۱۳۸۶ دی ۱۳, پنجشنبه

تولد مبارك


فردا هموردا يكساله مي شود.نوشتن در هموردا براي من تجربه جالب و بي نظيري بود. مي خواستم يك
جمعبندي از عملكرد هموردا در يكسال گذشته داشته باشم اما بعد به اين نتيجه رسيدم كه بهتر است جمعبندي را به خوانندگان واگذارم ونظرات ايشان را
جويا شوم. تجربه هموردا از چند منظر در بين وبلاگ هاي فارسي
كم نظير است. اين به معناي بهتر بودن نيست بلكه به معناي تازگي و تجربه نو بودن است. صد البته همچون هر تجربه نويي خالي از اشكال نيست. در زير به چند مورد از تازگي هاي هموردا اشاره مي كنم. نظرات شما در اين موارد به پخته تر شدن هموردا در سال آينده كمك خواهد كرد:

1)هموردا هدفمند است. انگيزه ما براي نوشتن در هموردا وقتگذراني و يا صرفا تفريح نيست.ما وقتي در هموردا مي نويسيم قصد داريم تغييري در جهتي كه باور داريم جهت مثبتي است ايجاد كنيم ويا مي خواهيم نظر خوانندگان را به مطلبي كه به نظرمان مهم است جلب كنيم. با اين حال هموردا شعاري نيست!

2)از استثناهايي مثل دكتر منصوري كه بگذريم نسل هاي قبلي در ايران به خود زحمت آن كه تجربيات خود را مدون كنند ودر اختيار نسل بعد بگذارند نداده اند. براي همين همان اشتباهات نسل به نسل پشت سر هم تكرار شده و پيشرفتي به جلو صورت نگرفته. هموردا قصد دارد اين خلا را پر كند.



3(من شخصا وقتي در هموردا مي نويسم مخاطبم را نسل جوانتر از خود فرض مي كنم با اين حال به هيچ وجه او را دست كم نمي گيرم! نمي دانم چقدر جوانتر ها به اين طرز تلقي من اهميت مي دهند اما بايد با كمال تاسف بگويم نسل قبل از ما با ما چنين نكرده اند! عموم آنها (باز هم اگر از استثنا هايي چون دكتر منصوري بگذريم) با جوانتر ها صحبت جدي نمي كنند مگر آن كه بخواهند آنان را عليه كسي تحريك كنند و از آنها به عنوان پياده صفحه شطرنج ويا يك ديوار گوشتي ويا گلادياتور استفاده كنند.وقتي من مطلبي در هموردا مي نويسم در درجه اول منافع خوانندگانم را در نظر مي گيرم. با خود فكر مي كنم چه مطلبي را بنويسم تا هم براي دانشجويان دكتري جالب باشد و هم آنها را به سمت مطالعه و يا عملي كه به نفع آنها ست سوق دهم. سعي مي كنم مطالبي را مطرح كنم تا ديد آنها را باز كند تا در آينده تصميمات مهم كاريشان را با ديد بازتري بگيرند. ملاحظه كرده ام كه از طرف من يك اشارت كافي است دانشجويان خود مي روند و در موضوع مورد اشاره مطالعه مي كنند و پس از اندك زماني با نظرات بسيار پخته تر از نظر خود من بر مي گردند. اين دقيقا همان چيزي است كه من مي خواهم


4( گفتم من سعي كرده ام نظر دانشجويان را به سمت مطالبي جلب كنم كه با مطالعه در اين موارد بتوانند با ديد باز تري تصميم بگيرند.با اين حال سعي كرده ام به توصيه حافظ عمل كنم:

