۱۳۸۶ آبان ۲۶, شنبه

Stone ages


وقتي اختلاف نظري بين يك كارفرما و كارمند, رئيس با مرئوس, زبردست يا زيردست پيش مي آيد طبيعي است كه بالادست به راحتي مي تواند حرفش را به كرسي بنشاند و قول بعضي ها "روي زير دست را كم كند." متاسفانه بيشترمديران ايراني (حتي مديران علمي در پيشرو ترين دانشگاه ها و پژوهشگاه هاي كشور) گمان مي كنند اين به كرسي نشاندن نهايت حكمت و مديريت و نوعي فتح خيبر است! در صورتي كه در جوامع پيشرفته تر اولين توصيه اي كه به يك رئيس يا مدير مي كنند اين است: "خيلي مواظب باشيد كه وقتي با كارمندانتان اختلاف نظر پيدا مي كنيد آن قدر غرق پيروزي در اين جدل نشويد كه كارمندانتان را (چه به طور فيزيكي و چه به طور عاطفي) از دست بدهيد."به داستان استنفورد برگرديم.جين اصرار داشت كه يك كليسا در محوطه اصلي استنفورد بسازد. براي اين كار بهترين هنرمندان اروپايي را به استنفورد كشاند. اين اقدام او مورد اعتراض جردن و ديگر دانشگاهيان واقع شد. جين حرف خود را البته به كرسي نشاند اما نه به قيمت از دست دادن جردن. جين مدبر تر از اين ها بود كه بخواهد كسي چون جردن را با ديكتاتور منشي از خود و از استنفورد دلزده كند. بگذاريد براي روشن تر شدن منظورم به همان مثال باغچه كاكتوس و داستان خيالي كاشتن چنار بر گردم. اگر جين به جاي آن كه به باغبان ديگري دستور كاشت چنار را مي داد خود باغبان مسئول كاكتوس ها را به نزد خود فرا مي خواند و از او مي خواست كه چنار را بكارد هرگز باغبان از او دلچركين نمي شد. طبعا باغبان اعتراض
مي كرد كه چنين كاري شدني نيست. در اين صورت جين مي توانست با گفتن جمله اي چون" يكي از بهترين باغبان سرتاسر آمريكا و بزرگترين متخصص كاكتوس دنيا را استخدام كرده ام تا غير ممكن ها را ممكن سازد!" اورا به انجام دادن كار ترغيب كند. باغبان با شنيدن چنين جمله اي غروغركنان خارج مي شد اما سرانجام راهي براي اجراي دستور كارفرمايش پيدا مي كرد بدون آن كه بوته هاي عزيزش آسيب ببينند. پس از مدتي هم كه سختي هاي كار فراموش مي شدند هم اعتماد به نفس و تجربه كاري باغبان بالاتر مي رفت وهم احترام و وفاداريش نسبت به جين. به اين ترتيب چنار كاشته مي شد بدون اين كه تخم اختلاف وفتنه ويا كينه افكنده شود. ساختن كليسا وسط استنفورد بي شباهت به كاشتن چنار وسط باغچه كاكتوس نبود! اما جين با تدبير حرف خود را به كرسي نشاند بدون آن كه تخم فتنه اي بكارد كه در دراز مدت پايه هاي استنفورد را سست كند.

البته بايد جردن را هم در اين مورد تحسين كرد. او آشكارا از چنين اقدامات جين ناراضي بود به طوريكه سال هاي ساخت كليسا را به طعنه و ايهام
stone ages
خوانده بود. با اين حال "قهر" نكرد. نخواست "به خاطريك دستمال قيصريه را به آتش بكشد."او مي دانست بنا به جبر زمان جين به زودي كنار مي رود و او سكاندار كشتي استنفورد خواهد شد. پس صبر پيشه كرد و كوشيد در اين مدت به جاي جدال بي حاصل تجربه كسب كند و بدنه كشتي اش را تقويت كند.


اكنون كه سالها از اين جدال مي گذرد كليساي جين در وسط استنفورد چون نگيني بر انگشتري است. روزهاي شنبه و يكشنبه محوطه استنفورد پر مي شود از عروساني كه چون ياس زينت بخش چمن هاي استنفورد هستند. افراد با مليت هاي گوناگون در محوطه استنفورد قدم مي زنند و عكس مي گيرند. عده اي هم كه خوش ذوق ترند لباس هاي رنگارنگ محلي خود را مي پوشندو چون طاووس ها مي خرامندو به زيبايي استنفورد مي افزايند.


توضيح: عكس هاي خيلي قشنگ تري را هم از كليساي استنفورد و مراسم عروسي در آن مي توان با گوگل پيدا كرد. گمان نمي كنم نياز به توضيح باشد كه چرا من اين يكي را انتخاب كردم!!!!

هیچ نظری موجود نیست: