در ضيافت شام
(banquet)
همايشي كه در ژاپن برگزار شد با يك فيزيكپيشه نسبتا معروف هندي آشنا شدم. البته من اين شخص را از قبل از روي مقالاتش مي شناختم. رسم بر اين است كه در ضيافت هاي شام افراد سر صحبت را با مسايل فرهنگي باز مي كنند بعد به آرامي موضوع را به مقالات خود مي رسانند وبه موضوعات جدي تر و حرفه اي تر مي رسند. اين روش ترفند كارسازي هم هست. بحث هاي گل بلبل معمولا بهتر ياد طرف مي ماند ودر نتيجه كنجكاو مي شود تا در مورد مقالات شما هم بيشتر بداند. من وقتي مي خواهم باب صحبت را با هندي ها باز كنم از شعر و شاعري سخن مي گويم. باآلماني ها از حفاظت از محيط زيست و مخصوصا روش هاي صرفه جويي در مصرف انرژي مي گويم و با ايتاليايي ها از تاريخ صحبت مي كنم با فرانسوي ها از غذا و همين طور تا آخر.
بحث با اين شخص را هم طبق معمول با نقل داستان "زين قند پارسي كه به بنگاله مي رود " آغاز كردم و به موضوع كار حاضرم كه توليد نوترينوهاي پر انرژي در ستارگان است كشاندم.
چند روزي پس از همايش همين شخص به من ايميلي فرستاد و پس از تعارفات معمول اضافه كرد كه ترجمه اشعار حافظ به انگليسي را خريده و دارد از خواندن آنها لذت مي برد. بعد نوشته بود پس تو هماني بودي كه با فلان كسك و بهمان كسك مقاله داري. جواب دادم آري من همانم كه با اين دو مقاله دارم اما علاوه بر اين مقالات مقاله هاي ديگري هم دارم كه به همان اندازه بهشان افتخار مي كنم. اما متاسفانه چون به اندازه آن دو مشهور نيستم مقالات ديگرم بعضا مورد توجه قرارنمي گيرند.
در جواب از من عذر خواست و گفت متاسفانه چون تعداد مقالات خيلي زياد است نمي توان همه آنها را خواند. نوشته بود (و راست هم مي گفت)معيار بيشتر افراد براي انتخاب مقالاتي كه مي خوانند شهرت نويسندگان و يا آشنايي رودررو با نويسنده است! البته تاكيد كرده بود اين معيار لزوما معيار خوبي نيست. اما واقعيت همين است كه او گفت و من بازگو كردم. قدري تلخ است اما بايد قبولش كرد.اين نشان مي دهد هنوز هم با وجود اينترنت و صدها وسيله ارتباطي ديگر ارتباط انساني رودررو نقش كليدي دارد. اگر ما بخوانيم سري در ميان سرها بلند كنيم چاره اي نداريم جز اين كه آداب حرفه اي چنين ارتباطات انساني را بياموزيم.
۲۶ نظر:
That the point! But it doesnt mean strong students wouldnt be able to become famous and also it doesnt mean ordinary students who work with great scientists would be certainly famous. Great researchers accept to work with great students! But there are lots of great students who dont know rules and think the only way to be successful is to work hard. I guess, as Monjoogh said, good connections is as important as good research!
I meant Thats the point!
آقای منجوق شرمنده
ولی شما خودت را پاره نمودی با این ارتباطات انسانی
ظاهرا قضیه بدل به یک عقده برای شما شده که برایش استراژی هم تدوین کرده ای
و الا سر میز شام از غذا لذت می بردی و جای این حرف های فوق تکراری حرف هایی را می زدی که مال خودت بود
راستی به اسراییلی ها چه می گویی؟ بعد ضیافت با ملت بار هم می روی؟ با جوان های جمع کارائوکه اگر رفتید همین قند فارسی را برایشان تلاوت می کنی؟
خوانندگان گرامی٫ خواهش میکنم که در نظرهای خود ادب را رعایت کنید. هر نظر و مطلبی را میتوان مودبانه گفت نیازی به استفاده از جمله بندیهای خاص که افراد را ناراحت میکند نیست. ما دوست داریم و سعی میکنیم همه چیز شفاف و بدون سانسور کردن و ویرایش و حذف باشد. برای نگه داشتن چنین رویکردی به کمک و همکاریی همهی شما نیاز داریم
كامت يا شهاب عزيز
البته درست مي گوييد خوشبختانه جامعه فيزيك از سلامت اخلاقي قابل قبولي برخوردار است. فيزيك پيشگان مشهور كنوني شهرت خود را بي جهت به دست نياورده اند. من قبول دارم كه آنها عموما (و آن دو نفري كه من از آنها سخن گفتم بالاخص) فيزيك پيشگان برجسته اي هستند كه روزي دانشجويان پر كار و تيزهوشي بودند. البته ما نيز با كار وتلاش مي توانيم روزي در جمع فيزيك پيشگان مورد توجه واقع شويم. نكته اي كه من مي خواهم به آن تا كيد كنم اين است كه رسيدن به آن مرحله آدابي مي خواهد كه يكي از آنها بي شك ارتباطات انساني است.
يك نكته ديگر هم عرض مي كنم كه ربطي به كامنت شما ندارد اما
در جاي خود نكته حساس و مهمي است.
ايرانيان در مقاطعي چند از تاريخ
چند هزار ساله خود جلوه هايي با شكوه از نوعدوستي به نمايش گذاشته اند. دو مورد از آنها رفتار ايرانيان با يهوديان در جنگ جهاني دوم و ديگري نجات و آزادسازي يهوديان به دست كورش كبير هستند. شرح اين جلوه هاي نوعدوستي از هر زبان كه بشنوي نا مكرر است.
وقتي مي بينيد بحث هاي داغ سياسي خطرناك در گرفته با اشاره به اين دو مورد مي توانيد آتش را به نفع خود خاموش كنيد
salam
Kash mishod khaterati chenin ra jam kard va beshe ye nesfe ketab raje be scientific communication!!
Khodemani va mifide fayese, har chand ke tajrobe shakhsi besyar mohemme.
To Ghasem: limiting the comments or deleting them is not a good idea. The best thing that could be done is neglecting such comments, just the way Monjoogh did. I guess such way of speaking that anonymous used is an attempt to absorb attentions and because the writer is unable to say some logical and meaningful thing, he or she tried to ruin writer to absorb attention. Lets left that writer to be proud of his/her ability to see the absolute truth!!
در راستای کامنت بی ادبانه ام:
چگونه جذاب به نظر برسیم یا چگونه ارتباطات انسانی خود را گسترش دهیم؟
نخستین قدم به اشتراک نهادن است. در این بخش هدف این است که دیگران در جریان افکار خودتان قرار دهید بدون آنکه درباره خودتان حرفی بزنید.
اشتباه آقای منجوق را نکنید که وقتی از ارتباط برقرار کردن با دوستان خودش در محل کارش ناتوان است از شاهکار هایش به مستقیم و غیر مستقیم داد سخن سر می دهد. بهتر است به جای گوشزد کردن نکات تاریخی به اسراییلی ها و کم کردن رویشان در بحث با آنها به بار بروید و سعی کنید نشان دهید یک ایرانی هم مثل بقیه می تواند یک آدم بسیار خوش مشرب باشد. قضیه درست مثل رفتار با خانم هاست. ناگهان خودتان را با همه افتخاراتان به روی میز نیاندازید یا به کلیشه های رایج که برای دیگران است نچسبید. بلکه سعی کنید کمی از خد واقعی تان را به طرف نشان دهید تا علاقه مند شود.
به طریق مشابه به خاطر یک پیشنهاد ساده (گیریم ناپخته) همکارانتان را نترکانید.
کامت جان من نخواستم کسی را خراب نمایم. فقط خواستم بگویم خطابه های منجوق در بیست پست اخیر بر دل و جان من اثر نکرد و من ایشان را نمونه ای از ارتباط برقرار کردن موفق نیافتم. همین!
.يك
نفر رستوران دار و يا مغازه دار هنگامي موفق است كه بتواند دل همگان را به دست آورد. اما يك فيزيك پيشه نيازي به اين كار ندارد. تكنيك هاي جلب نظر همگاني هم با جلب نظر گروهي خاص فرق دارند.
آنچه كه من مي نويسم آداب ارتباط برقرار كردن با گروه كاملا خاصي است كه به غني تر شدن كار تحقيقي در ايران مي توانند كمك كنند
در مورد آن فيزيك پيشه هندي براي من مهم بود تا نظرش را به مقالاتم جلب كنم. چرا؟ خوب معلومه ديگه! اين شخص بر روي موضوعاتي نزديك موارد مورد علاقه من كار مي كند. اصلا يكي از مقالات وي هميشه روي ميز تحرير من است و من مرتب به آن مراجعه مي كنم. مي خواستم نظراتش را درباره مقالاتم بدانم. ممكن است سئوالي به ذهنم بيايد كه جوابش در مقالات نباشد اما او بتواند كمكم كند. به اين دليل آشنايي با او برايم اهميت دارد. در نتيجه بحث خواجه حافظ را به ميان كشيدم كه ايميل وي نشان مي دهد كاملا موثر افتاد.
صد البته اين روش براي جلب نظر همه كس مفيد نيست. از طرف ديگر برقراري ارتباط با همگان هم به كار من نمي آيد.
نتیجه می گیریم که برای هندیان فروتنانه قند پارسی هدیه برید
اما برای مخاطبان وبلاگ خود و همکارانتان پند پبامبر گونه بنویسید زیرا ارتباط بر قرار کردن با چنین افراد دونی به پیشرفت علمی شما (و در نتیجه ایران) کمکی نخواهد کرد.
هدف من از نوشتن در هم وردا نيز كمك به غني تر شدن فرهنگ كار تحقيقي در ايران است. معتقدم كه مي توانم سهمي ولو كوچك داشته باشم. اگر هر كسي كه چيزي براي گفتن دارد از ترس آنكه عده اي در آن سوي دنيا از حرف هايش خوششان نيايد حرف خود را فرو بخورد انتقال تجارب كه اصل هر گونه ايجاد تحول و پيشرفتي است صورت نخواهد گرفت. براي رسيدن به اين هدف عمدتا دو دسته مخاطب را در نظر دارم:
1)افراد با تجربه و با مطالعات وسيع (اعم بر فيزيك پيشه و غير فيزيك پيشه كه با اظهار نظر ها و انتقادهاي سازنده شان به غني تر شدن بحث ها كمك مي كنند.
چنين فردي در درجه اول جوهره فرهنگ مملكت خويش را مي شناسد از جمله مي داند كه اگركسي نام مستعار منجوق را انتخاب كند به احتمال قريب به يقين زن است نه مرد.
دوم اين كه مي داند پرسيدن سئوالات شخصي از قبيل "كجا رفتي چي خوردي" به دور از ادب دانشگاهي-چه از نوع ايرانيش و چه از نوع غربيش است
2( دانشجويان زبده اي كه آينده سازان اين جامعه هستند. مي خواهم تجارب خود را به آنها منتقل كنم تا آنها اشتباه هاي من و نسل بعد از من را تكرار نكنند و نقاط قوتمان را به حد اعلا برسانند. بدون چنين انتقال تجربه اي قدمي به جلو گذاشته نخواهد شد.
خوشبختانه اظهارنظرهاي دوستان نشان مي دهد كه در جلب توجه هر دو دسته موفق بوده ام.
