۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

DAMA

همان طوری که در منجوق نوشتم مرکز زلزله ای که در ایتالیا رخ داده نزدیک آزمایشگاه Gran Sassoبوده است.

در این آزمایشگاه, آزمایش های مختلفی صورت می گیرد. یکی از آنها (شاید معروف ترین آنها به خاطر نتایج بحث بر انگیزش) آزمایش DAMA است. آزمایش داما اثری می بیند که می توان به برهمکنش ماده تاریک با نمونه تعبیر کرد. اثر بادرجه اعتماد بالا (بالاتر از 8سیگما) در این آزمایش ثبت شده است !با این حال آزمایش های دیگر در آزمایشگاه های دیگر دنیا این اثر را تایید نمی کنند!! خیلی ها فکر می کنند اثر مشاهده شده در آزمایش داما نتیجه خطای سیستماتیک است. اما هیچ کس نتوانسته در این چند سال ایرادی به داما بگیرد و منشا خطای احتمالی را آشکار کند.

دیروز شوخی می کردم و می گفتم شاید زلزله منشا خطای احتمالی را از بین ببرد و از سال دیگراثری دیده نشود.

البته برخی هم اثر دیده شده را جدی می گیرند و سعی می کنند مدل هایی بسازند که مشاهده اثر در داما و عدم مشاهده آن در آزمایش های دیگر را توضیح دهد. به عنوان مثال مراجعه کنید به این مقاله. (یکی از نویسندگان این مقاله همکلاسی قدیم من در اسلک و همان کس است که من شخصیت او را در داستان بیژن و منیژه آورده بودم!)

۱۰۷ نظر:

منجوق گفت...

با تو جه به این که کامنت گذارانی که دانشجوی فیزیک هستند علاقه زاید الوصفی به مسایل علمی دارند سایت زیر را برای بحث تخصصی تر در مورد مشاهده داما و تعبیر علمی آن معرفی می کنم:
http://blogs.discovermagazine.com/cosmicvariance/2008/04/21/guest-post-juan-collar-on-dark-matter-detection

ناشناس گفت...

dear monjoogh
i guess people who check these blogs must have a huge mass of physical knowledge in there haeds, aint that right?
i mean, can any one who doesnt know anything about physics and doesnt do physics stuff, understand those things u mentioned?

منجوق گفت...

مراجعی که در این نوشته معرفی کردم تخصصی هستند اما عموم مطالبی که من در منجوق یا هم وردا می نویسم غیر تخصصی اند و مخاطب آنها هم فیزیک پیشه ها و هم غیر فیزیکپیشه ها می توانند باشند

ناشناس گفت...

در وبلاگستان فارسی‌ هیچ مطلبی از فیلم زیتگاست ندیدم
zeitgeist
www.zeitgeistmovie.com

ناشناس گفت...

در وبلاگستان فارسی‌ هیچ مطلبی از فیلم زیتگاست ندیدم
zeitgeist
www.zeitgeistmovie.com

یک بادبادک باز گفت...

فیزیک پیشگان عزیز
آیا این شاهکار جدید وزارت علوم تحقیقات فناوری و غیره و ذالک، کم اهمیت تر از "کافه پیانو" بود؟
راستی قصه، مصه ی تازه تو بساطتون پیدا می شه معرفی کنید، ی کم حال کنیم؟

Unknown گفت...

I also suggest a moe interesting paper from SLAC;)
http://arxiv.org/abs/0903.3945
If u have comments, I would be hapy to discuss and here about it.

Unknown گفت...

wowwwwwwww
too many misspelling in one sentence
I apologize for that.
I was about to take a nap:)).

ناشناس گفت...

بنظر می اید که منجوق عزیز بعد از اعلام خبر لزله مشغول به تهیه فیلم تبلیغاتی در این رابطه هستند.

بنابراین همگاه ساکت ( درست تر باید گفت: خفه شوید) که منجوق (درست تر باید گفت: خانم دکتر دانش پژوه دکتر یاسمن فرزان) در حال ضبط و اجرای فیلم در خرابه های مذکور ( درست تر باید گفت: این بار نه در باغ کاخ فرمانیه:= پژوهشکده فیزیک) و نه برای فقط مایکل ( درست تر باید گفت: که برای تمام فیزیک پیشگان ایران!) مشغول می باشند.
همگان خفه شوید تا مبادا حتی اختلال کوچکی در امر امور تبلیغاتی ایشان پیش نیاید!

منجوق گفت...

Dear Siavosh,
I saw your paper and found it interesting. I had a short discussion on it on our way back home with Shahin. However, I have not gone through it in detail.
I will read it more carefully and we may discuss about it on skype.
Today I am very busy. I am planning to go to Poland tomorrow and I must finalize my paper with Arman which will appear on archive hopefully soon. Stay in touch!

منجوق گفت...

بادبادک باز عزیز,

داستان دنباله دار سارا را در وبلاگ منجوق دیده ای؟
اگر قسمت های قبلی را نخوانده ای از این قسمت شروع کن. داستان رفته تو فاز عشقولانه و با قبلی ها ارتباط مستقیم نداره.

monjoogh.blogspot.com

ناشناس گفت...

نه............! مثل اینکه توانایی های منجوق را دست کم گرفته اند!
ایشان به طور هم زمان به عنوان یک دانشمند سطح بالا در فیلم زلزله ایتالیا وارد شده و در کنار آن به نوشتن داستانهای هیجان انگیز نیز ادامه می دهند. آفرین منجوق! آفرین.

ناشناس گفت...

اشتباه اعلام شد.
منجوق بعد از اتمام فیلم دارد به هلند می رود که .....!
خوب ایشان جهانی هستند و با اسکایپ با دیگران .... از جمله مایکل در تماس هستند.
اما نمی دانم چرا دیگر از الکسی و دیگر دوستان حرفی به میان نمی اورند. شاید به دلایلی اکنون با ایشان نیز در حال جنگ هستند و برای محکم کردن مواضعشان در ایتالیا فعلا سکوت اختیار کرده اند؟!

ناشناس گفت...

آبجی منجوق
ببخش این ناشناس ها رو که سواد ندارند بفهمند که شوما دارین می رین لهستان.
شعورشون شما رو درک نمی کنه جون آبجی.

منجوق گفت...

پروفسور الکسی اسمیرنف در حال حاضر در مونیخ هستند. علت حضور ایشان در مونیخ دریافت Humboldt Research استFellowکه یکی از پر اعتبارترین جایزه های (awards)آلمان است.

من هنوز خود را در مقابل ایشان دانشجو می دانم. هر بار که با هم بحث علمی می کنیم بی اختیار یاد شعر حکیم ابوالقاسم فردوسی می افتم که می فرماید
" چو گویی که وام خرد توختم
همه هرچه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار"

اتفاقا در مقاله آخرمان که در مراحل آخر است از ایشان به خاطر نظرات سازنده شان تشکر (acknowledge( کرده ایم.

منجوق گفت...

اگر از احوال پوفسور پسکین جویا باشید, در این مورد نیز باید بگویم حال ایشان نیز خوب است. هفته پیش در ای-میلی از ایشان درباره
oblique parametersسئوال کردم و ایشان بزرگواری کرده سئوال مرا پاسخ دادند.

این پارامتر ها که به پارامتر های پسکین نیز معروفند روشی معرفی می کنند تا همخوانی مدل های ورای استاندارد با
electroweak precision dataمحک بخورد. به دانشجویان فیزیک ذرات توصیه می کنم در این مورد حتما مطالعه نمایند:
Estimation of oblique electroweak corrections.
Michael Edward Peskin, Tatsu Takeuchi (SLAC) . SLAC-PUB-5618, Nov 1991. 80pp.
Published in Phys.Rev.D46:381-409,1992.


احتمالا در مورد مدل های technicolorشنیده اید. این مدل ها (البته شکل ساده آنها) با همین تحلیل رد شده اند.

منجوق گفت...

یکی از هزاران علت اراده من به این دو استادم این است که می توانم جواب سئوالاتم را از ایشان بگیرم.

منجوق گفت...

یکی از اهداف وبلاگ های گروهی فیزیکپیشگان آن است که دانش آموزان و دانشجویان و دیگران با نحوه زندگی حرفه ای فیزیکپیشگان آشنا شوند. علت آن که من از سفرهایم یا خاطراتم از دوستان و همکاران فیزیکپیشه بعضا در این وبلاگ می نویسم همین است. با داشتن تصویری از آن چه که قیزیکپیشه می کند جوان تر ها در مورد انتخاب رشته و حرفه تصور بهتری خواهند داشت. اگر به طور مثال وبلاگ گروهی cosmic varianceرا بخوانید خواهید دید که درمورد سفرها و خاطراتشان خیلی بیشتر از آن چه که هموردا می نویسیم
می نویسند.
(هم اینجا و هم در وبلاگ شخصی من به این وبلاگ لینک داده شده)

صد البته خواندن چنین وبلاگ هایی اختیاری است. لزومی ندارد آنان که این اطلاعات را مفید نمی دانند وقت خود را صرف خواندن این گونه وبلاگ ها نمایند.

ناشناس گفت...

آبجی منجوق خانم جانم
این فروتنی شوما رو که از الکسی جون و مایکل جون مدام ایمیل دریافت می کنید و شاگرد نمونه این حضرات هستید رو این بی سواد ها نمفهمند.
آبجی به دل نگیر. اینها کارشون همینه. وگرنه که شوما به همه معلمهات ارادت داری مگه برای دست مریزادشون چیزهایی بنویسی که خوششون نیاد و مثلا جناب دکتر اردلان رو تو هموردا ازش به عنوان پیرمرد احمق که شوخی های زشت انجام می دهد ازش یاد کنی. خدا به فریاد آبجی برسه.
شاید هم فرمایش آبجی درست باشه. خدا می دونه.

ناشناس گفت...

خانم منجوق عزیز
شما نیز به سفارش آقای الکسی به مونیخ
تشریف فرما می شوید؟ خوب از ایشان تقاضا کنید که یک جایزه فون همبلت هم برای شما به عنوان فیزیک پیشه جوان جهان سوم کنار بگذارند.
ببخشید که در امور مربوط به شما مداخله می نمایم. اما به نظر می رسد که این تذکار بی دلیل است و شما با شامه بسیار تیزی که دارید جایزه ها را در تمام دنیا بو کشیده و ردیابی می کنید و لازم نیست که کسی به شما یادآوری کند.

ناشناس گفت...

ناشناس گرامی
آخر این چه طرز کامنت گذاشتن است؟ اگر از منجوق خوشت نمی آید شاید حق داشته باشی ولی طرز چیز نوشتن تو بسیار زننده و غیر قابل دفاع است. اولا بی ادبانه مینویسی (که شاید از خود منجوق الهام گرفته باشی) و ثانیا قابلیت هایی را که او احتمالا دارد (نظیر شایستگی دریافت جوایز) به طرز زننده ای لوث میکنی. ثالثا رفتارت شدیدا غیر هوشمندانه است چون اگر منجوق شب وروز تلاش کند نمیتواند مبلغی به خوبی تو برای خودش دست و پاکند. کامنت های کوتاه تو بسیاری از رفتارهای زشت منجوق را موجه جلوه میدهد. بعضی وقتها بهترین دوست و مدافعِ، دشمن و منتقد نادان است.

Majid گفت...

ناشناس های عزیز ومحترم
1- اینکه یک وبلاگ گروهی چگونه باید باشد و چه چیزهایی را باید پوشش دهد به اهداف بنیان گذاران آن مربوط است. ولی چیزی که اهمیت دارد پایبندی نویسندگان وبلاگ به آن اهداف و دوری از خصوصی سازی رسانه (یا وبلاگ) است، حتی اگر این اهداف بطور روشن و واضح بیان نشده باشند و جایی هم مکتوب نشده باشند. برای مثال، بطور حتم جایی که فیزیک پیشگان کشور مطلب می نویسند، محل انتشار نوشتارهای ارزشمند نویسندگان آنها در رابطه با جامعه یا دنیایی پیرامون مان؛ است، که البته متاسفانه چندی است این نکته فراموش شده است.
2- بخش نظرهای این وبلاگ نیز باید در خور وبلاگ و نویسندگان آن باشد. بی ادبی ها و تخریب شخصیت ها فقط نشان دهنده چیزی است که به آن عقب ماندگی می گویند. جالب این جاست که بعضی از ناشناسان عزیز خود بخشی از جامعه دانشگاهی مان هستند و در برخوردهای رودر رو می توانند ساعتها در باره عقب ماندگی ایرانی ها و رفتار بد دیگران سخنرانی کنند. کسان که چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.
3- من نسبت به نوشته های دوستان نویسنده انتقاد دارم و هر جا هم که حال و حوصله ای بوده بشدت از آنها انتقاد کرده ام. اینکه نویسنده منجوق بوده یا کس دیگر هم برایم مهم نبوده است. مشکل من فرد یا جنسیت یا شخصیت نویسنده نبوده است بلکه نظر آنها یا عملکردشان را نقد کرده ام. ولی به نظر می رسد که بعضی از ناشناسان فقط با جنسیت و شخصیت نویسنده سر و کار دارند نه با آن چیزی که نوشته. گاهی این نوشته ها بیشتر از آنکه رنگی از حمله داشته باشند دفاعیه ای هستند در قالب و رنگ و بوی دیگر و در بد بینانه ترین حالت، مانند خودزنی های معمول در جامعه و دنیای سیاست اند.
4- با انتقاد بادبادک باز (اگر منظورش تصمیم وزارت علوم در حذف پایا نامه از دوره کارشناسی ارشد، باشد) موافقم. فاجعه ای در نظام آموزش عالی کشور در حال رخ نمودن است ولی حتی یک نفر از جمع فیزیک پیشگان نویسنده یا منفعتی در موضع گیری نمی بیند یا از عواقبش هراس دارد. در عوض یکی فخر می فروشد و دیگری نیش می زند یا بهتر بگویم به گیس و گیس کشی مشغولند.
5- سخن آخر به صاحبان قلم در هموردا اینکه یا هموردا را تعطیل کنید یا آن را به جایی اثر گذار (حتی در مقیاس کوچک) تبدیل کنید و به نظر دهندگان ناشناس اینکه بگذارید یک جا تمیز باقی بماند؛ باور کنید آلوده کردن همه جا بیشتر از همه به خودتان آسیب می رساند.

ناشناس گفت...

خطاب به ناشناس گرامی
راست می گویید مردم از رفتار بی ادبانه و زمخت منجوق (یاسمن فرزان) مطالب فراوان آموخته اند و این باعث خوش شانسی بسیار است که کسی خودش را همانگونه که هست نشان دهد.
کسی نمی خواهد قابلیت های خانم فرزان را کتمان کند ولی ایشان با توسل به نقش زن فیزیک پیشه فداکار که در کشور جهان سوم تحصیل و کار می کند و تمام پست دکتری های کشورهای دیگر مانند مک گیل و امثال را هم محض خاطر کشور عزیزش ایران به مخاطره انداخته است به این جوایز دست پیدا می کند.
این همان حق بازی علمی است که باید جلوی آن گرفته شود.
شارلاتانیسم پدیده ای است که دارد در کشور ما رشد پیدا می کند و امثال خانم فرزان در پس ظاهری موجه آن را ترویج می کنند و باید جلوی این پدیده در محیط علمی گرفته شود.

ناشناس گفت...

ناشناس جان
تعداد زیادی از خوانندگان ایم وبلاگ از خواندن کامنت هایتان به هویتتان پی می برند. بهتر نیست به جای گذاشتن ایم نظرات غیر سازنده، دلیل جدال هایتان را بگوییید؟
دلیل دعواهایتان این نیست که شما نتوانستید دانشجوی دکتریتان را حمایت کنید و دانشجویتان به سمت منجوق جذب شد؟
البته من طرفدار پر و پا قرص منجوق نیستم ولی چیزهای زیادی از ایشان یاد گرفته ام و همین طور از شما که البته در هموردا یا منجوق نبوده.
خوب است این رفتارهای غیر علمی را کنار بگذارید.

منجوق گفت...

مجید عزیز


خوانندگان هم وردا ویا منجوق افراد متنفذ در وزارت و غیره نیستند. خوانندگان منجوق وهم وردا غالبا دانشجویان و پست-داک ها هستند. نوشتن و انتقاد از فلان مصوبه وزارت در اینجا راه به جایی نمی برد. مجید عزیز!اگر شما انتقادی به وزارت علوم دارید چرا خود شما قلم و کاغذبر نمی دارید تا با مسئولین ذیربط نامه نگاری کنید؟


جای بسیار تاسف است که خود را منتقد معرفی می کند در نمی یابد که چیزی که با دانشجو باید گفت احوالات و نتایج بهمان آزمایشگاه است. چیزی که باید به دانشجوی ذرات گفت اهمیت اندازه گیری های دقیق الکتروضعیف است و... دانشجو سرباز پیاده صفحه شطرنج نیست که او را "شیر" بکنی به اسم "انتقاد" بیاندازی به جان این و آن و فلان وزارت خانه و خود گوشه ای بنشینی و نظاره کنی!

جای تاسف که صحبت از نتایج داما را "آلوده کردن" می دانید!
همان طوری که گفتم رسم است که پس از هر سفری مردم در وبلاگ هایش اندکی از خاطرات و جاذبه های توریستی می گویند (تا از خشکی مطلب کاسته شود) آن گاه از نتایج علمی و آموخته هایش در سفر سخنی می گویند. اما من دهان باز نکرده متهم به فخر فروشی می شود.
چه فخر فروشی ای؟!

منجوق گفت...

برای دادن سمینار سفر کردن یا چیز هایی از این دست که من درباره آنها می نویسم کارهای کاملا معمولی برای فیزیکپیشه ها هستند. همکلاسی های من در سیسا هم مانند من دایم به این گونه سفر ها می روند. چیز عجیب و غریبی در این باره نیست که تعریف خاطره ای از چنین سفرهایی را "فخر فروشی" می نامید.

در موسسات دنیا رسم است که وقتی کسی از یک همایش بین المللی باز می گردد دیگران از خبرهای آن جا می پرسند. به طور مثال همین نتایج داما سال گذشته در همایشی در ونیز برای اولین بار اعلام شد. (نتایج 8 سیگما منظورم هست. نتایج با سیگمای پایین تر سال ها بود که اعلام شده بود) پس از برگشت از ونیز همه در آی-سی-تی-پی از من درباره نتایج داما می پرسدیدند. در وبلاگ ها هم این خبر بازتاب وسیع داشت. به طور مثال Dorigo درباره آن نوشت.

امید وارم روزی برسد که وقتی کسی از همایش بین المللی بر می گردد و می گوید فلان جا رفته بودم در ایران هم به جای بستن عنوان "فخر فروشی" به او از او سئوال کنند "راستی نتایج بهمان آزمایش در آنجا اعلام شد؟ کی قرار است نتایج روی آرکایو گذاشته شود؟و...

منجوق گفت...

قبلا این را نوشته ام. باز هم می گویم:"
معتقدم يك دانشجو بايد پنج دانگ از شش دانگ حواس خود رابه درس و مشقش دهد. يك دانگ باقي مانده را صرف ورزش، تفريح، لذت بردن از زندگي، رسيدن به خانواده، كارهاي اجتماعي مفيد مانند حفاظت از محيط زيست و... بكند و اگر هنوز مجرد است به دنبال يافتن ياري براي زندگي بگردد.