با دل خونين لب خندان بياور همچو جام

ني گرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش

سعي من بر اين بوده كه ياس ها و دلچركيني هايم را تا حد امكان مخفي دارم هرچند مي دانم بعضي وقتها موفق نشده ام و آنها را بروز داده ام. اما باور دارم لازم نيست دانشجو ها از همه چيز خبر داشته باشند. ذهن من هم به نوبه خود نبايد درگير مسايل نه چندان معصومانه بودجه معاملات پس پرده دعوا هاي
ميان گروهي و درون گروهي و چيزهايي از اين دست باشد. ببينيد اين گونه مسايل همه جا وجود دارند. اما در جايي چون ايتاليا استادان ما پدرانه سعي مي كردند اين گونه مسايل را از ما پنهان كنند تاما هم
در عالم معصومانه خود بر روي كار تحقيقي خود تمركز كنيم و
هم از زندگي لذت ببريم. آري! برخي از آنها در مافياي
علمي ايتاليا پدرخواندگاني پر نفوذ وبر صفحه شطرنج سياستگذاري هاي علمي اروپا شطرنجبازاني قهار بودند اما به ما كه مي رسيدند همه اين سياست بازي ها كناري مي نهادند و مي شدند معلم هايي ساده و مهربان و البته با سواد. به نظر من همه اينها از بزرگي آنها سرچشمه مي گرفت. نه از كمبود بودجه مي ناليدند (در حالي كه مي دانم پشت پرده با سيستم بوروكراتيك ايتاليا كه صد مرتبه از ايران هم بدتر است دايم
به خاطر بودجه
در جدال بودند)و نه ما را وارد دعواهاي درون گروهي خود (كه همواره در جريان بود)مي كردند. نمي خواستند ذهن ما عليه كسي خراب شود مي خواستند ما با ذهن باز از هر آنچه كه ديگران
در چنته داشتند بهره ببريم.
من سعي كرده ام آنها را الگو قرار دهم اما مي دانم در خيلي از موارد موفق نشده ام.حال كه
صحبت
به اينجا كشيد بگذاريد
توصيه اي به جوانتر ها كنم:نگذاريد كسي از شما به عنوان يك گلادياتور و يا سرباز صفحه شطرنج در دعواهاي بين گروهي خود استفاده كند.
با گلادياتور بزرگان شدن بزرگ نمي شويد!در دراز مدت اين شماييد كه در اين بازي مسخره بزرگان مي بازيد هم اعصابتان خرد مي شودوهم از كار علمي خود عقب مي مانيد.بدتر از همه
در جريان
اين بازي گلادياتوري آسيب هاي زيادي به خود مي رسانيد به
اين ترتيب بارگناهانتان را سنگين تر مي كنيد و در نتيجه از خود بيزار مي شويد


سخن به درازا كشيد بقيه مطلب را بعدا مي گويم

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

یک سالگی‌ی هم‌وردا مبارک باشد. (:
این وبلاگ، یکی از آن‌هایی است که دوست‌اش دارم و همیشه می‌خوانم.
البته باید بگویم که هم‌وردا گاهی بوی تندی می‌دهد که دوست‌اش ندارم.

منجوق گفت...

سلژن عزيز

ممنون از تبريك و اظهار نظرتان!راست مي گوييد برخي مواقع نوشته ها در هموردا تند بودند. با تندي هم نمي توان كار زيادي به پيش برد. اما در نظر داشته باشيد تا قبل از تجربه هموردا ودر بين نسل هاي پيشين اين گونه مسايل يا به صورت پچ پچ هاي توطئه آميز مطرح مي شدند ويا به صورت دعواهاي ويرانگر. هموردا بستري فراهم آورد تا اين مسايل تند به روش كم خطرتر و در عين حال اخلاقي تري مطرح شود. منظورم اين است كه بيان مسايل در هموردا به دور از غيبت اغراق وهوچي گري و تا حد قابل قبول به دور از افترا تهمت و همچنين پرده دري بوده است. همين به نظر من قدم بسيار بزرگي به جلو است. در سال آينده سعي مي كنم نوشته هايم ملايم تر باشد تا خوانندگان عزيزي مثل شما بيشتر هموردا را دوست داشته باشند.

ناشناس گفت...

تولد یکسالگی هموردا مبارک
همیشه هموردا را می خونم و البته سخنان نغز منجوق همیشه برایم آموزنده بوده است. من هیچوقت در سخنان منجوق تلخی حس نکردم شاید چون فکر می کنم که این دست مشکلات مخصوص یک جای خاص و یکسری آدمهای خاص نیست وهمیشه و در همه ی زمانها و در همه ی کشورها وجود داره و البته اگر کسانی مثل منجوق گاهی از تجربیاتشون برامون بگن این باعث میشه که راحتتر و عاقلانه تر با قضایا برخورد کنیم. زیباترین قسمتها برای من داستان بیژن و منیژه بود که بسیار هم آموزنده بود.و بعد از اون داستان استنفوردها! که خیلی جالب بود. به توصیه ی منجوق که به من گفت اگر ما الگوهایی مناسب و خوب داشته باشیم شاید کمتر آلوده شویم گوش دادم و شروع کردم به خواندن زندگی بعضی از دانشمندان. البته قبلها هم اینکار را کرده بودم ولی نه با این دید. زندگی لاندائو بنظرم خیلی جالب آمد خصوصا این نکته اش که او هیچوقت سر مسائل علمی مسامحه نمی کرده و کوتاه نمی آمده!
بهر حال منجوق عزیز ممنون که وقت می گذاری و می نویسی و ممنون که اینگونه می نویسی. چیزی که من خود در وبلاگ نویسی به آن فکر کرده ام این است که حرفهای من باید ارزش فکر کردن و وقت گذاشتن را برای بقیه داشته باشد و البته به همین دلیل چون من تجربه ی کافی ندارم و کار متفاوتی هم تا بحال انجام نداده ام کمتر می نویسم. ولی نوشته های منجوق را مشتاقانه دنبال می کنم.
مریم

مریم اینا گفت...

تولد هم وردایتان مبارک

ممکن است نظرم تند باشد، اما فکر کردم شاید به دردتان بخورد

من این وبلاگ را مشترکم و تقریبا همه پست هایش را خوانده ام. اما خیلی پیش آمده که از لحن منجوق عصبی شده باشم و خواندن آن پست را به وقت دیگری موکول کنم.

احساس من نسبت به لحن منجوق پرخطاب و عتاب و از بالا به پایین است. اصلا منظورم این نیست که چرا به اساتید و یا سیستم انتقاد می کند، نه اتفاقا خیلی کار خوبی هم می کند. اما همچنان می گویم لحنی از این دست دارد که فقط من می فهمم و خواننده چیزی بارش نیست. (حتما منجوق این تندی مرا به دل نمی گیرد، البته امیدوارم)مثلا در همین جمع بندی "هموردا هدفمند است. انگيزه ما براي نوشتن در هموردا وقتگذراني و يا صرفا تفريح نيست." این برای خواننده ای که معمولا خودش هم نویسنده ی وبلاگ دیگری است تحریک کننده است. می دانم منطقا این جمله حاوی این نیست که بقیه برای خوشگذرانی می نویسند، اما خواندن جمله در این "زمینه" یک چنین معنایی را منتقل می کند.

راستی داستان کتاب آشپزی منجوق (ذکر نام کسانی که کوچکترین چیزی از آنها یاد گرفته ایم) برایم تحسین برانگیز و آموزنده بود

همچنان امیدوارم، منجوق اینها را صرفا یک حاشیه نویسی بر نوشته هایش فرض کرده باشد و نرنجیده باشد.

منجوق گفت...