من شخصا اگر مطلبي را تكراري بدانم وقتم را با خواندن آن تلف نمي كنم چرا كه اهدافي دارم كه وقتم را ارزشمند مي سازند
در کامنتها گویا دو موضوع با هم درهم شده است. اولین موضوع این است که چهگونه مخ یک فرد را زد. مخ زدن هدفمند است. وقتی شخصی مخ یک نفر را میزند اهدافی دارد و این کارها را میکند. مورد دوم تعامل با دیگران است. تعامل با دیگرانی که روی موضاعات دیگری کار میکنند٫ اهداف دیگری دارند اما روزمره آنها را میبینم و با آنها سخن میگوییم. هر عضو جهت باقی ماندن در جامعهی علمی همچون باقی ماندن در هر مجموعهی انسانی دیگر نیاز به یاد گیری فرایند مخ زدن و تعامل با دیگران را دارد. تا کید میکنم که به نظر من مخ زدن و تعامل جدا از هم هستند. متعامل لزوما مخ زن یا مخ زن لزوما متعامل نیست
انتقال تجارب با درباره خود سخن گفتن فرق دارد همانطور که انتقاد کردن با ترکاندن همکاران.
راستش من هم مثل شما یک آدم معروفی را می شناختم یک بار برایم توضیح داد چکونه پوسترت را ارائه بده. این جریان مخ زدن از حرف های ایشان آمده. می گفت سعی کن ملت با گفتن تکه هایی از کارت و سابقه ات علاقه مند کنی بدون آنکه همه چیز را رو کنی.
دلیل این که کمی هم شما را دست انداختم این بود که از نظر این حقیر این جا اصلا این آداب کلاسه بندی شده ای که شما می گویی را ندارد و آدم ها خیلی را حت تر از این حرف ها با هر چیزی برهورد می کنند. سخنرانی هم که می کنند با خودشان دارند فکر می کنند داریم مخ میزنیم.
نوشته های شما مرا یاد این سفرای قاجار می اندازد که به دار العجایب آمده اند و حالا که نفهمیده اند چه خبر است کلی رسوم و قائده به ریش این فرنگستان بدبخت بسته اند.
در ضمن با این درجه از قلدری فکر نمی کردم خانم باشید! همین یک دلیل دیگر که آدم برگردد ایران. جایی که خانم های محقق اش مثل شما باشند جای جالبی باید باشد.
این ناشناس بالایی هم من نیستم!
مفاهيمي را كه شما مطرح مي كنيد قبول دارم و با شما موافقم كه بايد بين اين دو تمايز قايل شد هر چند
عبارت "مخ زدن" به گوش من جالب نمي آيد. اصلا سنخيتي با كلمه "تعامل" ندارد. انتخاب كلمه پرطمطراق براي يك مفهوم و انتخاب عبارتي چون "مخ زدن" براي ديگري بي مهري به دومي است.
بگذريم استادان من با تا كيد فراوان به گفته اند: 1) شركت در اين ضيافت هاي شام قسمتي از كار است. 2) اين ضيافت ها فرصتي هستند تا من مقالات خود را تبليغ كنم وبا كار فيزيك پيشگان
ديگر آشنا شوم.
هنجار صحبت ها در اين ضيافت ها همان است كه گفتم اين هنجار را من ابداع نكرده ام . چند بار برايم اتفاق افتاده كه بعد از معرفي خودم به اروپايي ها و آمريكايي ها طرف برگشته و يك رباعي از خيام خوانده. آموختن درباره مظاهر فرهنگي ساير فرهنگ ها جزو علاقه هاي ثانويه بيشتر همكاران ماست. رسم هم بر اين است كه افراد به مراسم و معذوريت هاي فرهنگي -مذهبي يكديگر بي نهايت احترام مي گذارند.
البته هر از گاهي يك جهان سومي نا آشنا با اين آداب اين گونه جمع ها نيز پيدا مي شود كه براي خودنمايي شروع مي كند به فضولي و يا مسخره كردن معذوريت ها ي و حساسيت هاي فرهنگي-مذهبي-عقيدتي ديگران. به اين ترتيب او فقط موجب انزجار جمع مي شود.
اروپايي ها و آمريكايي ها با فرهنگ و فهميده و آشنا به تاريخ چندان دلخوشي از اين گونه رفتار هاي توهين آميز ندارند و لو اين كه طرف قصد تملق گويي به فرهنگ آنها را داشته باشد.
جناب ناشناس اولي من فهميدم ناشناس دومي يكي ديگه س. طرز فكرش به كل با شما متفاوت بود
در مورد خانم هاي نسل خودم بايد بگويم
حالا كجاشو ديدي؟! تازه من شهرستانيم (تهراني هايش را بايد ببينيد!!!
از شوخي گذشته حتما به ايران سري بزنيد تا ببينيد ديگه آن چيز هايي كه شما ادعايش را داريد و از آنها دم مي زنيد نه تنها "آخر ليبراليزم و روشنفكري"محسوب نمي شوند بلكه موضوعات پيش افتاده و انتخاب هاي جزئي شخصي-فردي محسوب مي شوند كه تنها به خود آدم مربوطند . ديگر كسي در جمع هاي تحصيلكرده درباره اين انتخاب هاي جزئي فردي افراد ديگر كنجكاو نيست و سئوالي نمي پرسد.
اما درمورد آن سفرنامه نويس هاي عهد قاجار: افرادي چون نويسنده كتاب "يك كلمه " بزرگترين خدمتها را حق اين مملكت كرده اند. افتخار خواهم كرد اگر حتي يك صدم آنها بتوانم كمكي كرده باشم. اگر شما مي توانيد بهتر از من آداب ارائه پوستر را تشريح كنيد اين گوي و اين هم ميدان.
من بهتر از اين نمي توانستم.
در آخر مي خواهم از شما تعريف كنم. با اين كه سالها خارج بوده ايد هنوز نثر خوبي داريد.
:)))))
منجوق من شیفته روش های مچ گیری شما شدم. خیر من سالها خارج از ایران نبوده ام . از نثرم باید پیدا باشد.
بهر حال من از شما عذر می خواهم اگر با اشاره کردن به انتخاب های شخصی تان اذیتتان کردم. لحن خطابه ای کامنت های این جوری را هم گاهی با خود می آورد.
روزتان به خیر.
اما نه در ايتاليا درس خواندن من خالي بندي است و نه در اسلك بر روي پايان نامه كار كردنم. در تمام آن پنج سالي هم كه من و همسرم خارج بوديم ششدانگ حواس مان پي آن بود كه از فرهنگ آكادميك آنجا سر دربياوريم و كشف كنيم چگونه آنان اين گونه پيشرفت مي كنند.
از ديگر جنبه هاي فرهنگ غربي زياد سر در نمي آورم اما اين جنبه را تا حدي ياد گرفته ام.
تشخيص من هم اين است كه برخلاف تصور رايج در ايران آنها در هر كاري كه به حرفه شان مربوط مي شود آداب دقيق و خوش تعريفي دارند. درست است كه همديگر را دكتر و پروفسور خطاب نمي كنند و يا در لباس پوشيدن برخي قيد و بند هاي ما را ندارند اما در كارهايي از قبيل ارائه پوستر كاملا مبادي آداب هستند. اگر غير از اين بود پسكين اين اندازه وقت براي پوستر من نمي گذاشت و اين همه كتاب و جزوه درباره آداب ارائه پوستر ارائه نمي شد (از قضا كامت به يكي از اين جزوه ها اشاره اي كرده بود.
بي توجه بودن به اين آداب خيلي فرصت ها را از فيزيكپيشگان نسل قبل ايران گرفته و به علاوه منجر به انواع و اقسام كدورت ها و سوء تفاهم ها بين ايرانيان نسل قبل ساكن
ايران و مقيم خارج شده.
اگر چيزي نداريد كه در اين باب به نسل جوان تر آموزش دهيد حداقل
بگذاريد نسل جوانتر خود از طريق خواندن آن قسم كتاب ها و جزوه ها مستقلا آداب كار حرفه اي را بياموزند. حيف نيست آنها با اين همه استعداد هاي بالقوه تنها به علت نا آشنايي با اين آداب از برخورداري از امكانات بين المللي محروم بمانند و سرخورده شوند و بعد هم تبديل بشوند به ماشين نق زني و طعنه زني؟!
اگر جواني سرخورده شود اگر احساس كند نبوغ و استعدادش به هدر مي رود با صد تا از آن قسم تفريحاتي كه شما پيشنهاد مي كنيد روحيه اش بهتر نخواهد شد
از طرف ديگر حد اقل براي من هيچ لذتي قابل قياس با لذت ارائه موفق نتايج ما ه ها كار تحقيقي در يك جمع بين المللي نيست
I guess the key point in developed countries is seriousness!! They are serious in their work, in their thinking and even in their eating!
If you be serious in something, it is important for you to be successful. If you gonna be successful you should plane for it. If you gonna be successful you make a system to ease your promotion. Although it is deadly difficult to make such system that developed countries have, but it is possible just through being serious and paying attention to the requirements! For god sake lets listen to what others have successfully experienced. We Iranian are the greatest, smartest, and all the other positive most's, but just when we close our eyes and neglect the truth!
می بینم که مرا به زور می خواهید در دسته آدم های غیر جدی آداب ندان جا دهید!
چه کسی گفت ارائه پوستر مهم نیست. جرف این حقبر این است که گرفتن درجات آزادی پدیده ی پیچیده ای به نام انسان به خاطر تعمیم دادن تجربه های شخصی کار درستی نیست. مطمئنا شما در طول زمانی که در امریکا بوده اید مدل دقیقی از سازکار های آکادمیک اینجا ساخته اید تا راز عقب ماندگی ما را بفهمید اما چیزی که به آن توجهی ندارید این است که یک غربی (و هر آدم سالم دیگری در هیچ جای دنیا) با رجوع به یک مدل ذهنی عمل نمی کند. در واقع آدم ها و بر هم کنش های ساده شان با محیط است که در کل کارایی بالایی را که شما می بینید می سازد. به عبارت دیگر کارایی از بالا به پایین و با تعبیه مدلی ذهنی در هر شخص ایجاد نمی شود، بلکه از پایین به بالا و از فردیت هر شخص سرچشمه می گیرد. حالا خنده دار ترین کار این وسط این می شود که شما سعی کنید مدل ذهنی تان را با چند خطابه به دیگران اهدا نمایید.
بنا براین اگر خواستید این دفعه مخ کسی را بزنید نگاه کنید چه کار دارد می کند و رفتارتان را مطابق آن تنظیم نمایید. از کلیشه قند فارسی خیلی بهتر است.
یکی از تفاوت های وبلاگ های ما با دیگران در این است که تقریبا هیچکدام از وبلاگ نویس های ما خود را کامل معرفی نمی کنند. وبلاگ های ما اغلب محدود به گروه های هستند و االبته دیگران نیز چنینند. اما بین گروه های بلاگی ما هیچ پلی نیست. اشاره من به همان پلی است که در مدل های ابستراکت تئوری سمال ورلد و جامعه شناسی کامیونیتی مطرح می شود.
نکته دوم این که میل به دیده شدن را طبیعی فرض کنیم به خصوص برای طایفه بلاگ نویس ها و خودمان را چنان که هستیم بنمایانیم نه کمتر نه بیشتر ، و مستقیم بنمایانیم نه این که به طور ضمنی بگوییم که من فلان کار یا شاهکار را کرده ام.
