دنياي مجازي وبلاگ را تازه تجربه مي كنم. اگر به كسي بر نخورد، مي گويم كه بخشهايي از آن شباهت بسيار دارد به حرفهاي خاله زنكي سنتي كه حالا نوشتاري شده است. از شوخي گذشته، بگذاريد بگويم كه اين محل رايانه اي نوين شايد بيماري تاريخي و مزمن ما ايرانيان را در نوشتار- گريزي و گفتار- دوستي مداوا كند. نظر پردازيها در اين وبلاگ مرا بر آن داشت به نكته اي بپردازم كه سالها در ذهن من بوده است.
شايد بعضي مقاله هاي اخير من را در مورد مفهوم علم در كشورهاي اسلامي خوانده باشند. آنچه مي خواهم بگويم بي ربط به مضامين آن مقاله ها نيست. حرف من در آن مقاله ها اين است كه ما مسلمانان هنوز مفهوم علم نوين را درك نكرده ايم؛ از انيشتين و پوپر صحبت مي كنيم، اما گويي از شهر پريان حرف مي زنيم؛ اخبار هابل و ژنوم انساني را پخش مي كنيم اما گويي از دنيايي ديگر، از ناكجا دنيا، صحبت مي كنيم. اهل فكر ما از ناسوتي گري ( سكولاريسم ). ليبراليسم، علم و دين، و پسا مدرنيت صحبت مي كنند، اما گويي حلوا حلوا مي كنند. علم براي دانشگاهيان دانشگر ما، چه رسد به علماي دين و اهل فلسفه، كمابيش همان علم دين است، يا دست كم بسيار به آن شبيه است.
ما هنوز متفكراني نداريم كه علم جديد را درك كرده باشند، جوهره دنياي مدرن و موتور تحولات آن را شناخته باشند، مفهوم كلماتي را كه به كار مي برند بشناسند، مگر تا آنجا كه از واژگان مدرن علم استفاده نمي كنند، به سنت و واژگان آن پايبندند و آن را خوب مي شناسند، و در آن ريشه دارند، كه خوشا به حالشان. اين واقعيت در عرف اجتماعي ما به صورتهاي مختلف متظاهر مي شود. يكي از تظاهرات آن كليشه " شخصيت " مطلوب، چه علمي چه اجتماعي، در كشور ما و بقيه كشورهاي اسلامي است. مردم ما طبق اين كليشه از دانشگران نوين هم، كه آنها را شايد نسل نوين " علما " مي پندارند، انتظارات شخصيتي دارند. بنابراين كليشه عرفي، شخصيت مطلوب يك دانشگر چنين است: مؤدب، متين، آرام، ساكت، روحاني، به دور از ماديات، به دور از حلقه قدرت حاكمان ( گرچه اين مورد پس از انقلاب اسلامي قدري خدشه دار شده است)، فقير، و همه چيزدان علامه. پس اگر منصوري مي خواهد " شخصيت "، شخصيتي علمي، باشد بايد در اين قالب بگنجد، خود را "متعالي" وانمود كند، همچون علامه اي كه دو سال قبل فوت شد و خيل تسليت دولت مردان جمهوري اسلامي در صفحه اول روزنامه ها چاپ شد! منصوري نبايد وارد اين نقدهاي "شخصيت كش" وبلاگ نويسان لوس بشود، بايد متين باشد، آرام حرف بزند، آرام راه برود، وانمود كند علامه است، تا همگان دوستش داشته باشند، برايش شيريني تولد شش متري بر پا كنند، وزير و وكيل و مرد علمي سال و مرد علمي قرن همگي تولدش را تبريك بگويند، پروفسور يا علامه خطابش كنند، و سپس "امامزاده" وار خاكش كنند!
خوشحالم كه بگويم نسل ما و بعد از ما از اين جهل مركب تاريخي گسسته است و تحولي جوشان به راه انداخته است كه ثمره بسيار درخشاني براي توسعه كشور و نه فقط توسعه علمي، به بار خواهد نشاند. شكي ندارم اين فرايند كه شروع شده است مدلي خواهد شد براي بقيه كشورهاي اسلامي. اين گسست به معني گسستن از سنت نيست، بلكه گسستن از ركود تاريخي هشت قرن اخير و پيوستن به دوران پوياي چند قرن اول پس از هجرت است، و نيز عبرت از تحولات بشري در چند قرن اخير. "حسابي" آخرين امامزاده اي است كه مردم ما از يك دانشگر ساختند، نسل جديد اجازه نخواهد داد امامزاده ديگري از اهل علم ساخته شود. حركت قبيح دانشگاه اصفهان شايد آخرين حركت از اين نوع نباشد، اما حسابي آخرين نامي است كه اين گونه به فضاحت مصادره مي شود.
