يكي از خوانندگان نكته سنج هموردا پس از نوشته من كامنتي گذاشته كه من اينجا مي خواهم بيشتر به آن بپردازم. ايشان گفته اند كه جامعه ما بنا به سنت ها حكيم همه دان مي طلبد نه فيزيك پيشه به معناي مدرنش و براي همين است كه در ايران تحصيلكرده ها به نوعي رسالت خود مي دانند كه در همه چيز اظهار نظر كنند. اين حرف البته درست است اما به نظر من همين كه جامعه فيزيك به نظر عامه اين گونه تمكين مي كند نشان از ضعف آن دارد. نشان مي دهد كه جامعه فيزيك ما هنوز هويت و فرهنگ مستقل ندارد.
ببينيد ايتاليا هم كشوري قديمي است. در ايتاليا هم از نظر مردم عالم كسي است لاتين و يوناني باستان و هزار تا چيز ديگر مي داند
و واقعا هم فيزيكدانان ايتاليايي معلومات عمومي وسيعي دارند
شما فكر مي كنيد چند درصد از تحصيلكرده هاي ايراني كه موقع كم آوردن جلوي خارجي ها فوري
از تاريخ دوهزاروپانصد ساله مايه مي گذارند سردار
بزرگ اشكاني سورنا را مي شناسند؟
خوب! اين نام براي استادان من در ايتاليا نامي كاملا آشنا بود. با اين همه آنها به معني مدرن فيزيك پيشه هستند نه حكيم همه دان. در همه چيز اظهار نظر آبكي نمي كنند. به خاطر اين كه در دل همان فرهنگ ايتاليايي "ريز فرهنگ
خود را به وجود آورده اند.
ما نيز نياز به اين چنين ريزفرهنگي داريم. ببينيد جامعه فيزيك ايران
با جمعيتي از مرتبه هزار نفر نمي تواند فرهنگ ملتي هفتاد ميليون نفري تغيير دهد. نه امكانات آن را دارد و نه كارش اين است. اما مي تواند ريز فرهنگ خود را بسازد و هويتي مستقل براي خودش تعريف كند.
يكي از راه هاي رسيدن به اين هدف آموزش خانواده هاي فيزيك پيشگان درباره كار فيزيك پيشگي است. اين كاري است كه در بيشتر كشورهاي پيشرفته به طور سيستماتيك با دعوت خانواده هاي محققين براي باز ديد از محل كار انجام مي گيرد.
هم چنين پيشنهادي رادر پژوهشگاه خودمان مطرح كردم. اما با واكنش منفي روبه رو شدم. در عمل ديده شده است كه وقتي خانواده ها-چه از نوع سنتي اش و چه از نوع مدرنش- از اهميت كار پژوهش و از ظرايف كار تحقيق مطلع نباشند به طرق مختلف
مانع كار مي شوند.
بي جهت نيست كه همه ساله در آزمايشگاه ها و موسسات مهم دنيا چندين نمايشگاه براي بازديد خانواده ها ترتيب مي دهند.
۱۶ نظر:
من تصور می کنم جامعه فیزیک ایران،که منظورم نسل قدیم آن است در مورد نسل جدید و بعضی که تلاش می کنند نظری ندارم،منظورم خود شما و یا آقایان شیخ جباری و خرمی و ... است
این نسل قدیم از نظر من قبل از آنکه لازم باشد به حکمت و تاریخ و هنر و غیره روی آورد،بهتر است مقداری الفبای انسانیت و اخلاقیات علمی را مرور کند و از خود پرسش کند در زمان جوانی فیزیک را با چه انگیزه ای انتخاب کرده است؟آیا با این انگیزه که زود به همه چیز پشت پا زند و از فیزیک تنها و تنها به عنوان یک نردبان استفاده کند.یعنی اینکه یک زمانی خوب باشد کار کند و مقاله بنویسد و بعد درگیر همان جلسه بازیها شود و میزان اعتبارش چه در عرصه تولید علم و چه در عرصه آموزش روز به روز افول کند.
اگر بپذیریم ملاک ارزشگذاری انسانها اکنون آنهاست،قبول دارم فردی 30 سال پیش زحمت کشیده یک پی.اچ.دی از جایی خوب گرفته،حال کار ندارم دلار چند بوده و یا پاسپورت ایرانی چقدر ارزش داشته،بعد آمده باز هم زحمت کشیده و به یک سری آموزش داده.اما پس از آن اتفاق بدی افتاده.طرف کار و بار را کنار گذاشته،نه حاضر است کار کند و نه حاضر است کنار رود.و این از نظر من چیزی بر خلاف جریان علمی که من می شناسم.اگر از او بپرسند چرا اینگونه می کنی؟می گوید من مرجع تقلیدم،از من نپرسید چرا،نقل از آقای ف.الف
وقتی به این نقطه نگاه می کنی که فردی می گوید دانشجوی کارشناسی ارشد نیاز به آموختن دارد لازم نیست علم تولید کند،نظر آقای ح.الف
بی درنگ باید پرسید اگر فرض کنیم این گزاره درست هم باشد،می بایست از چه کسی یاد بگیرد؟
باید از فردی یاد بگیرد که کلاسش وقت تلف کردن است؟باید در کلاسی حاضر شود که ف.ا فقط با استفاده از رانت قدرت به شخصیت او توهین می کند؟باید از فردی علم و تولید علم بیاموزد که از پس از سفر شیخ جباری به خارج تولید علم آن فرد به صفر رسید.منجوق عزیز این ها درد است دردی زیاد
روی همین اصل از آقایان فلسفه و حکمت کسی انتظار ندارد.کسی انتظار ندارد آقایان رابرت اپنهایمر باشند.یا همین فون نویمان خودمون که تاریخ روم را در یک قطار خوانده.انتظار می رود به وظایف تک بعدی و معمولیشان عمل کنند.
و همیشه با خود مرور می کنم که اگر روزی آن چیزی که دوست داشتم شدم،اما از انسانیت و اخلاق روی برگدرداندم ارزشی دیگر نخوا هم داشت.از نظر من هوش و نبوغ یک فرآیند تک بعدی نیست.درک این راز است که سرنوشت همه ما بیش از آنچه که فکر کنیم با هم گره خورده و حتی کوتاهی من سر یک کلاس ممکن است باعث خودکشی یک انسان شود
عذر می خواهم اگر این نوشته در پاره ای قسمت ها جملات در هم و برهم شده است.فونت این وبسایت به گونه ایست که نمی توان فارسی را به سادگی نوشت.عذر می خواهم اگر نظری دادم که با نظریات شما تفاوت داشت.با احترام به شما و شیخ جباری
بهرام جان٫ ممنون٫ خیلی تند و عیان انتقاد کردهای.اما لطفن واقع بین باش ٫ نگاه کن٫ اگر در بیست-سی سال پیش تو در ایران بودی آیا میتوانستی بهتر از آن چه که شده است کاری به انجام برسانی؟ بیشتر داشتن ایدههای نو و تازه برای جوانان - نسبت به میانسالان- طبیعی است. دقت کنیم که برای به واقعیت رساندن یک ایده٫ نیاز به تصمیم سازی داریم نه توپیدن به شخصیت دیگران. دقت کنیم که تنها کارایی توپیدن ٫ خنک شدن توپنده است. یادمان باشد که یک لیوان آب یخ و لحظهای فکر کردن نیز نه تنها همآن کارِ توپیدن را انجام میدهد بلکه عوارض جانبیی آن را هم ندارد
قاسم عزیز ضمن احترام به نظرت.چند پرسش ازت می پرسم؟لزومی نداره همه محقق باشند.مگر ای.پی فرنچ محقق است؟یک مدرس ساده است که کتاب درسی می نویسد.اگر پزشکی در اتاق عمل کوتاهی کند قانون می تواند به سادگی او را مورد سرزنش قرار دهد،اگر به راهی زندان نشود،پرونده طبابت او باطل می شود.دوست عزیز فارغ از اینکه من کجا هستم و سیاست ممکلت من چه است وقتی من مسئولیتی قبول کردم شرعا و اخلاقا باید آن را به پایان برسانم.تابع هر مکتب و فرقه ای باشم مسئولیت من مشخص است.اگر من معلم هستم در بدترین شرایط مسئولیت من معلوم است.من مسئولیت افرادی را به عهده دارم که امید و چشم و چراغ یک خانواده هستند.من معلم باید بدانم وقتی فردی وارد کلاس من می شود باید زمان خروج فردی دیگر باشد
