۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه

سياهچاله ای واقعی

در ياد داشت های شخصی خود کنکاشت می کردم. نوشته ای ديدم از دوران بعد از 11 سپتامبر، زمانی که لشکر کشی وسيعی به افغانستان شد. تاريخ افغانستان را اگر ورقی بزنيم پر از جنگ های داخلی و خارجی است. ليکن در يک مورد همواره افغان ها ثابت کرده اند که اشغالگر را بر نمی تابند و حرف گرچه حسابی هم باشد, به زبان زور آن را نمی پذيرند. سياست مدارن چه بهتر بود قبل از هر اقدامی در گوشه و کنار دنيا نگاهی عميق به تاريخ اقوام می انداختند. در تاريخ معاصر سه بار افغان ها تحت هجوم دول اروپايی قرار گرفتند که دو مورد آن فضاحت عميقی برای طرف متجاوزگر به همراه داشت و مطمئن هستم آخری هم به همين ترتيب خواهد بود. در سال های 1880 عملا دولت فخيمه ی انگليس با فضاحتی که تا آن تاريخ به ياد نداشت با شکستی سنگين افغانستان را ترک کرد. رويداد دوم حمله روس ها در حوالی 1980 بود که با قربانی شدن 15000 نفر از ارتش سرخ، توهم شکست ناپذيری شوروی را در داخل وخارج آنچنان شکست که ده سال بعد زمينه را برای فروپاشی آن فراهم کرد. در نهايت رخ داد نهايی ورود آمريکايی ها به افغانستان است. تصور من اين است که بودجه ی آمريکا بدون هيچ بهبودی در حال و روز افغان ها، سال های سال همانند سياه چاله ای در افغانستان مکيده و به تابش هاوکينگ تبديل خواهد شد. در طول سال های آتی اگر سياست مداران آمريکا در افغانستان به همين ترتيب به پيش روند، نتيجه ای جز تحليل رفتن پول و حيثيت برای آنها به همراه نخواهد داشت. اي کاش قدرت مندان زمانه می دانستند که حرف حسابی نه از راه مشت آهنين که با گفتمان قابل درک است و به عوض تفهيم با لوله ی تفنگ، بودجه ها صرف رفاه و آموزش و بهداشت مردم افغان می شد تا عقلانيت متجلی شده و دنيای بهتری فراهم آيد.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

واقعا درسته ...

ناشناس گفت...

لحظاتی هر چند کوتاه اما خوب رو در وبلاگت گذروندم...