هنگامي كه للاند جوان بود در يك آتش سوزي تمام دارايي خود را از دست داد. اين اتفاق مصادف با زماني بود كه معادن طلا در كاليفرنياي شمالي كشف شده بود و گروه گروه از جاهاي مختلف قاره آمريكا به كاليفرنيا سرازير مي شدند تا ثروتي به چنگ آورند.جالب اين است كه كساني كه به دنبال جستجوي طلا رفتند اگر چه به طلا دست يافتند اما ثروتمند نشدند! ثروت نصيب كساني شد كه به ا ين معدنچيان كالا و يا "خدمات" مي فروختند. هر موقع كه معدنچي اي طلا پيدا مي كرد براي اين كه كار سخت و محيط خشن و وحشي آن زمان كاليفرنيا و غم دوري از خانواده را بر خود قدري آسان كند شروع مي كرد به ولخرجي. قيمت اجناس و "خدماتي" كه ارائه مي شد دركاليفرنياي آن زمان كه در واقع آخر دنيا حساب مي شد به طرز سرسام آوري بالا بود. در نتيجه طلاي به دست آمده به آساني از دست مي رفت. طبيعي است كه در چنين محيطي ميزان فساد خشونت و بهره كشي خارج از حد تصور براي يك نفر آدم معمولي باشد.
للاند پس از آتش سوزي از همسر خود خداحافظي كرد و راهي چنين محيطي شد. او در كاليفرنيا به كار بقالي مشغول شد. زندگي او در طول سه سالي كه در آنجا بود به حد وحشتناكي ساده و به دور از هر نوع وسايل آسايش بود. او حتي يك بالش هم نداشت و موقع خواب پوتين هايش را زير سرش مي گذاشت. اما پس از سه سال سرمايه قابل توجهي به هم زد و به پيش همسرش جين بازگشت. البته او هنوز با استنفورد ميليونري كه بتواند دانشگاهي با چنين عظمت برپا كند فاصله زيادي داشت. او ثروت خودرا به تدريج در طول عمر خود با استفاده از مغز قوي اقتصاديش به دست آورد. آنچه كه در آن سه سال كسب كرد تنها سرمايه اوليه براي كارهاي بعديش بود.
اما اينجا مي خواهم به
نكته ديگري تاكيد كنم. لحظه اي خود را به جاي للاند بگذاريد. فرض كنيد ثروت خود را در جواني با چنين سختي اي و در چنين محيط خشني به دست آورده ايد. به هنگام پيري چه ديدي نسبت به يك نفر جوان آكادميك مانند جردن خواهيد داشت؟
آيا حاضر خواهيد شد به توانايي هاي اين آدم اعتماد كنيدو پول زبان بسته تان را ( قسمت عمده دارايي تان را) كه با اين همه زحمت به دست آورده ايد در اختيار او بگذاريد تا ايده هاي نوگرايانه خود را كه هرگز تاآن زمان در جايي امتحان نشده امتحان كند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر