۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

معرفی کتاب: بامداد خمار


اين کتاب را شايد بغصی از دوستان خوانده باشند. با اين حال می ارزد به دوستانی که آن را نخوانده اند پيشنهاد کنم.
کتاب، داستان يک زندگی پر شور و حال با شادی ها و غم های مخصوص به خودش است. آخرين جملات راوی را درصفحات پايانی به وضوح دريافتم که گفت: خام بدم پخته شدم، سوختم.
نويسنده ( فتانه حاج سید جوادی) الحق با شيوايی تمام فضای داستان را در ذهن خواننده مجسم می کند. خواندن داستان را با
يک موسيقی سنتی دهه های بيست - سی پيشنهاد می کنم.

۴ نظر:

منجوق گفت...

كتاب "شب سراب" (كه لابد اصل آن "شب شراب" بوده) در جواب همان كتاب نوشته شده. در شب سراب راوي همسر محبوبه است و همان ماجراها را از ديد خود بازگو مي كند.

Unknown گفت...

من از این دو تا کتاب متنفرم. گر چه هر دو را در دوران راهنمایی خواندم اما به هیچ کس خواندنشان را توصیه نمی کنم. فکر می کنم ارزش وقت گذاشتن ندارند.

Unknown گفت...

سلام
بامداد خمار نگاه جالبتری به شب سراب داره اما از این لحاظ جالبه که عشق رو از دو زاویه و در دو جایگاه مورد واکاوی قرار میده.
مهم اینه که همچین عشق هایی که سمبولش رگ بیرون زده رحیم باشه اخر عاقبتش معلومه
البته بنده در موارد عشقی اصلا تجربه ندارم! اما به نظرم این جریان عشق نیست یک هوسه شاید عشق حقیقی ریشه در روح و جان باشد
دل می رود زدستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
هی هی

:))

منجوق گفت...

دانلود داستان تاريخي سارا (نوشته خودم):



http://physics.ipm.ac.ir/people/farzan/Copy%20of%20Sara1.pdf