پس بسیار ساده باید مکانیسمی هم وجود داشته باشد که رفتار من معلم را نیز کنترل کند.نمی شود شیوه گزینش دانشجو را هی پیچیده کرد و تمام انرژی و انگیزه او را با انواع امتحانات تا مرز صفر تقلیل داد اما مکانیسمی حتی به میزان یک دهم برای گزینش و آری و یا نه گفتن به معلمان پیشنهاد نداد.اگر ما می خواهیم در مقیاس جهانی علم را توسعه دهیم و در مجلات تراز اول دنیا مقاله می نویسیم می بایست در حد نویسندگان آن مجلات تراز اول هم فکر و اخلاق علمی داشته باشیم.باید در حد نویسندگان آن مقالات تراز اول هم تعهد داشته باشیم.خواه مانند ویتن به ذات علم تعهد داشته باشیم و گاه مانند اپنهایمر به ذات انسانها.کافی است به مقالات رابرت سربر در مورد اپنهایمر رجوع کنیم و ببینیم این مرد در زمان رکود اقتصادی آمریکا با شاگردان چه می کرده
برایم مرز این تعهد همیشه عجیب بوده که چرا جوزف پولچینسکی برای همه وقت دارد،به تمام نامه ها پاسخ می دهد و راهنمایی می کند.آن هم فردی با آن زندگی شلوغ.اما چرا دیگران اینگونه نیستند.این لب آن چیزی است که به آن اخلاق می گویند
اما در مورد مثال لیوان آب که زدید.من برداشتم و آن چه که دریافتم نوعی توهین بود.مانند همان مثال طشت آب معروف و اینکه ساکت باش و بگذار نفس بکشیم.دوست عزیزم ایراد ندارد.اگر به من توهین کنید نه ناراحت می شوم و نه در مقام دفاع هستم.آن چیز که همیشه برای من مهم بوده این است که همیشه به دیگران نشان دهی به گونه دیگری هم میتوان زندگی کرد و فکر کرد و به گونه دیگری هم می توان با دیگران،با رعایت شأن استادی و شاگردی هم دوست بود و هم احترام ها را حفظ کرد.اگر من بهترین باشم شاگردم هم با من دوست خواهد بود و هم تا پایان عمر در ذهن و قلب او خواهم بود.من اگر خوب باشم نیاز ندارم با زور سوار دیگران باشم.دیگران به سمت من می آیند.نیاز نیست آنها را با نوشتن توصیه نامه و خیلی چیزهای دیگر گرد خود نگه دارم.خود به خود رفتار و اخلاق من با او خواهد بود
آن چیزی که مرا در ارتباط با پاسختان ناراحت کرد این نبود که آنگونه جواب دادید آن بود که دوست ندارید یک بار هم دنیا را این زاویه نگاه نمایید.از زاویه رابطه بین فینمن و هانس بت...دل من پر است اما آنقدر منصف بودم که در مورد شأن آن افراد بنویسم .اما وقتی نوشتم ملاک باید همیشه حال افراد باشد،متوجه نکته نشدید.به هر حال چون از اساس با حرف من مخالف هستید و از آنجایی که در این سرزمین صحبت در مورد هر موضوعی تشویش اذهان است ادامه نمی دهم.اگر هم حرفی بر خلاف اعتقادات شما زدم عذر می خواهم و حرف هایم را تماما پس می گیرم.همشیه شاد و همیشه خندان باشید.و به امید روزی که تمامی قضاوت ها و نظر دهی هامان بر پایه صلاح اندیشی و حقیقت باشد و اخلاقی تر زندگی کنیم.بدرود
فقط حیفم اومد نگم عبارت تصمیم سازی مرا به یاد خیلی دیگر از لغات می اندازد.مردم سالاری دینی.جنبش نرم افزاری علم.خود باوری.مدارا محوری .مثبت ارزیابی شدن.مشت محکم زدن.غوغا سالاری.تعهد محوری.یه چیزی شبیه نظریه "اعمال گفتاری"از جان سرل.نگاه اعتباری به مسائل نه نگاه حقیقی و رئالیستیک
بهرام عزيز
"عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگوي.
تنها كسي كه باعث شده در نسل بعد از انقلاب همين شوروشوق مختصر براي تحقيق باشد همين ف. ا. است. من و شاهين و بقيه تنها سرمايه اي كه داريم و تنها نقطه قوتمان در مقابل همتايان غربي همين تسلطمان واقعا تحسين انگيزمان به درس هاي پايه فيزيك مثل الكترومغناطيس ومكانيك تحليلي است.
آن را كجا آموخته ايم؟ مستقيم يا غير مستقيم سر كلاس ح. ا.
همين باعث مي شود هر كجا كه باشم وبه هر مقام علمي هم برسم خود را همواره شاگرد ح ا بدانم.
شاهين هم همين احساس را دارد.
هر كسي عيب هايي دارد. آن كه خوش نشيني و عافيت طلبي پيشه مي كند عيب هايش پنهان مي ماند و مردم او را به چشم پير فرزانه مي نگرند. ولي آن كه موسسه اي يا مكتبي را بنيان مي نهد عيب هايش عيان مي شود و مردم به وي مي توپند.
من خود زياد از اين دو در حضورشان انتقاد مي كنم
اما فراموش نكنيم كه
سعدي جهان ديده تاكيد مي كند كه
بزرگش نخوانند اهل خرد آن كه نام
بزرگان به بزرگي نبرد.
در پست شما دو نکته یافتم که اولی ذهن مرا با تداعی هایش به گذشته ها برد.
زمانی با دکتر شاپور گهواره مدیر نشر و دوستان صحبت از اهمیت ترجمه علمی بود. من به عمد موضع رادیکال گرفتم و گفتم اصلا هند چه ضرری دید از آموزش و ارتباط علمی با زبان انگلیسی، این موضع پاسخ های مختلف و جالب توجهی را برانگیخت ولی از همه قانع کننده تر شاید پاسخ مدیر یا دکترابوکاظمی بود (یادم نیست کدامیک) که گفتند در این صورت آن حلقه ارتباطی میان علم ورزان و مردم, دیگر بریده خواهد شد.
حالا بعد از گذشت زمان با خود می اندیشم شرط کافی برای کارایی این حلقه نمی تواند زبان باشد گرچه لازم است. چون گفتید پاپیولاریزیشن فیزیک یاد این افتادم. یعنی یک سر، فیزیک دان فرهنگی است و یک سر دیگر فرهنگ آگاه از فیزیک ؛ گرچه نوع پاپیولارایزد آن که البته با نوع وولگار فرق دارد.
در پیام یونسکو خوانده بودم که فیزیک دانان فلان کشور جلسه معرفی اختر فیزیک برای شاعران گذاشته بودند. از این خبر اول یکه خوردم بعد هر چه بیشتر فکر کردم آن را موجه تر یافتم.