ما به سوي علمي شدن مي رويم، به معني نوين آن، در اين راه " داناي مطلق" وجود ندارد. اين اجتماع علمي است كه نقش آن را به عهده مي گيرد، اما همزمان مي پذيرد كه اشتباه هم مي كند. پس نه فقط هيچ شخصي داناي مطلق نيست، كه منصوري هم نيست، بلكه " اجتماع علمي " هم كه " دانا " است اما مطلق نيست! اهل علم ما اين اتفاق ساده را هنوز هضم نكرده اند. نسل جديد اما، دارد ياد مي گيرد، قطعا" بهتر از ما و نسل قبل از ما، كه علم جديد چيست و چگونه مي توان كار علمي انجام داد.
اهل علم جديد، دانشگران، روشها و منشهايي دارند كه خاص حرفه خودشان است و با سنت اهل علم، به معني علوم ديني، مطابقت ندارد، همان گونه كه اهل هر حرفه ديگر خصلتهاي حرفه اي خودشان را دارند. اين دانشگران در آينده دانش مورد نياز دولتمردان، و معرفت مورد نياز مردم، را توليد خواهند كرد. اما هنوز در ابتداي راهند، گمانه مي زنند، و به دولت با شك نگاه مي كنند، و دولت هم به آنها با شك نگاه مي كند. تنها بايد اميدوار باشيم نسل جديد هرچه زودتر درك كند كه علم نوين تنها مقاله نويسي نيست، كار آزمايشگاهي نيست، بلكه فرآيندي است بسيار پيچيده. بايد فرآيند علم زودتر درك شود، جامعه خودمان بهتر و عميق تر شناخته شود، مديريت علم به درستي در دست گرفته شود، فرهنگ خاص اجتماع علمي به وجود آيد، به كليشه هاي رايج شخصيتي توجه نشود، شخصيتهاي نوين ساخته شود تا مردم به آن خو بگيرند نه اينكه خود را در قالب كليشه شخصيتي متعارف روز در آورند.
نكته آخر، حرف زدن خرجي ندارد. نه ديدن واقعيت ها هم چشم بينا نمي خواهد. اما تطابق حرف و عمل، كردار و گفتار كار ساده اي نيست. نيك، همان تطابق گفتار و كردار است.
۷ نظر:
اين جور كلي گويي ها از شما بعيده! تا به حال چند وبلاگ خوانده ايد، در چه زمينه هايي خوانده ايد كه به اين راحتي حكم مي دهيد: "مي گويم كه بخشهايي از آن شباهت بسيار دارد به حرفهاي خاله زنكي سنتي كه حالا نوشتاري شده است" ؟
آيا با خواندن تنها يك وبلاگ از حدود 700000 وبلاگ فارسي اين نتيجه رو گرفته ايد؟
آقاي دكتر منصوري حرف هايي كه شما مي زنيد همگي متين هستند. روزنامه هاي كثير الانتشار ما كه مخاطب عام دارند قطعا نيازمند چنين مقالاتي هستند. اما مخاطبان هم وردا مخاطب خاص تلقي مي شوند. حداقلش اين است كه دسترسي مستمربه اينترنت دارند. چه شما اينجا شارلا تان ها
افشا كنيد و چه نكنيد شارلاتان ها قادر به رنگ كردن مخاطبان هم وردا نخواهند بود.
حتي من با اين كه
مي گويم از نظر من فلان پيشكسوت كه جايزه را قبول مي كند هنوز قابل احترام است به هيچ وجه از وي در كار علمي ام نمي خواهم تبعيت كنم. ارتباط من از طريق اينترنت با جهان خارج مرا قادر مي سازد با روش ها و خط مشي هاي ديگري آشنا شوم كه از رويه آنان برايم جذاب ترند.
به نظر من اين گونه نوشته هاي شما در هم وردا مخرب هستند. در واقع شما خوانندگان را تشويق مي كنيد كه وقت خود را صرف هجو ديگران كنند . آنچه كه شما مي خواهيد طبعا گيرايي دارد. پشت سر مافيا گفتن ونوشتن كار ي بسيار ساده تر از آموختن درباره خط سير جامعه جهاني علم است و چون ظاهر روشنفكرانه و قهرمانانه اي دارد طبعا خريدار خواهد داشت
كسي كه به آنچه كه
شما ترغيب مي كنيد آلوده شود
كم كم دچار تبختر مي شود. فكر مي كند چون جزو شارلاتان ها نيست و از متوسط اجتماع علمي ايران اندكي بهتر است ديگر لازم نيست براي بالا بردن سطح سواد خود تلاشي كند.
رسالت هم وردا چيز ديگري است. هم وردا قصد دارد پلي بين جامعه فيزيك ايران و جامعه فيزيك جهاني بسازد. قصد دارد مفاهيم موجود در دومي را براي اولي تشريح كند و آن را قابل هضم تر بسازد.
