۱۳۸۶ دی ۲۷, پنجشنبه

بازهم در مورد توهم نبوغ

Frank Petriello
يكي از بهترين دانشجويان اسلك در دوره ما بود او همان كسي است كه من از او به عنوان مايكل در داستان بيژن و منيژه ياد كرده بودم. اگر به خاطر داشته باشيد او به علت نارو زدن استاد راهنمايش پس از دكتري سر از يك دانشگاه نسبتا سطح پايين در آورد.

در اسلك جلسات دفاع از تز معمولا صميمي و دوستانه هستند.اما وقتي
Frank
از تزش دفاع مي كرد برعكس آنچه كه معمول اسلك است او را به قصد مچگيري سئوال پيچ كردند بيشترين سئوال ها را هم پسكين مي پرسيد. البته سئوالات و ايرادها همان گونه كه از پسكين انتظار مي رود همه به جا و هوشمندانه بودند.اما مشخص بود كه به قصد به رخ كشيدن نقطه ضعف ها مطرح مي شوند.من خيلي تعجب كرده بودم. به خصوص كه فرانك خيلي آدم افتاده و بي ادعايي بود.من اصلا نمي فهميدم چرا شخص مهرباني مثل پسكين با آن رفتار وعلاقه پدرانه اش نسبت به فرانك بخواهد چنين بي رحمانه او را جلوي همه خيط كند. پس از جلسه دفاع كه تقريبا اشك فرانك در آمده بود پسكين او را به كناري خواند مهربانانه به او تبريك گفت و چيزي به اين مضمون به او گفت:" مي دانم تو پس از اينجا به دانشگاهي خواهي رفت كه همين الان از اساتيدش سر وگردني بالاتر هستي (البته صراحتا اين را نگفت اما معناي حرفش همين بود) در آن محيط خيلي راحت ممكن است دچار توهم نبوغ شوي.در اين جلسه من سختگيري كردم و نقاط ضعفت را به تو نماياندم تا اين توهم در تو پيش نيايد و بداني خيلي راه در پيش داري".

همان طور كه قبلا گفته بودم پس از مدت كوتاهي فرانك آن دانشگاه را ترك كرد و به دانشگاهي بهتر ومورد علاقه اش رفت. چه بسا اگر پسكين آن روز آن گونه رفتار نمي كرد فرانك هم به قول ما ايراني ها به "پادشاهي يك چشمي شهر كوران" رضا مي داد.

آخ آخ! اين نوشته من حال و هواي حكايت هاي ادبيات كلاسيك شرقي راداشت اما حكايتي واقعي بود!

۸ نظر:

ناشناس گفت...

kash shoma ham az in andisheye "modati ke dar SLAC boodid" kami dast bekeshid o laaghal khanandegan ra rahat bogzarid; har rooz be inja miayam shayad harfe tazeyi neveshte shode bashad va baz ba jomleye hamishegi barkhord mikonam :"" zamani ke SLAC oo Stanford bodam...."

منجوق گفت...

يكي از مزاياي نوشتن در هموردا اين است كه آدم پوست كلفت مي شود!ديگر از هيچ لحن خشني ناراحت نمي شود. خواننده عزيز! مي توانستيد همين حرف را ملايم تر هم بزنيد.

فكر مي كنم قبلا توضيح داده ام چرا از خاطرات اسلك و سيسا زياد مي نويسم.

وبلاگ هاي زيادي هستند كه مدام از بدرفتاري روساي دانشكده ها دربان صنعتي شريف جو نوچگي و نوچه پروري بد مي نويسند. خوانندگان اين وبلاگ ها نه تنها اعتراضي نمي كنند و نمي گويند كه از اين حرف هاي تكراري خسته شده اند بلكه تا كيد مي كنند "شرح درد از هر زبان كه شنوي نا مكرر است." هر چه بيشتر مي گذرد بيشتر اين اعتراضات را مي فهمم و درك مي كنم و احساس همدلي بيشتري با گويندگان و نويسندگان آن مي كنم

اما شرح درد و يا همدلي گرهي نمي گشايد. تجربه بارها و بارها نشان داده آنان كه اكنون اعتراض مي كنند چون به مسند مي رسند آن كار ديگر مي كنند. خودشان همان رفتاري را نشان مي دهند كه روزگاري از آن ايراد مي گرفتند.
اين دور باطل تنها در صورتي شكسته مي شود كه افراد الگوي رفتاري متفاوت در ذهن داشته باشند.

علت اين كه من از پسكين زياد ياد مي كنم يكي به علت علاقه و احترام قلبي ام به اوست و ديگر معرفي الگوي رفتاري متفاوت با آنچه ما در ايران در پيرامون خود مي بينيم.
آيا اين روش موثر خواهد افتاد؟ بايد صبر كرد و ديد. فعلا اين تنها راه چاره و كاري است كه از اين حقير بر مي آيد

ناشناس گفت...

1- lahne bande khashen nist sarkar khanome monjoog, shayad shoma be enteghade sarih aadat nadarid ya aslan nashnideid;

2-ingoone neveshtare shoma gahi in ra tadaee mikonad ke mikhahid khod ra be rokh bekeshid; hamishe barayam soal boode ke chera baghiyeye nevisandegane in weblog az asatideshan va mohite amoozeshi shan neminevisand ya inke chera shoma 1000 bar az peskin o ba oo boodan minevisid vali hamin shoma eshareyi be amoozehayetan az ostadetan dar SISA nemikonid.

3- kash anghadr hemat dashtid ke masaleye sili khordane qasem ra dar in site va webloghaye shakhsi peygiri mikardid; 1000 dalil vojood darad ke mardom ham bayad in raftar ha ra bedanand ; jameye daneshgahi o in hame khamooshi? pas az yek shahrvande addi che entezari hast?

4-hadafam rah andakhtane bahs o jedal nist; serfan chand pishnehad bood az yek hamkar;

منجوق گفت...

قبلا توضيح داده ام كه چرا از مسايلي از قبيل سيلي و سيلي زني و نوچگي و نوچه پروري نمي نويسم. خوانندگان هموردا به اين مسايل واقفند. من نمي خواهم هموردا را به يك شب نامه و يا محلي براي آه و ناله تقليل دهم.


تاريخ معاصر را بنگريد. هر وقت گشايشي حاصل شده و مطبوعات آزادي نسبي به دست آورده اند به
جاي سعي در پيدا كردن يك استراتژي دراز مدت براي حل مسايل شروع كرده اند به پرده دري و افشا گري عليه آنان كه بر مسند قدرتند. وقتي طوفان افشا گري وپرده دري راه مي افتد حدي نمي شناسد همه چيز را از خوب وبد تخريب مي كند. بالاخره جان مردم به لبشان مي رسد و با آغوش باز از ديكتاتور جديد استقبال مي كنند تا با همان شيوه هاي مالوف همان كنند كه قدرتمندان قبلي مي كردند. من نمي خواهم از اين آزادي نسبي كه هموردا فراهم آورده چنين استفاده كنم.

هدف من چاره جويي و يافتن الگويي متفاوت و جايگزيني آن با الگوي رفتاري فعلي در دراز مدت است.
خوشبختانه اكثريت خوانندگان هموردا با من همرايند.

فرض كنيد فردا سيلي زنان و نوچه پروران بازنشسته شدند و رفتند و دانشكده ها و پژوهشكده ها به واقع (و نه فقط به حالت صوري و نمايشي) به صورت شورايي و دموكراتيك اداره شدند. از شما سئوال مي كنم همكار عزيز. آيا من و شما قادر خواهيم سر يك ميز با هم بنشينيم و براي حل مسايل مذاكره كنيم؟ آيا قرار است براي خريد يك دستگاه با هم بحث كنيم و يا قرار است شما از قدرت كلام خود بهره بگيريد تا ثابت كنيد من فردي خودنما هستم. گيريم كه من خودنما باشم (هرچند از آنهايي كه مرا از نزديك مي شناسند سئوال كردم و در جواب شنيدم كه ابدا چنين نيست.)
اين يك احساس شخصي است. يك مسئله شخصي در رديف اين كه آيا من به گل رز علاقه دارم يا نه. آيا ازدواج كرده ام يا نه. مهم در يك جلسه يا بحث اين چيزها نيستند مهم اين است كه آن چه كه مي گويم براي جمع و تصميم گيري ها مفيدند يا نه.


آري من از خاطراتم با پسكين زياد مي نويسم. خودم و آنان كه مرا از نزديك مي شناسند معتقديم اين از روي خودنمايي و غيره نيست. اما گيريم من در پس ذهن خود به طور نا آگاهانه حس خودنمايي خويش را هم ارضا مي كنم. آيا اين در مفيد و يا درست بودن نوشته ام براي جمع تاثيري دارد؟
شما باكشف اين حس دروني من كه حتي خودم
و نزديكانم از آن آگاه نيستيم كجاي دنيا را فتح مي كنيد؟

ناشناس گفت...

من واقعا تعجب می کنم . الان هم که یکی پیدا شده و وقت میگذاره و با این صداقت می خواد به خیلی های دیگه که ممکنه این فرصت هیچوقت تو زندگیشون پیدا نشه که چنین موقعیتی رو پیدا کنن ، داره تجربه هاشو منتقل می کنه ، چرا باید ما اینقدر قدر نشناس باشیم. خواننده ی مهترم ! اگر این وبلاگ چیزی به شما یاد نمی ده می تونی اونو نخونی! بهمین راحتی ! گناه منجوق چیه که بیش از بقیه برای این دنیای مجازی وقت می گذاره و بقیه حاضر نیستن چنین وقتی رو بگذارن. این اولین بار بوده که من دیدم یک فیزیک پیشه با این حساسیت وقت می گذاره و حتی به تک تک نظر ها هم پاسخ می ده. کاری که ممکنه خیلی ها حاضر نباشن بکنن. اتفاقا من معتقدم منجوق چون داره هر بار از این الگوها در موارد مختلف صحبت می کنه، کم کم داره یک فرهنگ خاص برای ما نهادینه می شه. و الا اگر یکی بیاد و با چند تا از این شاخه به اون شاخه پریدن ، چند تا حرف بزنه و بره که مساله حل نمی شه. ضمنا انگار شما عادت کردید به سیاسی کردن همه چیز در ایران؟ فکر می کنید که باگفتن چند جمله ی جانبدارنه در مورد فلان شخص همه چیز حل میشه ؟ هیچوقت فکر نکردید که همین اتفاقا ریشه ی همه ی مشکلات ما بوده و هست. برای از بین رفتن این مشکلات باید فرهنگ سازی بشه و تازه این هم یک شبه انجام نمیشه. از این دست حرفهای خاله زنکی زدن و یکه به قاضی رفتن ها مشکلات ما رو نتنها حل نمی کنه بلکه همین چند روزنه ی امید به وجود حسی به نام همکاری در میان ما ایرانیان رو از بین می بره.
وقتی منجوق از پسکین و رفتارهاش می نویسه ، خب اولین تاثیر غیر مستقیم و البته نافذ تر اون اینه که" پس ما چرا اینجا به این چیزهای بی اهمیت اینطور بها می دیم " .
منجوق هم می تونه اصلا از خودش ننویسه و مثل بقیه ی جماعت فیزیک پیشه در برج عاج خودش بنشینه و بکار خودش برسه و اتفاقا موفق تر هم باشه. من خوب می دونم که اینکار چقدر وقت از او می گیره. کاری که بقیه اصلا حاضر نیستن انجام بدن و فقط گاهی از سر تفنن این کار را انجام می دن.
مریم.

ناشناس گفت...

از غلط های املایی که در متن پیش آمد عذر می خواهم. از جمله "محترم" و ...
maryam.
fanousekhial

منجوق گفت...

قبل از آن كه نوشته قبلي ام باعث سوء تفاهم شود بهتر است كه تاكيد كنم كه من
utilitarianist
نيستم. اتفاقا قصد ونيت در سيستم اخلاقي كه من به آن معتقدم نقش كليدي دارد. اما كنكاش درباره نيت افراد را نوعي تفتيش عقايد تجسس و دخالت در حريم خصوصي افراد مي دانم. حرف من يا درست است ويا نيست. يا مفيد و مناسب جمع است يا نيست! به كسي مربوط نيست كه من در دل خود چه احساسي نسبت به آن دارم. اين گونه كنكاش ها به دور از شان محيط آكادميك است.



فكر نكنيد من اين را مي گويم تا از خودم دفاع كرده باشم. نه! من اين موضوع را به عنوان يك اصل قبول دارم و بر آن پا مي فشارم. به طور مثال هر گاه از همكاران مي شنوم كه شبه-روانشناسي را مي اندازند و فلان صحبت يكي ديگر از همكاران را حمل بر "ترشيدگي" او مي كنند بر مي آشوبم.مي گويم اين نكته به شما هيچ ربطي ندارد.شما بايد به صحبتش توجه كنيد زندگي خصوصي اش به خودش مربوط است.

منجوق گفت...

مريم جان

باز هم ممنون از سخنان محبت آميز و دلگرم كننده ات. البته من خود از نوشتن در هموردا بهره ها مي برم شايد بيشتر از همه خوانندگان. از جمله اين افكارم منظم تر مي شودو محك مي خورد. و به علاوه فن كلام تمرين مي كنم كه معتقدم براي يك جو دموكراتيك واقعي از هر چيزي واجب تر است. به اين باورم كه به اندازه وقتي كه براي هموردا مي گذارم در دراز مدت از آن فايده مي برم.


اما در مورد انتقاد. خودتان شاهد بوديد كه من همه انتقادهارا به دقت ملاحظه كرده ام و اگر روا دانستم تشكر كرده تغيير رويه داده ام.اما همان طور كه مي دانيد انتقاد هم آدابي دارد. هر جمله اي به شخصيت افراد انتقاد صريح حساب نمي شود. مثلا همين خواننده هميشگي چه مي خواست بگويد؟ حرف حسابش اين بود كه از شنيدن راجع به پسكين خسته شده و مي خواهد راجع به مطلب ديگري بشنود. آيا لازم بود بگويد

ingoone neveshtare shoma gahi in ra tadaee mikonad ke mikhahid khod ra be rokh bekeshid;

و يا
kash anghadr hemat dashtid ....

اين شخص چقدر مرا مي شناسد كه مرا متهم به بي همتي مي كند؟!آيا مي داند "همين سركار خانم منجوق" است كه آنچه كه ديگران در پستو ي خانه شان پشت سر سيلي زنان مي گويد صاف در رويشان مي گويد و در قبال آن نه تنها سيلي بلكه چماق ميل مي كند؟!اما منجوق اعتقادي به شورش راه انداختن ندارد و معتقد است
براي پيشرفت فيزيك ايران بايد محيطي آرام و بدون صف كشي هاي گروهي براي جوانتر ها فراهم شود. براي همين هم گاهي "بلند همتانه" كوتاه مي آيد تا نسل بعدي آرامش فكري داشته باشند ودر اين صف كشي ها مثل سربازان صفحه شطرنج قرباني نشوند.

در مورد آداب انتقاد نوشته هاي زيادي وجود دارد. برخي را بزرگان اخلاق فرهنگ خودمان نوشته اند و برخي ديگررا نويسندگان غربي. اما صرفنظر از فرهنگشان همگي متفق اند كه انتقاد به عمل افراد بايد باشد نه حمله اي به شخصيت آنها