مريم جان ممنون از اين همه اظهار لطف شما. مطمئنم وقتي شما به طور خاص و همنسلان شما به طور عام به سن ما رسيديد از اكنون ما بسيار باتجربه تر خواهيد بود چرا كه تجربه هاي ما به شما منتقل شده و خودتان هم مستقلا تجارب زيادي كسب كرده ايد. خواندن زندگي نامه لاندائو خيلي آموزنده است. هر بخش از زندگي اين فيزيكپيشه برجسته آموزنده است. زندگي مادر او هم خواندني است. مادر لاندائو در زمان خود زني كم نظير بود

منجوق گفت...

مريم اينا جان

چرا بايد من از نظر شما دلخور شوم؟ ممنون كه نظرتان را گفتيد. مطمئن باشيد من در عمق قلب خويش كمترين باوري بر اين كه " فقط من می فهمم و خواننده چیزی بارش نیست"ندارم. اگر باور نداريد از آنان كه مرا از نزديك مي شناسند بپرسيد. از قضا چون من به فهم ودرك خوانندگانم يقين كامل دارم از ژست هاي مرسوم شكسته نفسي اجتناب مي كنم چرا كه مي دانم خوانندگان بي درنگ متوجه خواهند شد كه من به اين گونه اظهار حقارت از ته دل بي اعتقادم.

در مورد مسئله خاصي كه اشاره كرده بوديد:"انگيزه ما براي نوشتن در هموردا وقتگذراني و يا صرفا تفريح نيست" خوب همانطوركه خود نوشته ايد اين به آن معنا نيست كه تمام وبلاگ هاي ديگر تفريحي هستند. اما همان طور كه شما استنباط كرده اييد منظور من اين بود كه انگيزه نوشتن خيلي از وبلاگ ها تفريح است. اما آيا تفريح چيز بي ارزشي است؟ از قضا من معتقدم (و فكر مي كنم در نوشته آرشين مالان و برخي ديگر از نوشته هايم نشان داده ام
كه ما بايد سياست زدگي و ايدئولوژي زدگي را رها كنيم وبيشتر تفريح نماييم. آنان كه صرفا براي تفريح مي نويسند به نظر من كاري بي اندازه با ارزش ودر خور تحسين انجام مي دهند.
من هرگز وبلاگ هاي تفريحي را تقبيح نمي كنم. وبلاگ ها و بحث هاي شعاري و تحريك كننده را تقبيح مي كنم. اينها هستند كه به شعور خواننده ارزش نمي دهند.

و اما در مورد "پر عتاب و خطاب" .تاييد مي كنم كه گاهي
لحن من پر عتاب و خطاب
است. اما اگر دقت كنيد در اين موارد مخاطب اصلي خودم هستم و بعد كساني كه در آن مورد مثل خود من عمل مي كنند. آري! ما اگر خود را مورد خطاب و عتاب قرار ندهيم پس از مدتي همان راهي را خواهيم رفت كه كساني كه ما مدام از آنها ايراد مي گيري رفته اند.
آري! لذت بخش و مخمور كننده است ايراد گرفتن از ديگران اما تا چه حد ما قادريم ايراد هاي خودمان را بشنويم؟


و در نهايت چند كلمه اي درباره از "بالا به پايين بودن" لحن من. همان طوري كه گفته ام مخاطب من كساني هستند كه از نظر سني از من كوچكترند و درنتيجه بعضي تجاربي را كه من داشتم نداشته اند. چون من به فهم اين مخاطبان ايمان دارم فكر مي كنم اگر با گفتار و به صورت مدون اين تجارب را بيان كنم همه آن را درك مي كنند. درنتيجه نيازي نخواهند داشت آنها را تكرار كنند پس وقت خود را صرف تجارب نوين مي كنند. اي كاش بزرگتر هاي ما هم همين كار را براي ما مي كردند!اما بيشتر آنها از تجاربشان تنها به عنوان "خفه شو"استفاده مي كنند. طبيعي است در منتقل كردن اين تجارب لحنم كمي "خانم معلم وار" مي شود. اما اين به معناي "من مي فهمم تو نمي فهمي" نيست

Unknown گفت...

من هم تولد هم‌وردا رو تبریم می‌گم. یه پیشنهاد کوچک و این که اگر مقداری به ظاهر وبلاگ هم برسید خیلی خوب می‌شه.

ناشناس گفت...

تولد هم‌وردا مبارک. باز من ذوق‌زده شدم که اين صفحه نظرات باز شد. اول اينکه ياسر جان خدا پدر و مادرت رو حفظ کنه يا بيامرزه . دوستان ظاهر وبلاگتون تقريبا فاجعه‌ست. تاثيرات بصري وبلاگتون رو ناديده نگيريد. دوم اينکه به نظر من واقعا تجربه هم‌وردا تجربه عاليي بوده. حيف که بقيه نويسنده‌هاي اين وبلاگ با قدرت منجوق نمي‌نويسند. فکر مي‌کنم مثل منجوق به کاري که مي‌کنند اعتقاد ندارند. سوم اينکه يکي از مهم‌ترين مزاياي اين وبلاگ باز شدن " نوع ديگري از گفتمانه " . نوعي که هنوز از نظر ما شناخته شده نيست. اين احساس نگاه از بالا به پايين يا حس پر عتاب بودن يک نوشته از همين جا مياد. ما هنوز در فرهنگمون نمي‌تونيم جمله‌ها رو درست بفهميم. مثلا اين جمله که ايران جاي خوبي براي زندگي نيست اصلا به اين معني نيست که هر جاي ديگري غير از ايران جاي خوبي براي زندگيه. ما از اين دست مشکلات زياد داريم و فکر مي‌کنم راه حل اين مشکل فقط اينه که بنويسيم. احساسمون رو راجع به نوشته‌ها بگيم تا اين مشکل بد فهمي‌ها حل بشه. من ارزش اين بخش از کار وبلاگ هم‌وردا رو بيشتر از اهدافي که خود منجوق گفته مي‌دونم.

Real Cuckoo گفت...

سلام به منجوق عزیز و دیگر نویسندگان هموردا:)
تولد هم وردا مبارک!
من به عنوان ی خواننده خیلی خوشحالم که هم وردا یک ساله شده:) واقعاً به همتون تبریک می گم!
ولی دو تا نکته هست که فعلاً به ذهنم می رسه، براتون می نویسم:
1- همان طور که خودت گفتی بناست با این نوشته ها تجربه های نسل شما به ما منتقل شن (تجربه های خوب، تجربه های بد و ...) تا اشتباهات شما را ما تکرار نکنیم، تا ارتباط بین نسل شما و نسل های بعدی محکمتر شه(مثل نسل شما و نسل قبلی نباشه)، تا آرمان هایی که شما در سر دارید و برای رسیدن بهش مبارزه می کنین به ما منتقل شن تا ...
خوب من به عنوان ی خواننده، انتظاراتی در همین راستا دارم که هنوز در این وبلاگ کامل برآورده نمی شه:
الف: همان طور که از گوشه ی چپ ِ وبلاگتون معلومه، بیشتر نوشته ها را منجوق می نویسه! البته من همین جا از منجوق عزیز نهایت قدردانی رو دارم که
با حوصله ی تمام وقت می ذاره و برای رسیدن به اهداف ِ مشترکی که با هم این وبلاگ رو راه انداختین تلاش می کنه؛ ولی من انتظار دارم بقیه ی نویسندگان هم به همین اندازه وقت بذارن تا ببینم آدمای متفاوت با دیدگاه های متفاوت، گرایش های متفاوت و ... در نسل شما چه در گیری هایی دارن؟ دغدغه هاشون در این محیط علمی چیه؟ و ... من فکر می کنم این جوری شاید بتونیم بگیم تجربیات یک نسل با اون اهدافی که گفتیم به نسل بعدی می تواند منتقل شود(خوب این البته به انتقال پذیری ما هم ربط داره:)).
(البته قبلاً، به طور خصوصی به برخی از نویسندگانی که می شناختمشون این تذکر رو دادم :) ولی الان به همتون با هم می گم:))
ب: در قسمت پیام ها، انتظار می ره، گفته ی نویسنده رو، اول دیگر نویسندگان نقد کنند؛ تا ما نیز نظرات اون ها رو در اون مورد خاص بدونیم. تا این تجربه توسط نسل خودتون، اول به چالش کشیده بشه. تا همون طور که قبلاً گفتم نسل ما تمام دیدگاه های متفاوت رو در برخورد با ی مسئله خاص در نسل شما ببینه که بتونه از تجربه این نسل استفاده کنه.
البته این کار صورت می گیره ولی هنوز تا ایده آلش فاصله داره.
2- پیشنهاد می کنم علاوه بر برچسب گذاری بر حسب اینکه نویسنده ی نوشته کیه، موضوعی هم نوشته هاتون رو برچسب گذاری کنید؛
به نظر می رسه نوشته هاتون به دو دسته ی کلی تقسیم می شن:
الف: نوشته هایی گزارش گونه یا خبر گونه از کارها و فعالیت های علمی تون در گرایش خاص ِ هر کدوم از نویسنده ها؛ که خوبه بر حسب گرایش یا خبرو گزارش بودن و یا هر مدل دیگری با توجه به سلیقه نویسندگان برچسب گذاری شن.
ب: نوشته های انتقادی؛ که به نقد گروه کاری ، مرکز علمی ای خاص، جامعه ی فیزیک، و یا جامعه ی علمی ایران و یا ... می پردازد. خیلی بهتر نظرتون به مخاطب منتقل خواهد شد و اصولاً نقد بسیار حرفه ای تری خواهد بود اگر دقیقاً معلوم شه کدام یکی از موارد بالا دارن نقد می شن؛ در برخی از نوشته ها متاسفانه مورد نقد دقیق معلوم نیست.
البته نوشته های دیگری هم دارید که در این دسته ها نمی گنجند.
خوب فکر می کنم اگر بر چسب گذاری کنید خودتون هم بهتر خواهید دید که چه قدر از نوشته هاتون رو به چه چیزی اختصاص دادین، آیا این نوشته ها هر کدوم متناسب با مقدار درگیری های شما هستن یا نه ؟ مثلاً در حالت حدی ممکنه این اتفاق رخ بدهد که راجع به ی مسئله ی کوچک بیشتر از اهمیتش نوشته شه و یا برعکس؛ و اونوقت تجربه ی درستی به ما منتقل نخواهد شد.
مثلاً بد نیست مثل ی مجله ی حرفه ای، نویسندگان با هم به توافق برسن که برای هر موضوعی چه قدر باید ذهن مخاطب درگیر مسئله ای شه، بسته به اهمیت موضوع همون قدر براش وقت بذارن و ... .
برای همتون آرزوی بهترین ها رو دارم:)
شاد و پیروز باشید.

منجوق گفت...

از همه دوستاني كه زحمت كشيدند و تولد هموردا را تبريك گفتند نهايت تشكر را دارم.

چپ كوك جان به توصيه تو از فونت ميترا استفاده مي كنم. اميدورام بهتر ديده شود. زيباسازي بيشتر بايد همكاري ديگران هموردانويسان باشد.


كو كو جان ممنون از نظراتت! با ديگران صحبت مي كنيم تا فرمت بهتري به هموردا بدهيم. البته در نظر داشته باشيد كه هموردا تنها يك وبلاگ است ودر درجه اول محلي براي بازگو كردن حرف دل. پس از اين بيشتر سعي خواهم كرد تا حرفهايم از جنسي باشد كه به درد نسل جوانتر بخورد. شكوه و شكايت از شرايط موجود و يا تندي مشكلي را حل نمي كند. پس از اين از اين گونه نوشته ها تا حد امكان حذر مي كنم