۱۳۸۶ خرداد ۲۶, شنبه

احوالات گويي مادربزرگم

مادربزرگم وساير خانمهاي فاميل پس از هر عروسي جلسه اي ترتيب مي دهند تحت عنوان جلسه "بازگويي احوالات". در اين جلسه با لذت و آب و تاب زياد لباس عروس چيدمان سفره عقد وساير جزئيات را براي هم تشريح مي كنند. به مرور زبان تكنيكي شان بسيار پيشرفت كرده به گونه اي كه با مينيمم جملات مي توانند تمام تزئينات را باز آفريني كنند و الگوي لباس عروس راهم در آورند. در نحوه پخت و چيدن تك تك آن بيست جور شيريني سنتي خانگي ده ها نكته مي يابند و در اين كه كدام دختر خانم باقلوا را جلوي مهمان ها گرفته چندين پيام(بازرگاني)! از نسبت مساحت جانبي به حجم شيريني هاي گردويي سفيد حدس مي زنند كه آيا اين شيريني پيشكش خانواده داماد بوده يا عروس و غيره. اين قسمتي از فرهنگ زنانه ما تبريزي ها است. من هم در آستانه دهه سوم زندگاني از شنيدن اين احوالات لذت مي برم. فكرش را كه مي كنم خيلي از كارهاي خودم ريشه در همين فرهنگ دارد. مثلا هر گاه از يك همايش بين المللي بر مي گردم تا چند هفته در سمينارهاي هفتگي آنچه را كه شنيده ام باز گو مي كنم. اگر از سميناري خوشم بيايد از با گرفتن اجازه از سخنران و البته با ذكر نام وي و دادن
credit
به او اسلايد هايش را دان-لود مي كنم و به قول خارجي ها ريسايكلشان مي كنم
.

توضيح: شيريني گردويي سفيد از سفيده تخم مرغ تهيه مي شود. اگر به اندازه كافي سفيده زده شود شيريني گرد تر مي بندد.


سوال خطاب به پادوردا: نمي خواهي مدل تپه هاي شني ات را به شيريني گردويي تعميم دهي؟ شايد به اين تر تيب فرهنگ ما هم جهاني شد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

hmm! it was nice! we laughed alot! anna is here!