با اين اوصاف وقتي براي آن كه شواليه اين و آن شود نمي ماند.آن قدر خودخواه نبوده ام كه پاي دانشجويان رابه مسايل خودم بكشانم و وقت ارزشمند آنان را كه بايد صرف ساختن آينده آنها شود صرف مسايل شخصي و احيانا خصومت ها ي كاري بكنم.

مي دانم آن چه كه گفتم به مذاق
خيلي دانشجوها خوش نمي آيد. اما بين خوانندگان منجوق بسيارند كساني كه سخني كه از روي دلسوزي براي آينده آنان است مي شنوند و ارج مي نهند و دقيقا همين گونه افراد هستند كه در آينده موفق خواهند شد.

هر آن چه كه در اين وبلاگ نوشتم در جهت آن بود كه تجارب من به آن دسته از جوانان كه گوش شنوا و همت بالا براي ساختن آينده خود دارند منتقل كنم تا راهي آسان تر و كم خطر تر بپيمايند. چه خوشايند است وقتي مي بينم در مواردي اين كارمن ثمر بخش بوده."




درگیر کردن ذهن دانشجوها با بودجه و مصوبه و غیره خیانت به آنها می دانم. این ها کار استادان است. استادان باید بروند و بجگند و این مسایل را حل کنند.

چه بسیار دیده ام استادانی که به دانشجویان که می رسند بحث بودجه و انتقاد از این و آن را پیش می کشند. دانشجو به پیروی از استاد می رود و شاخ و شانه می کشد و آن گاه پشت او را خالی می کند.
این وبلاگ ها را برای دانشجویان می نویسم. چه دلیلی دارد چیزی که به وزیر و معاون و... باید گفته شود به دانشجویی گفته شود که کاری از او بر نمی آید؟!
من سعی می کنم مطالبی را در اینجا بیاورم که به درد دانشجوها می خورد. برخی از آنها واقعا استفاده کرده اند و راضی هستند. اگر شما این مطالب را مفید نمی دانید وقت خود را با خواندن آنها هدر ندهید.

منجوق گفت...

مجید عزیز,
من شما را نمی شناسم و در مورد شخص شما هیچ قضاوتی نمی کنم. اما بسیار دیده ام استادانی را که در حضور دانشجو ها و یا همکاران جوانتر دم از انتقاد از وزارت خانه و فلان سازمان می زنند. دانشجو یا استاد جوان هم به خاطر اعتماد به حرف استاد جلو می رود و به زعم خود چنین می کند و چنان می کند و خود را به خاطر این هدف شریف از امکانات محروم می کند و حتی در دردسر می اندازد اما بعد می بیند همان استاد خود را کنار کشید و با همان ها که زمانی دانشجو و جوانان را علیه شان تحریک می کرد دست دوستی داد. این وسط فقط آن جوان قربانی می شود. استاد گرامی هم ژست صلح دوست و پیر فرزانه به خود می گیرد و در حالی که در واقع آتش بیار معرکه است به ظاهر میانجی گری می کند.

بارها بارها و بارها و بارها این را در ایران دیده ام.

هرگز دوست ندارم هم وردا به محیطی تبدیل شود که با دانشجو ها و جوانان در آن به مانند سرباز شطرنج رفتار کنند.

ناشناس گفت...

آبجی منجوق دست مریزاد
می بینم که هزار دستانی. این ناشناس چی می گه؟ دانشجوی دکتری هم می دزدی؟ جون آبجی راستش رو بگو این رو برای بدست آوردن همون جایزه فون همبولت مربوط به مونیج که الکسی رفته بگیره که نکردی؟
پنجه ات طلا. آبجی سیبل کلفت های شهر رو رو سفید کردی. مخلصت که خاک پاته با این همه شگردی که داری. مرامتم.

Majid گفت...

منجوق عزیز
1- من نگفته ام که دانشجوهایت را جلو بنداز و آنها را طعمه اژدهای هفت سر وزارت فخیمه علوم کن. عرض کردم این نکته هم قابل توجه است و تاثیر مستقیمی دارد بر آن چیزی که آن را آسیب های جامعه علمی می دانیم و ،احتمالا و شاید احتمالا، می دانید.
2- اتفاقی مهم در حوزه آموزش عالی کشور رخ داده است آنوقت استادان فرهیخته آن که در یکی از مهمترین مراکز علمی کشور مشغول کاراند دغدغه اشان چگونگی حمل و نقل ظروف کریستال ساخت ترکیه و مقایسه خود با ایزابل آلنده است.
3- منجوق عزیز، زندگی به کامت باد و سر سلامت. مواظب دانشجوها و ظروف پیرکست هم باش. من اشتباه کردم که فکر کردم که یک فرهیخته ایرانی بجز مطامع خویشتن دغدغه دیگری نیز باید داشته باشد.

روزگارت خوش
مجید

ناشناس گفت...

آبجی اگه کم و کسری بابت دانشجو داری
بگو تا مخلصت خودش بی بیاد دانشجوت شه.
تارف نکن. هر چه که از داشنگاه درپیتیم ولی اگر این بی مرام های پیزمرد خرف نمی زارند ه آبجی دانجشو بگیره ما مخلصشم. یه طوری برا آبجی جایزه رو هم ردیفش می کنیم. آبجی غصه نخور.

منجوق گفت...

مجید عزیز

من نه فرهیخته ام و نه قهرمان. همینم که هستم. از اول هم خودم را همین معرفی کرده ام. متاسفم اگر سو تفاهمی شده و باعث شده شما در مورد من جور دیگری بیاندشید. من همین زندگی معمولی خودم را می کنم و تجارب خود را در وبلاگ می نویسم.
عده ای هم این تجارب را مفید می دانند.

از جمله این تجربه ها هم این است واقعا عده ای از استادان
دانشجو را مانند سرباز صفحه شطرنج قربانی می کنند.

چندین بار گفته ام و باز هم می گویم
اگر کسانی هم هستند که این تجارب را مفید نمی دانند وقتشان را با خواندن مطالب من هدر ندهند.


از من انتظاری بیش از این نداشته باشید. خودتان به مسایل مهم مملکت برسید من و شکستنی هایم به خودمان واگذارید.

شما هم سالم و سلامت باشید!

منجوق گفت...

در رشته ما که پدیده شناسی فیزیک ذرات و انرژی های بالاست، هدف پروژه های فوق لیسانس و دکتری و ... همان بررسی نتایج آزمایش هایی از قبیل داما ست. اگر کسی مستقیما بر روی این آزمایش کار کند حتما باید درباره اش بداند. اگر هم مستقیما در این باره کار نکند باید درباره آن اطلاعاتی داشته تا وقتی با مدلی جدید سر و کار پیدا می کند به خاطر آورد که باید به نتایج این آزمایش های نظری بیافکند.
حال وزارت خانه هر چه که تصویب کند ما می خواهیم از این قبیل مطالعات بکنیم.



من هم در این نوشته که مخاطبان آن محققان هستند همین را نوشتم. حال می خواهید آن را تحقیر کنید، فخر فروشی بخوانید و یا هر چه می خوانید بنامید من به نوشتن خود ادامه می دهم. یک کامنت با حال وهوای علمی که از نجیه و یا سیاوش می خوانم خستگی و رنج را از تنم بیرون می کند و به همه بی مهری ها که در این کار می بینم می ارزد.

منجوق گفت...

2"- اتفاقی مهم در حوزه آموزش عالی کشور رخ داده است آنوقت استادان فرهیخته آن که در یکی از مهمترین مراکز علمی کشور مشغول کاراند دغدغه اشان چگونگی حمل و نقل ظروف کریستال ساخت ترکیه و مقایسه خود با ایزابل آلنده است."

حالا که اتفاق به این مهمی افتاده شما چرا وقت خود را صرف خواندن نوشته های بی ارزش منجوق می کنید و به دنبال مجاهدت برای رفع مشکل نمی روید؟

منجوق گفت...

برای اطلاع دوستانی که کامنت مرا که در آن به ظروف شکستنی نخوانده اند عرض می کنم که در آن نوشته من پیشنهاد کرده بودم به جای بردن ظروف پیرکس به خانه همدیگر به عنوان کادو کتاب ببریم تا فرهنگ کتابخوانی رونق بگیرد. اشاره کرده بودم که این همه ظرف شیشه ای که به زوج های جوان هدیه می شود در زندگی آنان مایه دردسر است.


آقای مجید به سیاق اکثر آنان به مسایل سطح بالا می پردازند یکی دو جمله از نوشته مرا بر داشته اند و به قول خارجی ها
out of context
نقل کرده اند.
در مورد ایزابل آلنده نیز من خود را با ایشان مقایسه نکردم فقط اشاره کردم که ایشان هم از کتاب بادبادک باز تعریف کرده بودند.

منجوق گفت...

در ایتالیا انواع و اقسام قوانین و مصوبات احمقانه وضع می شود. اما در سیسا که بودیم استادانمان تمام سعی خود را به کار می گرفتند تا فکر ما ها درگیر این ماجراها نشود. خود شان پشت سر می رفتند لابی می کردند و مشکلات را دانه به دانه از طریق راه موثر و معقول آن حل می کردند اما نمی گذاشتند فکر ما آلوده به این گونه مسایل شود. می خواستند تمام ذهن ما در گیر نتایج آزمایش ها و مدل ها و ... باشد.
در اسلک هم همین گونه بود. دولت انواع و اقسام قوانین احمقانه برای ممعانت از کار دانشجویان خارجی و به خصوص ایرانی وضع کرده بود اما مسئو لین اسلک چنان عمل می کردند که ما حتی متوجه نمی شدیم. بعد ها فهمیدم همین که من هر روز راحت وارد اسلک می شوم نتیجه تلاش های بسیار بوده. در واقع پسکین به عنوان رئیس بخش تئوری به اندازه یک کتاب نامه نگاری کرده بود که حضور بی دغدغه من میسر شده بود.


در جلسات شورا های سیسا هنگامی که بحث به بودجه و کمبود آن می رسید به نماینده دانشجوها می گفتند بروید بیرون چون نمی خواهیم وقت شما با این مسایل تلف شود. همچنین وقتی می خواستند در مورد استخدام پست-داک ها تصمیم بگیرند نماینده دانشجوها را بیرون می کردند. دلیل هم واضح بود. در این مواقع باید ضعف های کاندیدا ها را بررسی کرد و آنها را با یکدیگر مقایسه نمود. دانشجو چرا باید بنشیند و به برشمرده شدن ضعف های این و آن گوش دهد.
دانشجو باید فکرش را بدهد تا از پست-داک های که برگزیده می شوند کار تحقیقی یاد بگیرد.



متاسفانه می بینم در ایران بیشتر وقت دانشجویان دکتری به بر شمردن ضعف های پست-داک ها و مقایسه آنها با یکدیگر می گذرد بدون آن که دغدغه ای داشته باشند که از معلومات پست-داک ها بهره ای ببرند.
این از بی تدبیری استادان جا افتاده است.

Majid گفت...

اگر چه کمی دیر ولی بالاخره معنای جمله درخشان دکتر اردلان را فهمیدم.

همگی موفق باشید
مجید

منجوق گفت...

حالا این جمله درخشان چی بود؟

منجوق گفت...

البته امیدوارم این بار جمله ایشان را out of contextنقل نکنید.

M گفت...

http://www.phdcomics.com/comics/archive/phd041709s.gif

ناشناس گفت...

سم علیک آبجی
می بینم که دیگه پسکین مایکل نیست و ایتالیا و الکسی هم بینشون توفیر می کنه؟ چرا جون آبجی اینجوری شده؟ بخاطر چهار تا دانشجو که از آبجی زهره چشم می گیرند که می بینم ضعیفه چادر نمازش رو دوباره سرش کرده؟
آبجی پس ان جسارت بی مانندت کو که دکتر اردلان رو پیر مرد خرفت احمق مزحرف گو معرفی می کرد؟ به همین زودی چادرت رو سرت کردی و رفتی تو پستو؟
دمت گرم. از یه طرف ایاری پیشه می کنی و ا یه طزف دیگه با چادر نمازی می ری تو پستو؟

Ali گفت...

این بار اولی بود که این وبلاگ و خوندم واقعا متأسفم که عضو جامعه فیزیک ایران هستم یعنی فیزیک تو ایران اینه فقط حرفهای هجو ؟!این وبلاگ بیشتر شبیه وبلاگ آدمهای بیکاریه که خودشون حرفی برای زدن ندارن بقیه رو خراب می کنن.متأسفم

منجوق گفت...

کامنت من که در بالا از آن یاد شد، از این قرار بود:
یک پیشنهاد:

برای این که وضع اسفناک بازار کتاب ایران یک کم بهتر بشه, پیشنهاد می کنم بعد از این به جای ظرف های پیرکس و لیوان های کارخانه "پاشاباغچه" ترکیه ای, موقع رفتن به خانه هم دیگر رمان کادو بدهیم. خیلی ها اگرکتاب دم دستشان باشد می خوانند اما دست و دلش نمی رود به کتابفروشی بروند و کتاب بخرند.
اما تا بخواهید پول صرف خرید محصولات "پاشا باغچه" می شود. من چندین ست از این ظرف های پیرکس در خانه دارم که روی هم تلنبار شده و جا در آشپزخانه تنگ می کند. هر کی هم برای بار اول خانه, باز از همان ظرف ها می آورد.

برای زوج های جوان که عموما اجاره نشین هستند و هر سال باید خانه شان را عوض کنند این محصولات "پاشا باغچه" که ده تا ده کادو گرفته اند واقعا دردسر ساز است. حداقل موقع نقل و انتقال کتاب لازم نیست نگران شکستن آن ها با شیم!

منجوق گفت...

علی عزیز

حرف گفتنی من نتایج آزمایش داما بود که گفتم. یک پیشنهاد هم برای گسترش فرهنگ کتابخوانی داده بودم که جنجال بر انگیز شد.

شما اگر این حرف های مرا "هجو" می دانید، اصراری نیست نوشته های مرا نخوانید

Ali گفت...

کامنت برخی آدمهای ناشناس با این افکار و طرز گفتار خجالت آوره و گرنه به خاطر جالب بودن اصل مطلب(داما) پام به اینجا باز شد متأسفانه.

منجوق گفت...

علی عزیز
خوشحالم که منظور شما من نبودم.

ناشناس گفت...

علی عزیز
شما تازه پایتان به این وبلاگ باز شده است و نوشته های جالب خانم منجوق را در رابطه با اساتید خرفت سابقشان نخوانده اید. خیلی خوشبختید که مطالب نوشته ایشان را وقتی که نگرانی از بابت شغلشان ندارند را مطالعه می کنید.
به هر حال ایشان مثل همیشه از تمام عیوب و نقصها مبرا هستند.

ناشناس گفت...

َreport by ali: April 21, 2009 12:20
Answer by Monjogh: April 21, 2009 1:07 PM April 21, 2009 1:32 PM

Report by Ali: April 21, 2009 2:55 PM

Answer by Monjogh:April 21, 2009 2:56 PM

Are you really a physicist.

منجوق گفت...

Dear last Nashenas,
I just gave a seminar at Warsaw and their evaluation was that I am.

منجوق گفت...

داشتم می گفتم سمینارم را در ورشو دادم. سر سمینار افراد جا افتاده و جوان همه بودند. همه با دقت گوش می کردند وسئوالات به جا می پرسیدند و نظرها ی بجا و جالب می دادند.
بعد از سمینار و ناهار هم یکی از فیزیکپیشگان پیشکسوت که خانمی نازنین است به اتاقش خواند و در مورد
doublet Higgs models
که موضوع مورد علاقه اش هست مفصل بحث کردیم. مجموعه مقالاتی به من داد که قرار شد نگاه کنم تا روز جمعه باز هم با هم صحبت کنیم.

لهستان کشوری ثروتمند نیست! تفاوت امکانات اینجا بااروپای غربی کاملا مشهود است اما فرهنگ کار تحقیقی والایی دارند.

دیروز هم سمیناری دیگر بود. جو این سمینار هم جدی و در عین حال دوستانه بود.
جالب بود وقتی بحث می کردند با هم می گفتند "خوب این برای نتایج ال-اچ-سی است." جوان تر ها از روی کنجکاوی سئوالاتی می پرسیدند و پیشکسوت ها می گفتند :"بله! یادم هست وقتی که برای آزمایش LEPاین محاسبات را انجام دادیم و نتیجه آن بود که...: (توضیح: LEPآزمایشی در سرن بود که در سال 2001 تمام شد.)

با خود می اندیشیدم خدایا! آیا روزی می رسد که ما هم چنین جو علمی در ایران داشته باشیم.

با امید رسیدن به این چشم انداز با تمام انرژی و علی رغم تمام بی مهری ها در این وبلاگ و وبلاگ منجوق خواهم نوشت و حتم دارم موثر خواهد افتاد!

ناشناس گفت...

آبجی این رو تو ورشو بهت گفتن که فیریکدونی؟ مگه آق مایکل اونجا هم بود؟ شاگرد ماگردهاش رو نفرستاده ازت تعریف کنند که دلت خوش بشه؟ اگه برای بردنت پیش خودش به اندازه یه کتاب کاغد برا این و اون نوشته لابد این کار هم ازش بر می اد. خیلی مرده این مایکل! اگه من جا آق شاهین بودم یه خوده یه جوریم می شد. آبجی غصه نخور.

M گفت...

مگسي بر پرِكاهي نشست كه آن پركاه بر ادرار خري روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتي مي‌راند و مي‌گفت: من علم دريانوردي و كشتي‌راني خوانده‌ام. در اين كار بسيار تفكر كرده‌ام. ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتي مي‌رانم. او در ذهن كوچك خود بر سر دريا كشتي مي‌راند آن ادرار، درياي بي‌ساحل به نظرش مي‌آمد و آن برگ كاه كشتي بزرگ, زيرا آگاهي و بينش او اندك بود. جهان هر كس به اندازة ذهن و بينش اوست. آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه.

M گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
M گفت...

اندر احوالات پایان نامه نوشتن دانشجوهای زرنگ و تنبل ایرونی :

http://selmaa.files.wordpress.com/2009/04/capture1ss.jpg?w=499&h=629

منجوق گفت...

من قبلا در هم وردا از رویه پیش کسوتان انتقاداتی می کردم اما بعد که دیدم عده ای از آن سو برداشت می کنند برخی از آنها را حذف کردم. اما یکی از آنها هنوز مانده. آن را درزیر می آورم تا خوانندگان بی غرض خود قضاوت نمایند:

منجوق گفت...

"قباي زربفت اما از مد افتاده كاريزما"

همان طور كه يكي از خوانندگان عزيز هم وردا اشاره كرد در گذشته كاريزما لازمه مديريت محسوب مي شد. مدير موفق كسي تلقي مي شد كه با جذبه و تيزهوشي زير دستان را مقهور خود سازد و به اين ترتيب نظم و انضباط را برقرار كند.شايد هم اكنون هم چنين الگو ي مديريتي براي بيشتر ادارجات در ايران مناسب و ايده آل باشد اما ديگر اين پارادايم مناسب مديريت موسسات پژوهشي نيست. ناسازگاري ها وشكايت هايي كه از چنين مديراني مي شود دال بر اين مدعاي من است.با اين حال من مخالف هر گونه حركت دفعي وانقلابي براي جايگزيني اين پارادايم با شيوه اي ديگر هستم. اداره يك پژوهشگاه كه داعيه رقابت با پژوهشگاه هاي مطرح دنيا دارد پيچيدگي هاي زيادي دارد. اول بايد ديد و سنجيد چه روش مناسب جايگزين كردن است. روشي كه به طور مثال در آلمان و يا ژاپن به كار گرفته مي شود چه بسا به كار پژوهشگاه ما نيايد. بايد تحت يك فرآيند فعال و مستمر با تمرين, بحث , مطالعه و سعي و خطا در ابعاد كوچكتر و بي خطرتر به تدريج و طي يك پروسه چند ساله جايگزين مناسب را يافت.


آري!قباي كاريزما-چه بخواهيم و چه نخواهيم-با بازنشسته شدن نسل پيشكسوتان كنار خواند رفت. اين قباي تنها برازنده مجتهدي ها و ...است. اين قبا بر تن نسل جوان زار مي زند! آن دسته از نسل جوان كه به علت گشادي اين قبا -البته بدون درك ارزش اين جامه اصيل و زربفت- به آن علاقه نشان مي دهند و در پي آنند كه آن را چون "پرده اي بر سر صد عيب نهان" بپوشند عرض خود مي برند و زحمت ما مي دارند.اين قبا را بايد با لباسي مدروز و راحت ومناسب زمانه جايگزين كرد. اما اين به معناي پاره كردن اين قبا و يا دور ريختن آن نيست. در واقع آنچه كه من مي گويم اين است كه دريغ است كه اين قبا در چم وخم مسايل پيش افتاده اجرايي مستعمل شود. بهتر است آن را با احترام بر ديده نهاد و به عنوان بخشي از هويت و گذشته ما و آنچه كه ما را و آرمان هايمان را ساخته براي آيندگان در محيطي به دور از غوغا و روزمرگي حفظ كرد

منجوق گفت...

کامنت هایی از جنس آن چه که در بالا آوردم بود که حساسیت عده ای را بر انگیخت. بعد هم همان طوری که اشاره کوتاه من به تعریف ایزابل آلنده از "داستان بادبادک باز" یک شبه تبدیل شد به "مقایسه خود با ایزابل آلنده از روی فخر فروشی"، نوشته هایی از آن دست که در بالا آوردم دست آویزی شد در دست عده ای!

M گفت...

- خبرگزاری رسمی نامه رسمی سرمربی تیم ملی رو می‌ذاره روی خبرگزاری‌اش و وقتی مردم می‌بینن که طرف چقدر بی‌ادبه، خبرگزاری رسمی مملکت، نامه رسمی سرمربی تیم ملی رو از روی سایتش حذف می‌کنه. یعنی که چی؟ یعنی اصلا نه خانی اومده نه خانی رفته؟

- فدراسیون رسما اعلام می‌کنه استعفای سرمربی کذبه اما چند ساعت بعد خبر قبول استعفا رسما منتشر می‌شه. دروغ طبیعیه.

- توی دادگستری که دنبال کارهای پرونده هستیم، دروغ رسمیه. سردفتر قاضی مملکت می‌گه که قاضی امروز نیومده و وقتی اصرار می‌کنیم می‌گه باشه بیاین بالا! نمی‌دونم موقع استخدام به اینها می‌گن باید هر روز دروغ بگن یا کم کم بهشون یاد می‌دن و مقامشون رو ارتقاء می‌دن تا در چنین مقامی دیگه راحت بتونن وقیحانه دروغ بگن. اونم توی سیستم قضایی.

- طرف سهام بانک ملت که تا دیروز متعلق به دولت و منطقا مردم بوده رو می‌فروشه به بخش خصوصی و حتی مثل بانک رفاه کارگران لازم نمی‌بینه اسم بانک خصوصی جدید رو از «ملت» به یک چیز دیگه تغییر بده.

- رییس جمهور از قوه قضاییه درخواست می‌کنه که دو نفر آمریکایی ایرانی که مدت‌های مدیدی است غیرقانونی دستگیر و بازداشت هستن و احتمالا محاکمه هم شدن و محکومیتشون صادر شده، حق دفاع بر اساس قانون داشته باشن. ما که شناسنامه آمریکایی نداریم ولی کاش حق وکیل و رفتار قانونی، در مورد ما هم مهم بود.

- پلیس برای یک پارک ۸ ساعته، ماشین رو دوبار در یک جا جریمه کرده با دو قیمت مختلف. جریمه برای بهبود شرایط عمومی است نه یک روش کسب درآمد از نبودن جای پارک. اینجا که من پارک بودم همه هر روز پارک می‌کنن و جریمه می‌شن. یک جور کنار اومدن مردم با پلیس و کسب درآمد پلیس از یک وضعیت طبیعی.

- بانک می‌گه بیا وام بگیر. ۷ میلیون بذار پیش من و من ۷ میلیون از پول خودم بهت می‌دم به شرطی که اون ۷ تومن تو پیش من بمونه. بعدش سه سال قسط بده و وقتی قسط‌هات تموم شد، من ۳ تومن می‌ذارم روی ۷ میلیون خودت و بهت برمی‌گردونم.

- خونه دیدم. سال ۸۴ بوده متری ۸۵۰ تومن. ۸۶ شده ۱۵۰۰ تومن. ۸۷ شده ۳۴۰۰ تومن. ۸۸ شده ۱۶۰۰ تومن.

خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم اگر این خط‌ها که با مسلسل و تانک رو زمین کشیدن، زوریه؛ خب حداقل چرا... از این جا به بعد ترجیح می‌دم فکر نکنم و شاد باشم.

***

نوشته جادی یکی از متخصصین لینوکس ایران!


خوب در همچین فضایی نباید نگران حرف اینو اون بود از قدیم گفتند در دروازه رو میشه بست در دهان مردم را خیر

آن کسی که انصاف داشته باشه و با عقل و دید روشن قضاوت کنه خودش حقیقت را پیدا میکنه

به نظر من نسل های اینده ای که در راه هستند هم بسیار اگاه خواهند بود هم بسیار متمدن و بسیار فهمیم و با انصاف
قضاوت رو به خود آنها می سپاریم !!

M گفت...

یک چیز جالب دیگه که در ایران شاهدشیم تورم بالای 25 (به گفته بعضیا بالای 30 درصد) درصده ولی سود بانکی زیر 20 درصد !!

واقعا کدوم عقل سالمی میگه این یعنی سرمایه گذاری
اقا جان مردم بلا نسبت دراز گوش نیستند این یعنی نه تنها سودی به مردم نمیدین بلکه این مردم هستند یه سودی به شما میدن !!!

واقعا که ...

منجوق گفت...

محتسب مست شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که بر هر سر بازار بماند

------------ و یا به روایتی

خرقه پوشان دگر مست بگذشتند و گذشت
قصه ماست که بر هر سر بازار بماند

منجوق گفت...

حالا از فردا قصه خواهند ساخت که منجوق دارد خود را با حافظ مقایسه می کند! و چه "سخنان درخشان" که نخواهند گفت!

ناشناس گفت...

آبجی اومدی و نسازی ها. دل شیر داشتی که. از اون میرزا نوشتنی هات چرا یه تیکه تمیزش رو پیدا کردی و اوردی؟ راست می گن که هزار دستانی. دستات هم که تو همه بازارها ست. کارت درسته آبجی. اگه یخده با حافط توفیر داری غصه نخور. خودم غلامتم بعد از مایکلی و الکسی.

M گفت...

طاووسي در دشت پرهاي خود را مي‌كند و دور مي‌ريخت. دانشمندي از آنجا مي‌گذشت، از طاووس پرسيد : چرا پرهاي زيبايت را مي‌كني؟ چگونه دلت مي‌آيد كه اين لباس زيبا را بكني و به ميان خاك و گل بيندازي؟ پرهاي تو از بس زيباست مردم براي نشاني در ميان قرآن مي‌گذارند. يا با آن باد بزن درست مي‌كنند. چرا ناشكري مي‌كني؟
طاووس مدتي گريه كرد و سپس به آن دانشمند گفت: تو فريب رنگ و بوي ظاهر را مي‌خوري. آيا نمي‌بيني كه به خاطر همين بال و پر زيبا، چه رنجي مي‌برم؟ هر روز صد بلا و درد از هرطرف به من مي‌رسد. شكارچيان بي رحم براي من همه جا دام مي‌گذارند. تير اندازان براي بال و پر من به سوي من تير مي‌اندازند. من نمي‌توانم با آنها جنگ كنم پس بهتر است كه خود را زشت و بد شكل كنم تا دست از من بر دارند و در كوه و دشت آزاد باشم. اين زيبايي، وسيلة غرور و تكبر است. خودپسندي و غرور بلاهاي بسيار مي‌آورد. پر زيبا دشمن من است. زيبايان نمي‌توانند خود را بپوشانند. زيبايي نور است و پنهان نمي‌ماند. من نمي‌توانم زيبايي خود را پنهان كنم، بهتر است آن را از خود دور كنم.

***

در دوران ما هم زیبا بودن(زیبایی درون) و پاک زندگی کردن موفق بودن جدی بودن و تلاش کردن برای بهتر شدن خود و دیگران و یکنواخت نبودن دچار تکرار نشدن و خیلی چیز های دیگه باعث میشه که برای آدمی بسیار مشکلات ایجاد بشه و خوب متاسفانه این ضعف فرهنگی ما رو نشون میده -

باید به خدا توکل کرد و اعتماد به نفس داشت -

M گفت...

باید بعضی از ضرب المثل های ایرانی را از بیخ بایست ریش کن کرد مثل:

گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

گیریم جماعت راه کج می روند نباید کسی جرات داد و فریاد داشته باشد

اصلا گیریم آهویی در میان خران گیر بیفتد

مثل ...

M گفت...

صيادي، يك آهوي زيبا را شكار كرد واو را به طويلة خران انداخت. در آن طويله، گاو و خر بسيار بود. آهو از ترس و وحشت به اين طرف و آن طرف مي‌گريخت. هنگام شب مرد صياد، كاه خشك جلو خران ريخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگي كاه را مانند شكر مي‌خوردند. آهو، رم مي‌كرد و از اين سو به آن سو مي‌گريخت، گرد و غبار كاه او را آزار مي‌داد. چندين روز آهوي زيباي خوشبو در طويلة خران شكنجه مي‌شد. مانند ماهي كه از آب بيرون بيفتد و در خشكي در حال جان دادن باشد. روزي يكي از خران با تمسخر به دوستانش گفت: اي دوستان! اين امير وحشي، اخلاق و عادت پادشاهان را دارد، ساكت باشيد. خر ديگري گفت: اين آهو از اين رميدن‌ها و جستن‌ها، گوهري به دست آورده و ارزان نمي‌فروشد. ديگري گفت: اي آهو تو با اين نازكي و ظرافت بايد بروي بر تخت پادشاه بنشيني. خري ديگر كه خيلي كاه خورده بود با اشارة سر، آهو را دعوت به خوردن كرد. آهو گفت كه دوست ندارم. خر گفت: مي‌دانم كه ناز مي‌كني و ننگ داري كه از اين غذا بخوري.
آهو گفت: اي الاغ! اين غذا شايستة توست. من پيش از اين‌كه به اين طويلة تاريك و بد بو بيايم در باغ و صحرا بودم، در كنار آب‌هاي زلال و باغ‌هاي زيبا، اگرچه از بد روزگار در اينجا گرفتار شده‌ام اما اخلاق و خوي پاك من از بين نرفته است. اگر من به ظاهر گدا شوم اما گدا صفت نمي شوم. من لاله سنبل و گل خورده‌ام. خر گفت: هرچه مي‌تواني لاف بزن. در جايي كه تو را نمي‌شناسند مي‌تواني دروغ زياد بگويي. آهو گفت : من لاف نمي‌زنم. بوي زيباي مشك در ناف من گواهي مي‌دهد كه من راست مي‌گويم. اما شما خران نمي‌توانيد اين بوي خوش را بشنويد، چون در اين طويله با بوي بد عادت كرده ايد.


سخن کوتا دیگر قضاوت با خود شما

M گفت...

یک قدم بزرگ :

http://www.pezeshk.us/?p=16011

M گفت...

یک برنامه مستند از سهراب دیدم( روحش شاد و درود بر روان پاکش)
چه مرد نازنین و ساده زیستی بود ...

اگر دوست داشتین کتاب اشعارش رو بخونید

http://monire.persiangig.ir/document/hasht-ketab.doc



چیزی جز خاطره از ما باقی نخواهد موند در این دنیا چشم بر هم زدنی به نفس آخر می رسیم

M گفت...

یک نقل مطلبم از این سایت بود که به جهت رعایت حفظ کپی رایت گفتم آدرسش رو بگذاریم
freekeyboard.net


اگر در ایران هستین و فیلتر هست
از پروکسی سایت ها استفاده کنید مثل

https://ax.dattolaweb.com/pn/

یا فایرفاکس نصب کنید و افزونه پی اچ پی پراکسی رو روش نصب کنید خلاصه یه تکه کلامی بود تو فیلم مارمولک


برای رسیدن به خدا راه های زیادی هست (عاشق این جمله هستم )

خلاصه برای دیدن سایت ها راه های مختلفی هست
یکی از روش های جالب و راحت که حتی می تونید سایت های فیلتر شده رو بدون استفاده از پروکسی ببینید استفاده زا فیدشون هست با استفاده از برنامه های خاصی میتونید فید های سات های رو مشاهده کنید ولی بهترین سرویس رو گوگل ارائه کرده به نام گوگل ریدر

google.com/reader

مثلا فید پست های منجوق

http://monjoogh.blogspot.com/feeds/posts/default
هست که در گوگل ریدر سابسکرایب کنید یا صد ها سایت خبری و آموزشی و غیره و براحتی بدون اینکه تک تکشون رو سر بزنید براحتی دنبال کنید

البته آموزش گوگل ریرد و شیوه ها و ترفن هاش خودش یه آموزش طولانی لازم داره که با کمی جستجو یه عالمه آموزش و توضیحات مفصل پیدا میکنید

استفاده دیگه ای که از فید ها میشه کرد اینه که بعضی از اپراتور ه این امکان رو میدن که محتوای سایت های تولید شده رو یا براتوون اس ام اس کنند یا ایمیل که البته این هزینه داره و باید مبلغی براش بپردازین خوب من محتوای منجوق و چند سایت مورد علاقمرو از این طریق بر روی سلفون یا ایمیل دریافت میکنم


خلاصه راه های رسیدن به سایت ها همیشه بازه بازه

M گفت...

یک نگاه به این بیندازید

http://www.youtube.com/watch?v=MChlT0GvFPM

سومین جمعیت بلاگری در جهان خوب اگر مثلا آمریکا با جمعیت سیصد میلیونش و یا چین با اون جمعیت یک میلیارد و اندیش رو نسبت بگیریم به جمعیت هفتاد میلیونی ما ایرانی ها در تولید محتوا و بلاگ نویسی بسیار سریم و اول

یعنی توان فکری بالایی داریم بدون اغراق یا خود بزرگ بینی البته ولی خروجی نداریم یا ضعیف هست علت هاش رو باید در چیز هایی جست مثل ضعف های فرهنگ قانون گریزی نداشتن جامعه علمی مسنجم و پویا با ارتباطات گسترده نبود وجدان کاری بهره وری کم برنامه ریزی سیستماتیک نه شخصی و غیره - .......

پول و سرمایه !!! اتفاقا تو این مملکت خدا رو شکر تنها چیزی که توش کم نیست پوله

به هر حال گفتن ضعف ها و تکرارش رو نباید با سیاه نماییپیرامون اشتباه گرفت همه به آینده ای روشن امیدواریم و می دونیم که با تلاش بیشتر به اهداف بزرگتری خواهیم رسید

منزل یکی از دوستان ناهار دعوت بودم و به آشپزخانه اشان که رفتم یک نوت بوک نظر من رو به خودش جلب کرد
خلاصش اینه که اول فکر کردم برای همکارم هست ولی متوجه شدم مادرشان یکی از فعالان شبکه های اجتماعی هستند و تقریبا همیشه بر روی خط !

لااقل اگر فرهنگ خواندن کتاب بصورت کلاسیک از نوع کاغذی اش زیاد در ایران جا نیفتاده باز همین گسترش مطالعات انلاین هم بد نیست هر چند چیزی نمی تواند جای کتاب را بپیرد

البته یک چیز از تجربه شخصی ام برای شما بگویم که مواظب باشید بیش از حد غرق در دنیای دیجیتال نشوید که مورد هجوم انفجار اطالاعاتی قرار خواهید گرفت دریافت صد های اس ام اس و ایمیل و فید خوانی مشارکت در شبکه های اجتماعی و غیره باعث میشود در یک مارتن بی پایان با حجم انبوه اطلاعات وارد شوید که انهایش ناپیداست

بایستی در گزینش اطلاعات ورودی به مغزتان و کیفیت اطلاعات دریافتی نظارت داشته باشد چون در دنیای وب 2

انبوهی از اطلاعات تکراری سوخته و از تاریخ گذشته و حتی کذب و بی مصرف و بی ارزش در حال چرخشش است

M گفت...

اندکی بیشتر در مورد پیشینیان بدانیم

http://kashkool.kateban.com/
http://kateban.com/

البته حلقه ملکوت رو هم برای دوستداران فرهنگ و هنر و ادب هم پیشنهاد میکنم

http://malakut.org/

ناشناس گفت...

آبجی رو دست خوردی.
می گند شوما خیلی خوشگلی؟ راست می گن؟ مایکل هم تایید کرده اینو؟ غصه نخور آبجی.

ک.فرشته گفت...

ناشناس عزیزم لطفا یا به این آدرس تشریف بیارین یا هر چه زود تر با من یک تماس بگیرین

آدرس:
پارک وی، ابتدای فرشته، کلینیک فرشته
تلفن:
22039634 ، 22039636

خواهشا حمل بر توهین یا مسئله دیگری ندونید مطمئن باشید هویتتون محرمانه خواهد موند - هیچ هزینه ای هم از شما دریافت نمی کنم

لطفا بگین با خانم دکتر قرائی کار فوری دارم

ناشناس گفت...

جون شما فرشته خانم آبجی رو ببر مدوا کن.
یعنی می شه فرشته خانم پرویی و بی چشم و رویی آبجی رو مداوا کنین؟
اینطوری مایکل و الکسی هم خوشحال میشن. شاید از غصه آبجی هم کم شد.

منجوق گفت...

مسافر عزیز
نوشته بودید سهراب ، اولش فکر کردم دکتر سهراب راهوار ، همکار ما و هموردا نویس عزیز منظورتونه!

یک کتاب خوانده بودم که اسمش یادم نیست اما مجموع مصاحبه و نوشته های شاعران دیگه اس وقتی که سهراب از دنیا می ره. می دونید که سهراب در سال های داغ زمان انقلاب از دنیا رفت. خیلی هاشون هم سهراب را مسخره کرده بودند که شاعر عافیت طلبه و در این شلوغ پلوغی به جای آن که به فکر "مردم" باشه می گه "آب را گل نکنیم."

اما نسل ما از اونایی که به زعم خودشون "به فکر مردم بودند" خیری ندیدند الا متشنج کردن اوضاع با تهمت زدن به دیگران و خراب کردن آن ها با نطق های آتشین و تحریک آمیز.
اما نسل ما با شعرهای سهراب سپهری زندگی کرده و می کند.

منجوق گفت...

یه چیز دیگه هم یادم افتاد. یه جا رفته بودیم که صفحات روزنامه اطلاعات سال پنجاه دهه فجر را به دیوار زده بودند.
دقیقا در 25 بهمن سال، 57 آیت الله طالقانی از بریدن شدن درختان جنگل های شمال توسط افراد سود جو به علت شلوغی پلوغ شدن اوضاع می نالد و می گوید باید فکری کرد.


این همان آیت الله طالقانی است که سال ها خود و فرزندانش رنج زندان های ساواک را کشیده بودند و بهتر از هر کس می دانستند انقلاب چیست. واقعا در بزرگی این مرد انگشت به دهان ماندم.

وقتی من از حفاظت محیط زیست می گویم خیلی ها، از جمله برخی از دانشگاهیان، مسخره کردن آغاز می کنند ومی گویند منجوق نمی داند دنیا چه خبر است و دارد مسایل بی اهمیت را پیش می کشد.

منجوق گفت...

15 بهمن نه 25 بهمن (اشتباه تایپی بود).
(یادم مونده چون تولد شاهین است.)

ناشناس گفت...

آبجی نگفته بودی سهراب رو هم دوست داری. بدبخت سهراب چه زجری کشیده تو قبر. بدن همه مور مور می شه.

ناشناس گفت...

راستی آبجی تولد مایکل کیه؟

ناشناس گفت...

مال آلکسی رم بگو. می ترسم حسودش شه.

منجوق گفت...

http://freethoughts.org/archives/000585.php

M گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
M گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

جون آبجی وقتی امر به معروف و نهی از منکر می کنی یه نگاه هم به خودت بنداز.

آبجی خدایی اش از نظر شرعی کلی اشکال تو ت هست. هر چند که ما هم مثل مایکل و الکسی و سهراب کوچیکتیم. غصه نخور آبجی.

ناشناس گفت...

راستی بچه مسافر نگران آبجی نباش. از نظر پر رویی کارش خیلی درسته. تا جایی که خانم فرشته می خواد ببره دوا دکترش کنه. شاید مشکل پرویی اش یه روز حل شه.

منجوق گفت...

دیدید گفتم کامنت گذارانی که دانشجوی فیزیک هستند علاقه زاید الوصفی به مسایل علمی دارند.

دیدید گفتم قرار است مقالات و مراجعی را که معرفی می کنم با دقت بخوانند و اندیشه کنند و خود ایده ای جالب تر ارائه دهند.
دیدید چه شور و شوقی برای خواندن نتایج داما نشان دادند. دیدید 8 سیگما درجه اعتبار چه قدر برای آنها معنا دار بود! دیدید چه قدر معنایش را فمیدند و به وجد آمدند و از ناسازگاری چنین نتایج دقیقی با آزمایش های دیگر متعجب شدند!

دست معلم هایشان درد نکند!
همه اینها را مدیون استادان پیشکسوتی هستیم که چنین جو علمی بنا نهادند و در علم دوستی و نشان دادن شور وشوق از شنیدن نتایج علمی، الگویی برای دانشجویان بوده اند و هستند. استادان پیشکسوتی که با رفتار متین خویش آموخته اند "هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد" ودر جایی که سخن علمی می رود، جای لیچار بافی و لمپن بازی نیست.

منجوق گفت...

وقتی که من و شاهین به ایران برگشتیم برای این که اندکی جو بحث علمی کردن را رونق بخشیم چیزی به نام "ساعت چای" راه انداختیم که بنا بود در آن بحث علمی شود. چند نفری از همکاران از جمله سیما وقاسم و همچنین عده ای از دانشجویان استقبال گرم کردند. اما عده ای بودند که دوست داشتند همواره "نقل مجلس" باشند و چون از نظر علمی حرف زیادی برای گفتن نداشتند انواع و اقسام حرف های بی ربط پیش می کشیدند:

همین که بحث علمی را شروع می کردیم، یکی از آن سو یک مسأله یا مصوبه نامبارک وزارتخانه را پیش می کشید و می گفت شما دارید راجع به فلان مسأله علمی که اهمیتی در زندگی ما ندارد بحث می کنید و این در حالی است که بهمان مسأله مانده. این در حالی بود که تا درست زمانی که بحث علمی پیش کشیده شود خود ایشان با دیگری داشت غیبت می کرد (به عبارتی "سخنان درخشان" در باره همکاری دیگر می گفت) و یا داشت جوک های بی مزه قومیتی-جنسیتی می گفت.

وقتی دیدند از این راه به جایی نمی برند مسایلی را که به زعم آنها برای دانشجوها و جوانان خیلی جذابیت دارد پیش کشیدند تا شاید منجوق را از میدان به در کنند.

اما با تمام این کارشکنی ها این روند بحث علمی ادامه پیدا کرد و با پیوستن اعضای جدید فعال تر هم شده.

در هموردا نیز چنین خواهد شد.

منجوق گفت...

باید بگویم کسانی که از برنامه "ساعت چایی" حمایت علمی و معنوی بودند خیلی بیشتر بودند. نام بردن از همه آنها در اینجا میسر نیست.

من برای اولین همان جا
در باره
ماده تاریک در bullet galaxies شنیدم. دکتر راهوار از آزمایش HESSگفت. سیما از weak lensingگفت و....

باید این روند مبارک ادامه پیدا کند و تبدیل به هنجار شود

منجوق گفت...

برخی در این اندیشه اند که چه گونه جمع علمی و تحقیقی با استاندارد های جهانی در ایران بسازند و گروهی در این اندیشه که چگونه این گروه را از پا در آورند. یکی از گروه دوم به آن دیگری نهیب می زند با این بی ادبی که می کنی نه تنها او خوب به زمین نمی خورد بلکه برایش تبلیغ می شود. بگذار تکنیک های تخریب هوشمندانه تری اندیشه کنیم!

منجوق گفت...

این گلگی ها که کردم از روی ناامیدی نیست. وقتی فکری جدید معرفی می شود همیشه و در هر جامعه ای عده ای که در خود قابلیت آن را نمی بینند که در این طرز جدید جایی برای خود داشته باشند خود را به در و دیوار می کوبند تا آن کسان را که این طرز فکر تبلیغ می کنند از پا در آورند.

چنان که یکی از آنان که فکر جدید را تبلیغ می کند زن باشد طبعا حربه های بیشتری و البته ناجوانمردانه تری بر دست لمپن ها می افتد. اما باکی نیست چرا که اگر فکر اصالت داشته باشد و آنان که این فکر را مطرح می کنند هوشیاری به خرج دهند فکر به جلو خواهد رفت.

از این که در جامعه ای ودر بین خانواده ای می زیم که امکان این جلو رفتن را فراهم می کنند خدای خود را شاکرم.

منجوق گفت...

در خاتمه نکته ای به جوان تر هایی که احتمالا این نوشته را می خوانند و به علت معصومیت و بی غرض بودن درست ترین برداشت ها را می کنند می خواهم بگویم. به خصوص به خانم ها. این بی مهری ها را به حساب ایران و ایرانی گری نگذارید اتفاقا "لمپن بازی" چنان که از کلمه اش پیداست کالایی است وارداتی. یکی از بدترین واردات ما از آن سوی آب ها!

اگر وبلاگ های خارجیان را بخوانید و اندکی با اسلنگ انگلیسی آشنا باشید خواهید دید از این گونه کامنت ها در وبلاگ های خارجیان نیز فراوانند.
علی رغم تمام سرمایه گذاری هایی که از زمان شعبان بی مخ تا به کنون برای جا زدن لمپن بازی به فرهنگ ایرانی شده باز هم معتقدم مردم ایران جزو نجیب ترین مردمان هستند. این یکی از دلایل بازگشت من به ایران است وهمین طور یکی از دلایلی که باور دارم این ملت این سزاواری را دارد که در برخی شاخه های علم و تحقیق در دنیا نامی برای خود داشته باشد.

دیگر حرفی ندارم به اندازه کافی در این باره سخن گفته شد. بعد از این باید عمل کرد. خداحافظ

ناشناس گفت...

سرکار خانم دکترمنجوق:
من کسی هستم که یک ناشناس بی ادب را سرزنش کرده بود. و اما در مورد سرکار عالی:
یک پاراگراف کوتاه مینویسی ودرآن دست کم سه ادعای نادرست میکنی. اولا در تقسیم بندی افراد به دو گروه سازنده و مخرب جامعه علمی بنده را در گروه دوم قرار داده ای. ثانیا خودت را مترادف با گروه اول دانسته ای. ثالثا ادعا کرده ای که آن چه به ناشناس بی ادب گفته ام برای این بوده که بهتر بزمین بخوری. یا درک میکنی که حرفهایت بیربط است یا درک نمیکنی. در صورت اول فریبکارومتقلبی ودرصورت دوم نادان.

رهگذر گفت...

این ناشناس ها هنوز طرز صحبت کردنشون رو بلد نیستن استدلال آبدوغ خیاری هم میکنن بدرد ننشون هم نمی خوره - کاسه کوزتون رو جمع کنید برید یه جای دیگه عر عر کنید این وبلاگ جای آدم هاست نه احشام حالمونو بهم زدین
این لجن پراکنی ها مثل تف سر بالاست نفهم ها ! مردم عقل دارند
منجوق و سهراب و بقیه با اسم واقعی میان نظر میدن
تو که پشت مانیتورت قایم شدی و داری فقط عر عر میکنی لطفا زیپ دهنتو نبند تا ملته بفهمن تو این مملکت خر زیاده لازم نبوده و نیست از قبرس وارد کنیم

از حسادت اینقدر عر عر کنین تا ماتحتتون رو جر بدین

رهگذر گفت...

اگر واقعا آدم بودین و مشکل شخصی با یکی از نویسنده های اینجا داشتین یا با خودش رو در رو صحبت میکردین یا مکاتبه یا هر روش دیگه ... نه اینکه با حرف های صد تا یه غاز و بی سر ته بخواهین شخصیت فردی و علمی دیگران رو زیر سوال ببرین
اگه پیراهن خودتون رو لجن و کثافت گرفته سعی نکنید دیگران رو هم مثل خودتون لجن مال کنید راه بهترش پاک کردن خودتون از آلودگی هست - البته که شک تو آدم بودن شما هست حرف آدمیزاد سرتون نمیشه - طرفای لشگرک الاغ هست یکی بیاریم برای دیلماج اینها

با افراد مریض و نادون نباید بحث و جدل کرد وقت با ارزش تر از این حرفاست

ناشناس گفت...

آبجی دستت درد نکنه. والا چوب دو سر نجس که می گند شومایید. از یه ور شوما شروع به دری وری گفتن پشت سر این و اون کردی و هموردا رو به گه کشیدین که بلکه کار تون درست شه. آبجی دستت درد نکنه. کارت که با مردونگی آق شاهین رئیس درست شد. جفگ هات رو پاک کردی. دهنت رو هم ظاهرا پاک کردی و یه چندی نشستی کنار. یه خورده داستانهای هزار و یه شب گفتی آخرش هم قابون بازی رو که رعایت نکردید هیچ! قهر کردید و رفتید یه جای دیگه برا خودت مزخرف شروع به گفتن کردی. ولی چون آبجی وقیحی هستی به همون یه جا هم قانع نشدی آبجی.
کارت درسته. هی پرت و پلا گفتی. هی گفتی تا آخرش چند تا جونمرد جلوت واستادن و جوابتو دادن. به ننه من غریبم بازی در آوردی و آحرش هم با چادری که رو سرت نداری رفتی پشت رهگذر بی چاک و دهن قایم شدی که چی.
یعنی مایکل و الکسی و آق شاهین کم بودن رفتی یه زلفعلی مثه رهگذر هم پیدا کردی که تو گردنه برات چاقو بزنه. دستت طلا. ما که کلا خرابتیم. می خوایم رو دست همه این بی جربزه ها در ایم و همه جاها رو برات جارو کنیم. هر چی دانشجو و جایزه مایزه و پول و مقام و آق شاهین مانند و از این ردیف مزخرفات رو برات ردیف می کنیم. آبجی غصه نخور.

ناشناس گفت...

البت آبجی شوما به دل نگیر رفتم کیلنیک گفتن حاجیت دیونه زنجیری تشریف دارم آدرس تیمارستان جایی تو ایتالیا سراغ نداری آبجی از دستم ناراحت نشیا مریضم مریض چقده ناشناس تقلبی زیاد شده اونی که از کون حرف میزنه منم نه کس دیگه هر کی بعد من ادعای ناشناس بودن کرد حرف مفت میزنه
آبجی کارت درسته دهن ما رو صاف کردی رفت پی کارش
از همه عذر می خوام که لا پام چیزی نبود وگرنه ناشناس نمی اودم که آبجی البت همه میدونین جزو دارو دسته کدوم طویله و چوپانم نه استادم

ناشناس گفت...

آهای رهگذر خیلی نامردی ریدی به تمام سرو کلم فقط فکر میکردم حاجیت دهنش مث چاه مستراح می مونه نه گو تو دس مارو از پشت به فاک دادی
آبجی اینا نوچه هاتن فرستادی سر وقت داداشیت بابا این آبروی ما رو برد الکسی و مایکل هم از این نوچه داشته باشن که دیگه واویلا
ترو خدا کونمو پاره نکن آبجی تازه دادم دوختنش با جوالدوز از پس که دریدم نه فکر بد نگنیا گی نیستم امثال رهگذر جرش دادن بابا گلی به جمالت ابجی اصن انتظار نداشتم تو منو جر بدی
پارتم به مولا سیفون دشوییتم به مولا
درازگوش مایکلتم به مولا
آخ پاره شد - نه نمیگم جون ابجی کجا پاره شد شوما داستانتو بنویسی رفتم دوختم و جلدی اومدم
زززت زیاد

ناشناس گفت...

راستی آبجی از اونجای که شنیدم همه فن حریفی یه خواهشی ازت داشتم ما که از بس این جا زور زدیم تا شوما رو آتیشی کنیمو نشد و از بد روزگار بی مروت یه جاییمون بدجور جر خورده البت دادیم با جوالدوز رهگذرتون دوختش ولی بدجور از قیافه اوفتاده کسی طلبش نیست از قصد این کارو کرد رهگذر فقط میخواست مارو جر واجر کنه
آبجی دسست طلا الگو بدم روش یه الگو منجوق کاری میکنی ؟
این لطف و کونی برای اونجیا پاره شدم چند تا جایزه صد افرین واست میخرم تا با اق شاهینتون بازی کنید
چطوره.

ناشناس گفت...

آبجی اینجا چه خبره!!!
مثه اینه که شما هر جا می ری با خودت گه پخش می کنی. غصه نخور آبجی.

منجوق گفت...

در متن اشتباهی به جای درجه اعتماد که در ترجمه
confidence levelاست نوشته بودم درجه اعتبار. اشتباه را تصحیح کردم.

اگر بخواهید در باره مفهوم درجه اعتماد اطلاعاتی اولیه کسب کنید می توانید سایت زیر را مطالعه نمایید:
http://pdg.lbl.gov/2008/reviews/rpp2008-rev-statistics.pdf

منجوق گفت...

فکرش را که می کنم می بینم
"درجه اعتبار" هم ترجمه بدی نبود. متاسفانه اینجا واژه نامه مرکز نشر دانشگاهی همراهم نیست. کسی می داند در واژه نامه چه ترجمه ای برای این اصطلاح آمده؟

ناشناس گفت...

آبجی بمیرم برات که نداری. مگه مایکل مرده؟ می گه برات از اسلک بارن که کارت عقب نیفته. اونم آبجی مثل شوما که کارش بی عیب و نقصه و باید انجام شده.آبجی
جایزه مایزه جدید از طرف مایکل برات نفرستادند تا دل شوما رو بدست بیارن.
من تو کار این مایکل موندم راستیتش. مرامش از ما بیشتره اعجنبی.

ناشناس گفت...

آبجی یه کاری کردی که رهگذر و مسافر و همه این قسم رفتی ها رفتن و رو سیاهی کارایی که شوما کردین موند تو انی هموردای بدبخت. لابد فی المثل داری دست و پات رو بد از یه دوره گه کاری تو هموردا دوباره جم کردی و رخت چرکای شاهین و مایل و الکسی جون و خود شوما رو بردین دوباره تو منجوق خانم؟
آبجی خیلی حرفه ای هستی شوما. دستت طلا. گه رو برای خودت تبدیل به طلا می کنی و از روش برای خودت چارقد تهیه می کنی که رو سرت وایسه بد مسب!
ما مخلصتیم آبجی. به داداش شاهین و بقیه همه شوما از طرف ما بگو که خیلی بخاطر گل روی شوما مخلص اونام هسیم.

ناشناس گفت...

غصه نخور!

M گفت...

There is no honest discussion about it!,cause i know how psycho some of dudes commenting,
no more commenting here consequencly

in other word

جواب ابلهان...

ناشناس گفت...

آبجی این مسافر بدبخت رو بیچاره تر کردی شوما که. بگو بهت رای بده بلکه یه جایزه مایزه هم گیرت بیاد با آق شاهین کیف کننین.

ناشناس گفت...

مسافر این چار کلمه انگلیسی رو کی یادت داده؟ نکنه خود آبجی برات نوشته کا اینجا بلغور کنی؟ آبجی دستت شوما تو نجساته. هر چی گه تو عالم هست زیز دست شوما ست. همون که ناشناس گفته که چوب دو سر خلا ایی والا. ولی با همه اینا آبجی مخلص اون خلاتیم. برات می میریم آبجی. ما هم مثل مایکل دیگرون غلام حلقه به گوشتیم والا به خدا. آبجی ما رو هم به غلامی همراه مایکل و دوستان قبول کن آبجی.

ناشناس گفت...

واقعا باعث تاسفه که حرفها و رفتار بعضی ها طوری بوده است که مردم را در هموردا به عق زدن انداخته است. به گمانم این از خیرات وجود خانم منجوق در این وبلاگ است. چرا کسی از ایشان سوال نمی کند که چرا مطالب گهر بارشان را برای وبلاگ اختصاصی خودشان راه انداخته اند نگه نمی دارند. تا جایی که یادم می آید خود ایشان بعد از یک سری دعواهای لفظی و تهمت زدن های پیاپی به این و آن محیط هموردا را ترک کردند. چرا اینکار را ادامه نمی دهند و دست از سر این محیط بر نمی دارند. مگر نه این است که خودشان به دلخواه خودشان تاب کار جمعی در هموردا را نیاوردند و گفتند که برای نوشتن به وبلاگ اختصاصی خودشان می پردازند.
ایشان به کلام خودشان نیز پای بند نیستند.