هم وردا مي خواهد تا از اظهارنظر ها و انتقادات غير غيزيك پيشگان استفاده كند تا خود را بهتر كند.
ايراد هاي ريزو درشت خود را
به تصوير بكشد و راه حلي با كمك خوانندگان فهيم آن (كه در رشته هاي مختلف تجربه دارند.)
بيابد
هدف و ايده آل ما اين نيست كه بنشينيم و ديگران را افشا كنيم تا در اين ميان ضعف هاي خود را از ياد برده باشيم
قرار بر اين نبود كه حرف هاي گنده گنده در مورد علم در جوامع اسلامي بزنيم
و در اين ميان فراموش كنيم كه خود چه ضعف ها وكاستي هاي ريز ودرشتي داريم
سيما حق دارد كه من كلي گويي كردم. گفتم كه من در زمينه وبلاگ چه خواندن و چه نوشتن در آن، تازه كارم. صادقانه اولين احساس خود بعد از خواندن چند " نظر" نوشته ام. اما منجوق ، شما كه دائما" طعنه مي زنيد. صراحت در اجتماع علمي خريدار دارد اما طعنه خير.راستي، قصد هموردا را چه كسي و در كجا تعيين كرده است؟
رضا
باز هم تا كيد مي كنم وبلاگ با مخاطبان خاص اما كم تعداد (كمتر از پانصد نفر) رسانه اي نيست كه بتوان با آن به بسيج نيروها عليه مافيا پرداخت و يا فرهنگ جامعه علمي در جوامع اسلامي را با آن زير و رو كرد.
اما اگر به طور درست از آن استفاده شود مي تواند كمك كند تا يك "خرد فرهنگ"غني علمي همسو و موافق با استانداردهاي جهاني در بطن همان جوامع عقب افتاده و مافيا زده درست شود.
رسالت
هموردا را قابليت ها و محدوديتهايش مشخص كرده و مي كند
ممنون از نوشته شما.
برخلاف نظر منجوق من فکر نکنم که نوشته شما نامربوط و یا مخرب بود. کلی هم بجا بود به نظر من.
فقط برام جالب بود که شما با چندین سال سابقه اجرایی چقدر خوشبین هستین. شاید لازمه ماندن در ایران همین خوشبینی باشه ولی من فکر نمیکنم که بشه جامعه علمی رو از کل جامعه به این راحتی جدا کرد. حل مشکل جامعه علمی ما در گرو حل مشکل نادانی جامعه ما ست ، هرچند اهل علم بهتر و سریعتر بهبود پیدا کنند ولی از جامعه مجزا نیستن.
در ادامه لازم میدونم که یه نکته رو هم درباره اون کامنتی که بر نوشته بحث انگیزتون و درباره دانای کل بودن نوشتم بگم. قصد من فقط تحریک شما به سریعتر جواب دادن بود و قصد متهم کردن شما رو نداشتم! امیدوارم که خیلی ناراحتتون نکرده باشه. باز هم بخاطر نوشتتون ممنون. حق با شماس.
ممنون از نوشته شما.
برخلاف نظر منجوق من فکر نکنم که نوشته شما نامربوط و یا مخرب بود. کلی هم بجا بود به نظر من.
فقط برام جالب بود که شما با چندین سال سابقه اجرایی چقدر خوشبین هستین. شاید لازمه ماندن در ایران همین خوشبینی باشه ولی من فکر نمیکنم که بشه جامعه علمی رو از کل جامعه به این راحتی جدا کرد. حل مشکل جامعه علمی ما در گرو حل مشکل نادانی جامعه ما ست ، هرچند اهل علم بهتر و سریعتر بهبود پیدا کنند ولی از جامعه مجزا نیستن.
در ادامه لازم میدونم که یه نکته رو هم درباره اون کامنتی که بر نوشته بحث انگیزتون و درباره دانای کل بودن نوشتم بگم. قصد من فقط تحریک شما به سریعتر جواب دادن بود و قصد متهم کردن شما رو نداشتم! امیدوارم که خیلی ناراحتتون نکرده باشه. باز هم بخاطر نوشتتون ممنون.
پاراگراف دومتان زیباست. چون کمتر فردی را دیدهام که سخنی که میگوید را بداند.
پاراگراف سوم بیان میکند که دانش کلیشه شکنی است هر چند که این کلیشه خود برداشت از دانش باشد. این پاراگراف خود کلیشه شکنی است
امید دارم که پیشبینییتان در پاراگراف چهارم به حقیقت بپیوندد
علم نوین مقاله نویس و آزمایشگری نیست٫ پس چیست؟ آیا تلاش برای شناخت جهان خود علم است یا نه؟ یا دانش نوین تنها شناختن نیازها و جواب به آنها است؟ آیا شناخت جهان خود نیاز بشر است یا نه؟ حتی اگر این شناخت سالها بعد به ثمر بشیند
ارسال یک نظر