برای این که روده درازی نشود فقط بگویم که پوئزیا به معنی خلق است و هر دو گروه نماد هایی را برای و در فرهنگ خلق می کنند. و اینتگریتیو بودن فرهنگ چیزی است که مفهوم آن برای خیلی از ما هنوز مبهم است و آن بحث جدا دارد.
در مورد دوم نمی نویسم چون از این که زیادی حرف بزنم هراس دارم.
بعدالتحریر به زودی در سایت آقای دکتر ناصر فکوهی مقاله ای مرتبط خواهم فرستاد که از دوستان دعوت می کنم برای خواندن و انتقادی خواندن از کلمات انگیسی هم عذر می خواهم.
این حرف درستی هست که اساتید قدیمی و به خصوص این دو استاد عزیزی که بیشتر اسمشون برده شد زحمت زیاد و قابل تقدیری در به وجود آوردن وضعیت فعلی فیزیک ایران کشیدن. ولی از طرف دیگه با نظر بهرام به شدت موافقم که باید روی وضعیت فعلی فرد قضاوت کرد البته با حفظ احترام به خاطر گذشته. ولی باید حواسمون باشه که این احترام جوری نباشه که فرد دچار توهم خدا بودن بشه.
یه مساله که همیشه در نحوه برخورد این دو عزیز به خصوص دکتر اردلان(اگه هدف نقد هست که دیگه نگرانی از آوردن اسم واقعی نباید داشت!!) همیشه باعث آزار من میشه، علاقه خیلی زیاد ایشون به رابطه مریدی و مرادی هست. چیزی که باعث میشه بعضی از دانشجوهای اطرافشون که حواسشون جمع این نکته هست، با روابط غیر علمی به امتیازاتی برسن که در بهترین شرایط حق برابری در به دست آوردن اون امتیازات در مقایسه با دانشجویان مشابه داشته اند. یا مثلا اینکه یک نفر ادعا کنه اینجوریه چون من میگم(من این حرف رو نشنیدم ولی با توجه به شناختم اصلا بعید نیست) با هیچ حس احترامی قابل قبول نیست و باید به طور جدی مورد توجه قرار بگیره. درسته که بعضی از اساتید قدیمی زحمت زیادی برای رسیدن به وضعیت فعلی کشیدن ولی این به هیچ وجه سند مالکیت محسوب نمیشه!!!
كامت جان
وقتي شخصي به سن بالاي شصت مي رسه ديگه با حرف من و شما تغيير رويه نمي ده. بايد او را همانگونه كه هست قبول كرد. اين نتيجه اي است كه من بعد از چند سال بهش رسيدم. تصميم گرفتم به جاي نقد بزرگان از طريق همين وبلاگ نظراتم رو مطرح كنم به ان اميدكه هم ديد خودم وسيع تر بشه و هم تا ثيري هر چند كوچك داشته باشه تا نسل بعدي به مسايل به گونه بهتري بينديشند و عمل كنند. آينده متعلق به نسل جوان است كه خوشبختانه فرصت كا في
دارند كه وسعت ديدشان را بالا ببرند واز اشتباه هاي گذشتگان بپرهيزند.
بيبنيد نيم نسل قبل از ما (همان نسل انقلاب) همه هم وغم خود را صرف شوريدن عليه نسل پيش از خود كردند. اما حال كه ما از بيرون نگاه مي كنيم مي بينيم خود بهتر از اسلاف خود نبوده اند. نه قابليت هاي تاسيس دكتر اردلان را داشته اند و نه دستاورد قابل تحسين ديگري. در عمل هم همان ايراد هاي نسل قبلي بر آن ها هم وارد است.
نبايد اشتباه آنها را تكرار كنيم. حال كه فرصت داريم بايد از آن استفاده اي بهتر از كوبيدن بزرگان كنيم.
ارسال یک نظر