سوم و مهم تر از همه در میان روشنفکران و دانشمندان ما نوعی سنوبیسم رواج دارد که بیش از همه دنیاست، در عین حال ما سنت ملامتیه نیز داریم و این دیالکتیک معیوبی ایجاد می کند. و اگر کسی از کوچکتر ها بخواهد از بزرگتر ها چیزی بپرسد جواب این است که زبان ما را تو نمی فهمی، و بزرگی ما از این جا بر می خیزد. دقت کنید در حد خود زبان این بزرگترین لطمه ها را به جامعه علمی می زند. من در دیتا بیس خودم سعی کرده ام گرفتار چنین آفاتی نباشم و در تمام طول طبابتم تمرین کردم تا پیچیده ترین مطالب را به بیمارانم با زبان ساده توضیح بدهم و متاسفانه موفق شدم فقط یکی از کتاب های به زبان ساده را منتشر کنم. کوتاهی از خودم و شرایط زندگی ام بود.
با احترام به تمام کسانی که در خصوص علم جز با جارگن نمی توانند صحبت کنند می گویم که ایران احتیاج به آن پل ها دارد آن ها که واسطه دانشمندان و مردم می شوند و چه کسی بهتر از دانشمندانی که خودشان دست به کار می شوند. بحث طولانی می شود اگر بگوییم چرا به نظر من برخی از مشکلات جامعه علمی ایران و ایران علمی به این شکل کم خواهد شد. لا اقل از یک نظر .
در مورد زن های ایران و اعتماد به نفسی که بیشتر لازم دارند همین را بگویم که زن های موفق اگر پل باشند به طور ضمنی بخشی از این اعتماد به نفس ربوده شده را به جامعه زنان باز خواهند گرداند.
توصیه/ اهل این بلاگ خودتان را در گوشه بلاگ معرفی کنید عکسی از خودتان بگذارید و به زبان درس از علم صحبت نکنید. اگر جواب تند روی های همکارتان را می دهید جواب عده ای از کنجکاوانی که کند ترند نیز بدهید.
منجوق عزیز باز هم ممنون و سپاسگزارم بخاطر زحمتی که به خود می دهی و ما را هم در تجربیات بسیار ارزشمندت شریک می کنی . باید بدانی که در این محیط مجازی هستند کسانی هم که محیطی پیدا کرده اند تا عقده و گر ه های درونی خود را فرا فکنی کنند ولی یادت باشد که تو قرار نیست همه را راضی کنی بلکه قرار است تنها آنانکه طالب هستند را در تجربیاتت سهیم کنی. وقتت را ارزش بدار!
یک سوال: به نظر شما اینکه در بحثهای اینجا خیلی سریع رگههایی از متهمکردن فرد مقابل به عقدهها/گرهها/مشکلات مختلف پیدا میشود ربطی به ایرانیبودن طرفین بحث دارد یا موضوعای کم و بیش جهانی است؟ اگر شق اول است، دلیلاش چیست؟ وجود عقدههای درونیی ایرانیان؟ (این جملهی آخر کنایه است!)
I disagree the Comet's opinion on the cause of the development. The principle cause seems to be yourself, then to use your brain beside your heart to find how you can make yourself feel better. His view, at least to me, sounds so childish
My ideas seems childish because I am not experienced that much and actually I am a child in comparison to others who are speaking in this blog but I am not ashamed of thinking and writing my ideas!!
Anyway I couldnt find any inconsistency between my post and anonymous point of view. Its looking at personal attitudes and I look at the system and how it works! If you would be serious, you have a valuable personality which is important for you and you try to reach your goals seriously! But just wanting something doesnt mean you have it, you should know how to get it! this is what the last anonymous mentioned having mind behind your heart, I should assert on "having MIND" because some people probably think the heart is sufficient! Another trivial point that I like to mention (because sometimes we forget it)is that the mind is not only a personal package, others experiences and knowledge is an important part of mind!!
*by speaking about seriousness I havnt considered any special person or post.
*I think disability to make a constructive conversation is an epidemic sickness among Iranian and sometimes I see I am infected as well!
گر اين شراب خام است اگر آن حريف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
ارسال یک نظر