قبل از اين كه توضيح دهم كه حمايت خانواده هاي يهودي از اعضاي فيزيكپيشه خود از چه جنس واز چه نوعي است بايد حمايت مخرب خانواده هاي ايراني را بهتر بشناسيم و آسيب شناسي كنيم. در اينجا مي خواهم به اين موضوع بپردازم. راستش نوشتن در اين باره براي من سخت است.موضوع گاهي شخصي و خصوصي مي شود. تا به اينجا هر چه در هموردا آمده فرا مذهبي فرا قوميتي و بالاخره فرا جنسيتي بوده. اما وقتي به اين موضوع مي پردازيم نمي توانيم تفاوت هايي را خانواده ها بين زن ومرد قايلند ناديده بگيريم مخصوصا كه چه بخواهيم قبول كنيم و چه نخواهيم برخي از اين تفاوت ها ذاتيند. من در اينجا سعي مي كنم به برخي چيزها به طور گذرا اشاره كنم. شما اگر به دور و بر خود بنگريد متوجه منظورم مي شويد.
مادر ان ايراني معمولا بر اين باورند كه فرزندانشان (به خصوص فرزندان ذكورشان)نابغه هستند از طرف ديگر دلشان طاقت نمي آورد ببينند فرزندشان به خاطر چيزي (آنهم چيزي مثل كار تحقيقي كه تصور روشني از ارزش و كاركرد آن ندارند)به زحمت بيفتند. مادران ايراني گمان مي كنند فرزندانشان تافته جدا بافته هستند و همه امكانات مملكت بايد در راه خدمت به آنها باشد و در برخورداري از اين امكانات بايد در اولويت باشند. اين موضوعات را هم مدام در گوش فرزندان خود مي خوانند. همه اينها ناشي از مهر و محبت وعلاقه و نيت نيك است اما نتيجه چيست؟!تربيت يك مشت آدمي كه "توهم نبوغ" دارند.تاثير اين گونه تربيت را ناديده نگيريد. تاثير اين گونه رفتارهاي مادرانه از هر موعظه كتاب و سخنراني و وبلاگ بالا تر است.
از نفوذ مادران كه بگذريم نفوذ همسر قويترين است. عموم نسل گذشته فيزيكپيشگان ما به طور سنتي گمان مي كردند كه بهتر است همسرشان زياد از كارشان سر در نياورد. دوست داشتند بخشي از زندگي آنها از نظر همسرشان در هاله اي از ابهام رازآلود باقي بماند.
در نتيجه همسران آنها هرگز تصور درستي از اين كه چگونه بايد از آنها حمايت كنند به دست نمي آورند.البته نمي خواهم بگويم همه اين گونه اند اما آنچه كه گفتم رفتار عمومي نسل گذشته است كه من ملاحظه كرده ام.
ما در مركز همواره شوخي مي كنيم و مي گوييم دولتمردان ايران به "ترين ها" خيلي علاقه دارند. براي آن كه طرحي تصويب شود بايد گفت اين طرح بزرگترين اولين و...در خاورميانه است.بايد اضافه كنم علاقه به "ترين" مختص دولتمردان نيست. خود اين آقايان فيزيكپيشه هم غالباعلاقه دارند همسرشان باور داشته باشند كه آنها "باهوشترين باسوادترين موفق ترين فيزيكپيشه خاور ميانه هستند."ظاهرا اين تصور تصوربي زياني است. خانم در خلوت خود گمان مي كند همسرش برترين است و از اين گمان احساس خوشي به او دست مي دهد وبه زندگي مشتركش دل مي بندد. چرا بايد اين احساس كوچولوي بي آزار را از بين برد!؟ نكته در اينجاست كه اين احساس و اين تصور آنقدر ها هم كم آزار نيست! پس از مدتي به طرف القا مي شود كه واقعا برترين است وبايد برترين باقي بماند. دو برترين به اقليمي نگنجند! پس بايد استعدادهاي نسل جوانتر را سركوب كرد بايد امكان رشد را از رشته هاي ديگر گرفت. اين " خودنمايي كوچولو ي بي آزار"با به عرصه رسيدن نسل جوانتر ديگر كوچولوو بي آزار باقي نمي ماند.بر اعصاب فشار مي آورد بي خوابي مي آورد پيري زودرس مي آورد و فتنه در محل كار مي آفريند.البته ادعاي "ترين" بودن به ادعاي "باهوش ترين" وبا "سوادترين"بودن ختم نمي شود. رفته رفته به آن ادعاي "حق به جانب ترين" ادعاي "مدير ترين" ادعاي "با جذبه ترين" هم اضافه مي شود ودمار از روزگار شخص و اطرافيانش در مي آورد.
آنچه كه گفتم رفتاري بود كه در بين نسل هاي گذشته رواج داشت و دارد. در نسل ما و بعد از ما اين گونه رفتار ها كمتر رواج دارد.اما بايد آگاه بود چرا كه
Old habits die hard.
۱۰ نظر:
نوشته بودید:"نوع حمايتي كه خانواده هاي ايراني ارائه مي دهند غالبا براي يك فيزيكپيشه يا رياضي پيشه ويا يك فيلسوف بيشتر مخرب است تا سازنده". ولی در این نوشته هر چه سعی میکنم ارتباط زیادی با فیزیک یا ریاضی نمیبینم. یا باز چیزی که در مورد ِ "توهم نبوغ" میگویید را من نه در نسل های ِ اخیر مثلَن خودم و هم دوره ای های ِ ورودی ِ ۸۲ ای می بینم نه در یک نسل قدیم تر که شما باشید و اساتید جوانِ دانشکدهمان. هر چی جستجو میکنم حتی یک مورد سراغ ندارم. حتم َن شما مواردی سراغ دارید.در مورد ِ تاثیرات خانواده به طور خاص من مورد فاجعهباری سراغ دارم .نمی دانم چقدر با دانشآموزان دبیرستانی سروکله میزنید. من حدود ِ ۴ سال است که در جاهای ِ مختلفی برای ِ دانشآموزان ِ دبیرستانی فیزیک درس میدهم. بین شاگردانم که در این مدت یکی یکی وارد دانشگاه شدهاند آمار کسانی که دوستداشتهاند فیزیک بخوانند ولی به اجبار و "صلاحدید" خانواده رشته های ِ مهندسی را انتخاب کردهاند اصلن کم نیست. دست کم از بین ِشان ۱۰ تا دانشجوی ِ خوب میتوانست نصیب دانشکده ی ِ فیزیک شریف بشود که نشده. مطمئنم میدانید این آمار برای ِ دانشکده ی ِ فیزیک شریف کم نیست. فکر کنم به این موضوع هم اشاره میکردید بد نبود.
به نظر من، این تصورات عجیب و غریب مادران و احساس خودنابغهبینی بچهها بیش از آنکه به فیزیکپیشگی فرزند مربوط باشد، به عواملی مانند درسخواندن در مراکز سمپاد و شرکت در مسابقاتی مانند المپیاد (و تبلیغات کاذب پیرامون آن) مربوط است.
ياور عزيز
با شما موافقم.
آرمان عزيز
راستش منظورتان را از "ولی در این نوشته هر چه سعی میکنم ارتباط زیادی با فیزیک یا ریاضی نمیبینم." خوب نفهميدم. اما منظور من واضح بود. از دوران المپياد كسان زيادي را سراغ داشتم كه واقعا پتانسيل آن را داشتند كه فيزيكپيشه يا رياضيپيشه در سطح درجه 1 بشوند. اما بعد مادر و همسرشان دورشان كردند وهي در گوششان خواندند كه تو بهتريني حال كه در رياضي به كمالات رسيدي به فلان رشته هم نظري كن و از اين حرف ها. و يا وقتي مشكل اندكي در كار برايشان پيش آمد به جاي تشويق به حل مشكل گفتند اصلا تو آنقدر والايي كه ديگران ارزش تو را نمي فهمند و ... به اين ترتيب شخص دچار توهم نبوغ شد اشكالات كارش را نديد و از قافله عقب ماند.
اين از نظر من مصداق حمايت مخرب است.خانواده هاي يهودي نوع ديگري حمايت خود را ارائه مي دهند.
خيلي وقت ها خيرخواهي در اين است كه اشكالات كار آدم به او يادآوري شود.
من كي گفتم كه شما توهم نبوغ داريد؟ چرا به خودتان مي گيريد؟
اگر دقت مي كرديد از همان ابتدا كه من بحث توهم نبوغ را پيش كشيدم گفتم اين بلاي جان نسل ماست. شما در نسل ما اينك كسي كه توهم نبوغ دارد نمي بينيد.دليل آن ساده است: آن عده كه توهم نبوغ داشتند به محاق رفته اند و نامي در خور توجه باقي نمانده كه شما با آنها آشنا باشيد!
و اما در مورد دانش اموزان دبيرستان: نوشته هاي من در هموردا از سياست خاصي پيروي مي كنند. من تنها در مواردي مي نويسم كه باور دارم تاثير گذار خواهند بود. من هر چه در هموردا "نصيحت" كنم كه اي پدر و مادر ها بگذاريد بچه هايتان در انتخاب رشته آزاد باشند تاثيري نخواهد داشت. اولا به اين علت كه پدر ومادرها هموردا را نمي خوانند. ثانيا به اين علت كه در اين مورد ملاحظات مالي مطرح است كه از كنترل من و امثال من خارج است.
اگر دقت كرده باشيد من هيچ وقت در هموردا كسي را تشويق به بازگشت به ايران هم نكرده ام چرا كه مي دانستم كسي به اين حرف ها گوش نمي سپارد.
متشکرم که توضیح دادید. اول اینکه من به هیج وجه به خودم نگرفتم.احتمالا شما نوشته ی من را با لحن خاصی خوانده اید.(چشمک) همانطور که از نوشته تان بر میآید اگر قرار بود "به کسی بگیرم" بیشتر به نسل قبل از خودم می گرفتم. راست َش مثل این بود که شما بگویید یکی از مشکلات ِمردم تهران این است که یک چشم دارند! خوب من به طور طبیعی در ذهنم مرور میکنم که ببینم چند تا آدم ِ یک چشم دیده ام و اگر ندیده باشم تعجب می کنم.
در مورد ِ مقوله ی ِاجبار و صلاحدید پدر مادر ها، من به هیچ وجه نگفتم شما توصیه ای کنید. چون کاملا با شما موافق ام که نتیجه ای ندارد. شما گفته بودید باید حمایت ها ی ِ خانواده ها را بهتر "بشنایم" و "آسیب شناسی" کنیم من هم گفتم شاید این یکی را از قلم انداخته اید.
در مورد ِ فیزیک یا ریاضی هم، اینکه نفهمیدم به این دلیل بود که استدلالتان جایی نداشت که به ذات فیزیک یا ریاضی بودن ِ رشته تحصیلی متصل شود.(این توضیحاتی که در جواب دادید هم اگر به قول خودتان واضح بود و همه اش در داخل آن پاراگراف کد شده بود و من نفهمیدم یا دیکودر ِ من مشکل دارد یا اینکودر ِ شما (چشمک)) من هم مثل شما در ماجرای المپیاد بوده ام. دوستان زیادی دارم که به قول شما پدر مادرانشان در گوششان چیز هایی خوانده اند. شاید اینجا مشاهداتمان متفاوت است. چیزی که من در این چند سال اخیر دیده ام بیشتر این بوده که پدر مادر ها توهم این را دارند که رشته هایی پایه:
۱-"بی کلاس اند" ! باور کنید ! این از همان جنس فشار هم سالان است. اسم َش را بگذاریم فشار فامیل و آشنایان!. کم نبودند تعداد ِ دوست و آشناهایی که به پدر مادر ِ من گیر داده بودند که چرا پسرتان را گذاشتید برود فیزیک بخواند ! پس برق شریف چه !؟ این وسط هم برق شریف شده است قوز ِ بالا قوز ! به نظر من اگر واقعن -واقعی تا جایی که با مشاهدات ِ من سازگار است- می خواهید مسئله را تحلیل کنید اینها را اصلا نباید نادیده بگیرید. چه کسری از بچه های ِ المپیاد برق می خوانند؟ عملا ۱۰۰ درصد ! اگر نقش رشته ی ِ برق شریف و محبوبیت آن را بین پدر مادرها(و حتی خود بچه ها) نادیده بگیرید بخش بزرگی از اینکه بچه های ِ المپیادی امروز چرا فیزیک نمی خوانند را از دست داده اید. چیزی که در مغز پدر مادر ها فرو رفته این است که بچه شان باید برق بخواند چرا؟ نمی دانم. بهترین استدلالشان این است که چون بقیه می خوانند ! در بین این استدلال ها من هرگز ندیده ام که کسی بگوید چون بچه ی من نابغه است باید برق بخواند ! چون به طور معمول خانواده ها انیشتین را به عنوان ِ نابغه می دانند تا یک برق پیشه را
۲- "رشته های ِ پایه نون و آب دار نیستند" ! این دقیق َن عین جمله ای است که خیلی از پدر مادر ها به من که معلم ِ فرزندشان بوده ام گفته اند. و کلی با من درد و دل کرده اند که این بچه ی ما عقل َش ناقص است می خواهد فیزیک بخواند، بد بخت شود، ترا به خدا باهاش صحبت کنید !! البته وقتی می دانند من خودم هم فیزیک می خوانم کمی مودبانه تر این موضوع را می گویند. اینکه به نوشته تان اعتراض می کنم به خاطر این است که در این چند سال مقدار زیادی مشاهده دارم که به نظرم اگر بخواهید موضوع را "آنطور که هست" مطالعه کنید باید به این ها اشاره کنید.
ببخشید طولانی شد. متشکرم که کلا این موضوع را پیش کشیدید.
جالبه من و آرمان ظاهرا داريم توي يه شهر درس ميديم. آرمان نگران استعدادهاي خوبيه که در رشته هاي غير فيزيک هدر ميدن. من نگران استعدادهاي خوبي هستم که چون خوب فيزيک ميفهمن و فکر ميکنن نابغهن ميخوان فيزيک بخونن. چون فکر ميکنن آدمهاي نابغه عجيب و غريب فيزيکدان يا رياضيدان هستن. بين دخترهاي باهوش علاقه به رياضي و فيزيک زياده. فکر ميکنم توي اين هفت سالي که درس دادم بيشتر از ده نفر استعداد خوب فيزيک رو از فيزيک خوندن منصرف کردم چون معتقدم اينها بيشتر از اينکه بخوان فيزيک يخونن شيفته شخصيت درونگراي متفاوت خودشونن. خيليهاشون خوب فيزيک ميفهمن چون باهوشن و ميخوان فيزيک يخونن چون جاي ديگه خودشون رو محک نزدن. مثلا نوي اقتصاد يا سياست. فيلمهاي عهد بوقي تلويزيون هم که قهرمانهاي دوره جنگ سرد رو هنوز نشون ميده اين توهم رو ايجاد کرده که نوابغ فيزيکدان و رياضيدانن. من اين حرف منجوق رو در مورد تربيت خانوادگي قبول دارم. اصولا شيوه تربيت ما مبتني بر آموزش تفکر نيست. ما چيزي به نام فکر کردن رو ياد نميديم. تربيت ما مجموعهاي از بايدها و نبايدهاست. و معمولا بدون دليل درست و حسابي. اين مشکل بزرگيه.
من مثل آن قاضي معروف هم با آرمان موافقم هم با چپ كوك! اين يك موضوع اجتماعي است با جنبه هاي متفاوت و پيچيده. هر كدام از ما به خاطر تجارب خاصي كه داشتيم تنها به جنبه اي از جوانب موضوع پرداختيم. راستش دايره كساني كه من با آنها سر وكار دارم خيلي محدود تر شماست. من افراد خيلي خاصي را كه قبلا فيزيك و رياضي را انتخاب كرده اند و واقعا هم استعداد آن را داشته اند مورد توجه قرار داده اند. من مشاهده كرده ام خيلي از اينها پس از مدتي به علت القائات خانواده سست مي شوند.
نكته اي كه چپ كوك گفت خيلي مهم است. من تا كنون به آن به اين گونه توجه نكرده بودم. اين يك سر كلاف سر در گم توهم نبوغ است. كساني هستند كه گمان مي كنند فيزيكپيشه كسي است كه رفتار عجيب و غريبي دارد كه هيچ كس از آن سر در نمي آورد. پس وقتي از او انتقاد مي شود كه فلان حرفت اشتباه است آن را به حساب نفهميدن بقيه مي گذارد و در جهل مركب ابد الدهر باقي مي ماند.
چپکوک جان من نمیتوانم نگران ِ استعدادی باشم که باعلاقه دنبال ِِ رشته ای می رود.
انتخاب ِ مردم هم بیشتر بر پایه ی ِ علاقه است تا استعداد. هر چند ممکن است این وضعیت تخصیص نا مناسب ِمنابع باشد ولی دخالت در این امر به وضوح یعنی مخالفت با آزادی های ِ فردی. مشکل اینجا ست که خیلی از دانشآموز ِ وقتی وارد دانشگاه میشود عملَن هیچ دیدی نسبت به هیچ رشته ای ندارند. شاید کمی فیزیک خوانده باشند و خوششان آمده باشد یا هر چیز دیگری. ولی مسائل جانبی مثل ِ وجود یک نقطه ی ِبه شدت جاذب مثل برق شریف انتخاب آزادانه را از آنها میگیرید. پدر مادر ها هم همین کار را میکنند. دقت کن اگر کسی با استعداد باشد و با علاقه بیاید برق بخواند من هیچ دلیلی ندارم که گیر بدهم تو چرا فیزیک خوانده ای!؟ ولی بین دوستان ِ من که در دبیرستان فیزیک میخواندند و با المپیاد هم درگیر شدند بعد هم آمدند برق شریف کسانی که همیشه از انتخاب ِ شان مینالند در اکثریت اند. بعضی ها هم تغییر رشته میدهند بعضی هم فوق لیسانس رشتهشان را عوض میکنند. بعضی ها هم با این استدلال که برقی ها خوب پذیرش میگیرند باز هم شکنجه کردن ِ خود را ادامه میدهند.
شما افرادی را از فیزیک خواندن منصرف کردهاید امیدوارم این کارتان به همان ظاهر ساده ای که بیان کرده اید نباشد. چون دیدهام مشورتدادنهایی را که باز انتخاب آزادانه را از فرد میگیرد. موضع خانوادهها، اطرافیان، و عدم اطلاعات کافی بین دانشآموزان گاهی این انتخاب ِ آزادانه را طوری از بچه ها میگیرد که حاصل ِ انتخاب نه در علاقه بهینه است و نه در استعداد ! شرایط هم به گونه ایست که همین وضعیت را ادامه میدهند. من با چنین وضعیتی مشکل دارم نه کسی که عاشقانه برق میخواند، حتی اگر میتوانست انیشتین بشود.
خانم فرزان ظاهرا خیلی خوب حدس زده بودید که این موضوع شخصی و خصوصی میشود . با شما موافقم که این مسئله یک مسئله ی ِاجتماعی است با جنبه های ِ فراوان و پیچیدگی های ِ زیاد. به همین دلیل مشاهدات آدمها هم با هم فرق دارد. از شما و چپکوک متشکرم که مشاهدات خود را گفتید. نکاتی بود که من نمیدانستم. من هم سعی کردم مشاهدات خودَم را بگوییم.
۱-ببخشید یک اصلاحیه کوچک در نوشته ی قبلی ام:
"خیلی از دانشآموز ِ وقتی وارد دانشگاه میشود "
بخوانید: خیلی از دانش آموزها وقتی وارد دانشگاه میشوند
"تو چرا فیزیک خوانده ای!؟"؛
بخوانید: تو چرا فیزیک نخوانده ای؟
۲- چپکوک جان نوشتهی ِ قبلی مخاطب َش عملا شما نبودید. خواستم تصورات خودم را روشن تر نوشته باشم و به نکاتی اشاره کرده باشم. خیلی در جواب نوشته ی ِشما نیست. یعنی دقیق َن مرتبط نیست.
دو نكته مهم است كه در آموزش عمومي در همه مقاطع بايد مورد توجه قرار گيرد. متاسفانه به اين دو نكته در ايران به علت بسته بودن و همچنين ضعف عمومي فرهنگ پژوهش به اندازه كافي پرداخته نمي شود. بايد دانست و آموزش داد كه محل شكوفايي استعداد لزوما دانشكده فيزيك و يا رياضي نيست. انسان موجود بسيار پيچيده اي است با ابعاد گوناگون. من هرگز نمي توانم بگويم اينشتين نابغه تر بود و يا آن چهار كارتونيست معروف والت ديسني كه كارتون سيندرلا را خلق كردند. بايد باز هم به خاطرات اسلك بر گردم و از آنجا خاطره اي بياورم. خانم هاي فيزيكپيشه در اسلك ماهي يكبار جمع مي شدند و درباره مطلبي كه بيشتر مورد علاقه خانم هاست تا آقايان بحث مي كردند. البته آقايان هم مي توانستند در جلسات حضور داشته باشند اما در عمل تا وقتي از غذا يا شيريني خبري نبود سر و كله شان پيدا نمي شد!
يكي از جلسات كه بسيار هم مورد توجه قرار گرفت در مورد
موضوع مورد علاقه همه خانم هاي دنيا يعني
child prodigy
بود.
از خانم هايي كه فرزندان نابغه داشتند (نابغه دقيقا معناي
prodigy
را نمي رساند اما بهترين ترجمه اي است كه من يافتم) دعوت كرده بودند تا درباره مشكلات وچالش هاي تربيت چنين كودكاني سخنراني كنند. فرزند يكي از سن كم در رقص هندي به درجات رسيده بود و فرزند ديگري
در
تيم
synchronized swimming
بود. ملاحظه مي كنيد اين دو خانم هر دو فيزيكپيشه بودند اما نبوغ را در چيز ديگري مي ديدند. آن كه فرزندش در كار
synchronized swimming
بود براي شكوفايي استعداد فرزندش از ايالتي به ايالت ديگر مهاجرت كرده بودو ...
نكته دوم اين كه حتي يك شاخه كوچك از فيزيك (مثل نوترينو فيزيك كه من در آن نيمچه-تخصصي دارم) خود دنيايي است. فرهنگ خود را دارد. جمع خود را دارد. ادبيات خود را دارد.شخصي چون من تمام استعداد و توانش را بايد به كار گيرد تا در اين زمينه حرفي براي گفتن داشته باشد.
هيچكدام از اين دو موضوع در مملكت ما جا نيفتاده.
ارسال یک نظر