق هاي جديد جغرافيايي افق هاي جديد در حرفه خود را بپمايند و تجربه كنند.
به نظر من كشاندن چنين افرادي به استنفورد در آن روزگاران براي استنفوردها كار چندان سختي نبود! طبعا پيشنهاد حقوق بالا و مزاياي مختلف مي كردند. به علاوه به آنها وعده مي دادند كه اين امكان را خواهندداشت كه به دور از كليشه ها و محدوديت هاي رايج در حرفه آنها در مراكز جاافتاده تر ايده هاي خود را عملي كنند. اين وعده دوم براي يك نفر جوان با استعداد از حقوق بالا و گنج قارون هم اغوا كننده تر است. آنچه مشكل تر بود و به نظر من جاي تحسين فراوان دارد نگه داشتن اين افراد در استنفورد بود. اين نكته دوم با پول و وعده و وعيد و حرف و شعار و تعارف و باد كردن و غيره به دست نمي آيد.براي اين كه كارفرمايي يك كارمند با قابليت هاي بالا را در جايي ماندگار كند بايد در عمل به كار كارمندش ارزش قايل شود.از طرفي در عمل بايد نشان دهد ارزش و قدر كار اورا مي فهمدو از طرف ديگر نبايد با دخالت هاي نابجا و تصميم گيري هاي دفعي در حيطه مسئوليت او بدون مشاوره و هماهنگي با وي او را برنجاند. با تطميع و تهديد و زهر چشم گرفتن و "رو كم كردن"مي توان كارمندان متوسط و عده اي نوچه بادمجان دورقابچين را دور خود جمع كرد. اما از افراد متوسط تنها كار متوسط بر مي آيد و بس!با سياست هويج و تركه نمي توان كارمندان درجه يك (چه ايراني چه خارجي -چه در داخل ايران و چه خارج آن -چه فيزيكپيشه و چه باغبان)را در جايي ماندگار مي كند.
بيشتر افراد باقابليت اگربا سياست چماق وهويج از طرف كارفرمايشان روبه رو شوند يا استعفا مي دهند و مي روند و يا مي مانند و از در دشمني لجبازانه وارد مي شوند و بيشتر تخريب مي كنند تا سازندگي! هم خود را نابود مي كنند و سيستم را! براي اعمال سياست هويج و تركه داشتن پول و قدرت كافيست. اما يك كارفرما براي اعمال سياستي كه اين همه دانش پژوه صنعتگر هنر مند مدير اجرايي ومتفكر درجه يك را در جايي جمع و ماندگار مي كند بيش از پول و قدرت به فهم وشعور نياز دارد. استنفوردها درعمل نشان دادند كه داراي چنين فهم و شعوري هستند. علت علاقه نزديك به شيفتگي من به اين خانواده هم همين فهم و شعور بالاي آنهاست نه ثروت و قدرت بي حد وحصرشان!
۱ نظر:
Thanks for your posts about Stanford but it is not a good idea to speak about scientists just like ordinary "employees". I think there is a dramatic difference even between a high level intelligent and expert worker and a normal scientist! Totally different methods should be used to manage those two different kinds.
ارسال یک نظر