دو هفته پيش مطلبي درمورد مشكل "توهم نبوغ"نوشته بودم و ادعا كرده بودم كه اين معضل بزرگي در راه پيشرفت مراكز و پژوهشگاه هاي ايراني است كه هدف آنها وانگيزه به وجود آمدنشان پژوهش در سطح دانشگاه ها و پژوهشگاه هاي ممتاز دنياست.بحث هاي زيادي در اين باره شد و قرار شد من همه اين بحث ها را جمعبندي كنم. اما قبل از آن كه به يك جمعبندي برسيم مايلم نظرات بيشتري را بشنوم. در اين نوشته مي خواهم آنچه را كه من توهم نبوغ مي نامم بيشتر تشريح كنم.
قبلا من در مورد "نوابيغ"نوشته بودم: آنان كه با مفاهيم اوليه فيزيك (يا علم ديگري) و روش هاي پژوهش آشنا نيستند اما با خواندن چند كتاب عامه فهم گمان مي كنند به تئوري جديدي دست پيدا كرده اند و اينشتين را ضربه فني كرده اند. برخي از آنها تنها افراد ساده لوحي هستند كه به علم علاقه دارند و برخي ديگر يك مشت شارلاتان هستند كه ازقضا براي خودشان دفتر دستكي هم فراهم مي كنند. دسته دوم صد البته براي جامعه علمي مضرند و تشكل هاي صنفي پژوهشگران مثل انجمن فيزيك ايران بايد با آنها برخورد جدي داشته باشند و دررسانه هاي كثيرالانتشار رسوايشان سازد.اما اين افراد مشكل جدي براي پژوهشگاه هايي از نوع پژوهشگاه ما نيستند. جنس آنها در اينجا خريدار ندارد. گاه وبيگاه به اينجا سري مي زنند اما هربار بيرون رانده مي شوند-بسته به مورد با پرخاش و يا با ملايمت. ديگر حتي منشي هاي پژوهشگاه هم اين افراد را مي توانند از يك محقق واقعي تشخيص دهند. همچنين پرداختن به فرضيه هاي اين افراد به گمان من در هموردا جايي ندارد. مشكل ما موضوعاتي در سطحي ديگرند.
بايد تاكيد كنم وقتي من از افرادي كه توهم نبوغ سخن مي گويم منظورم به هيچ وجه نوابيغ (چه از نوع شارلاتان وچه از نوع شريف و نجيب)نيستند.بگذاريد منظور خودم را واضح تر بيان كنم. درضمن مي خواهم دايره صحبتم را قدري وسيع تر كنم. جامعه تخصصي اي را در نظر بگيريد كه كار آن به نوعي به ابتكار و ايده پردازي ربط دارد. در ضمن تنها
بخشي از اين جامعه را درنظر بگيريد كه دغدغه كيفيت بالا در كارشان را دارند.مشكلي كه من مطرح مي كنم (توهم نبوغ)مشكل اين دسته از جامعه است. (حداقل در مورد جامعه فيزيك و رياضي) ادعا مي كنم درصد تكان دهنده اي از اين تيپ افراد در ايران دچار توهم نبوغند به اين معني كه اولا خود رااز شنيدن نظرات و انتقادات علمي و راهنمايي هاي ديگران بي نياز مي بينند ثانيا حاضر نيستند خود را مقيد به هنجار هاي جهاني آن رشته كنند و ثالثا تنها ايده بيرون مي ريزندو به خود زحمت پروراندن ايده ها كه نيازمند كار گل و تلاش است نمي دهند.
اين افراد در دراز مدت مي شوند سربار موسساتي كه بناست از گلهاي سرسبد اين رشته حمايت كنند. از يك طرف چون به هوش و علاقمندي به كار آنها شكي نيست نمي توان عذرشان را خواست و از طرف كمكي در راه پويايي اين موسسات نمي كنند. اگر اين قطار با موتور نه چندان قويش از اين نوع مسافران از حدي بيشتر داشته باشد توان حركت به جلو را از دست خواهد داد. اين خطري است كه من حس مي كنم و معتقدم بايد چاره اي برايش انديشيد.
من دقيقا نمي دانم اين معضل از كجا ناشي شده.در آمريكا و اروپا من چنين چيزي را نديده ام. در آنجا بلافاصله پس از اتمام قرارداد عذر كسي را كه از اين بازي ها در بياورد مي خواهند . اما در ايران عواطف قوي هستند. درست است كسي را كه بيش از حدي معين موفق است "نرمالايز"مي كنند اما با اين گونه افراد مماشات مي نمايند. شايد هم فكر مي كنند به اين گونه جلوي فرار مغزها را مي گيرند.
يك نكته ديگر هم با تاكيد اضافه مي كنم. اين مشكل "ما"ست به سه معني:اولا مشكلي است كه دامنگير ماست. ثانيا مشكلي است كه ماخود به وجود آورده ايم. ثالثا مشكلي است كه ما خود بايد راه حل آن را بيايم. بياييد يك بار هم شده مشكل خود را جدي بگيريم و به جاي آن كه پاي حكومت- فرهنگ مردم كوچه بازار- "يك انگليسيا"- حمله مغول ويا باد منجيل را پيش بكشيم با بحث و تبادل نظر در صدد حلش برآييم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر