۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

درد دل يك نسل دومي

در نوشته­اي از منجوق با عنوان "چشمها را بايد شست ..." اين جمله از چپ­كوك نقل شده بود كه " متاسفانه ما هنوز گرفتار تعاريف احمقانه قهرمانانه­اي هستيم كه نميدانم كي و كجا و چطور ساخته شده و چرا در فرهنگ ما تا اين حد مطلوبه. هنوز روشنفکر اومده که قرباني بشه. کارگر اومده که بهش اجحاف بشه. و مديران اومدن که خدمت کنن." خواندن اين جملات زنگ خطري را كه هر چند وقت يكبار در ذهنم زده ميشه دوباره به صدا درآورد.
اگر شما هم مثل من كه به عنوان استاد دائماً با دانشجوها سروكار دارم، با جوانها ( يا به اصطلاح نسل سومي ها) دمخور باشيد و در طبقه­بندي نسلها به نسل دوم تعلق داشته باشيد، حتماً براي شما هم اين زنگ خطر گاهي به صدا درآمده. گاهي از اين مي­ترسم كه نسل جديد همه جملات به اين شكل را، چه احمقانه و چه قابل دفاع، زير سؤال ببرد. منظورم اصلاً اين نيست كه هر نسلي بايد همه ميراث نسل قبل را بدون چون و چرا بپذيرد، اما اگر همه چيز را هم پشت سر بيندازد نميتواند جلو برود. اصلاً چيزي دستش نخواهد ماند كه آنرا اصلاح كند و دنياي بهتري براي خودش بسازد. روي هيچ ايستادن و دنياي جديد را بنا كردن هم بنظرم نتيجه­اي جز سرگرداني ندارد و وضعيت بيشتر شبيه گنجشككي مي­شود از دست و پا افتاده كه اسير چند كودك بازيگوش شده است.
ممكن است فكر كنيد حال كسي را دارم كه به تدريج دارد وارد جرگه پيرها مي­شود و كم­كم شروع مي­كند با هر تغييري مخالفت كردن. ولي به هيچ­وجه تغيير را بد نميدانم و فقط فكر ميكنم تشكيك در هر چيزي كه از قبل آمده، اگر تبديل به يك خلق و خو بشود، در مدت كوتاهي جامعه را متلاشي ميكند. شايد همين خلق و خو باعث شده تعاريف بسيار عميقتر و در عين حال كاربردي تري كه در فرهنگ ما وجود داشته فراموش شوند و اين فراموشي چندان موجبات ناراحتي كسي را هم فراهم نكرده باشد. تعاريفي مثل:
- به حق ديگران احترام گذاشتن.
- بر سر حرف و قول ماندن.
- احساس مسئوليت نسبت به امكانات مادي و معنوي كه از طرف كل جامعه در اختيار ماست .
- ...
همينطور براي كسي مانند من كه خودم را جزو فيزيك­پيشگان به حساب مي­آورم دغدغه­هاي مهم ديگري هم وجود دارند كه جا افتادن آنها در فرهنگ ملي ما نياز به دغدغه همه نسلها – از اول تا nام – دارد؛ بسيار بيش از آن چيزي كه الآن هست:
- همه دست­اندر كاران علم بايد باور كنند كه پيشرفت علمي يك امر ناگهاني و دفعي نيست بلكه احتياج به كار سخت و ممتد ومنظم دارد تا پس از سالهاي متمادي نتيجه بدهد. اين موضوع شامل همه جوانب از تلاش دانشگران گرفته تا مديريت علمي و ذهنيت سياستگذاران و رسانه­ها و ... مي­شود.
(روي سخنم در اين نوشته به هيچ وجه منجوق و چپ­كوك نيستند- يكي را كه اصلاً نمي­شناسم و ديگري هم با صحبتهاي من كمابيش موافق است- همه نسل سومي ها هستند.)

۱۱ نظر:

منجوق گفت...

مهمان عزيز

شما سه مورد به خصوص زير را مطرح نموده بوديد

- به حق ديگران احترام گذاشتن.
- بر سر حرف و قول ماندن.
- احساس مسئوليت نسبت به امكانات مادي و معنوي كه از طرف كل جامعه در اختيار ماست .
- ...


من از همنسلان خود و نسل بعداز خود كسي را نمي شناسم كه در اصالت و درستي اين اصول شك كند. اتفاقا درد ما همين است كه هرچند شعار اين ارزش بين نسل پيشكسوتان و نسل دوم بسيار بلند سر داده مي شود در عمل درصد قابل توجهي
از افراد نسل قبل(كه متاسفانه همان عده هم هستند كه تاثيرگذاري در خور توجهي در جمع خود دارند) به اين اصول وقعي نمي گذارند.
نمونه ها فراوانند. خود من بارها و بارها شاهدبوده ام. وقتي شخصي به كسي كتبا فلان موقعيت شغلي را وعده مي دهد و او را از آن سر دنيا مي كشاند و مي آورد آنگاه هيچ تلاشي براي
عملي كردن قولش نمي كند و از وعده اي كه داده به عنوان اهرم فشار براي "رو كم كردن"از او استفاده مي كند از اصل
" بر سر حرف و قول ماندن" عدول كرده است. ريش سفيد پير فرزانه دليل بر روي " بر سر حرف و قول ماندن" نيست. اين عمل افراد است كه مهم است.

يا وقتي آن ديگري دستگاه ساخت يك دانشجو را بدون اجازه وي برمي دارد و در تلويزيون به اسم گروه خودشان نشان مي دهد اصل
"به حق ديگران احترام گذاشتن" را پايمال كرده هرچند خود ادعا كند متصدي رنسانس اسلامي-ايراني است پس اين گونه بي ملاحظگي ها را بايد بر او به خاطر آرمان هاي والايش ببخشند.

يا وقتي آن ديگري با سوء مديريت بوجه را به هدر مي دهد و از طرف ديگر در پرداخت كمك هزينه دانشجويي - به اين بهانه كه او ماشين دارد پس پولدار است-اهمال مي ورزد مصداق بارز نقض
"احساس مسئوليت نسبت به امكانات مادي و معنوي كه از طرف كل جامعه در اختيار ماست" است


مهمان عزيز من به شخص شما بي نهايت احترام قايلم وبا توجه به شناختي كه از شما دارم مطمئنم به تك تك اين اصول ملتزم هستيد. ولي زنگ خطر را برخي همنسلان شما و قبل از شما به صدا آورده اند. البته اين به آن معنا نيست كه همنسلان من و بعد از من معصومند. واقعيت آن است كه تا به حال قدرتي نداشته ايم كه آلوده شويم. آنچه كه من يا چپ كوك مي خواهيم شوريدن عليه نسل قبل نيست. چرا كه مي دانيم اين كار جز هرج و مرج عاقبتي ندارد بلكه تشري به خودمان است تا از كجروي هاي قبلي پيروي نكنيم. اگر اين هشدار به خود نباشد محيط بسيار آلوده كننده است. به عينه شاهد بوده ام وقتي به كسي از نسل جديد ترمسئوليتي واگذار مي شود به طور سيستماتيك در گوش وي مي خوانند تا "جذبه" داشته باشد...
"زهر چشم بگيرد"....
"بنا نيست به زير دست جواب پس دهد..."
"اگر به زير دست براي كارش
credit
داده شود پررو مي شود..."
"هر از گاهي بايد زير دست را سركار گذاشت مثلا در گرماي تابستان او را بيجهت به جايي كشاند و پشت در معطل كرد تا بفهمداينجا كي رئيس است...."

آري اين جملات به نسل جديد مديران به طور سيتماتيك آموزش داده مي شود.
نسل قديم اين گونه رفتار را به عنوان نهايت "حكمت" و "جهان ديدگي" به خورد نسل جديدتر مي دهند. مع الاسف اين خوراك به مذاق بسياري از جوان ترها بسيار لذيذ مي آيد.

براي همين است كه افرادي مثل من و چپ كوك باور داريم بايد با بحث يا به قول شما تشكيك خود را نسبت به اين آموزش هاي غلط ايمن كنيم. اگر دربرابر اين گونه شست وشوي هاي مغزي منفعل رفتار كنيم ما هم به همان ورطه كشيده خواهيم شد.

منجوق گفت...

يك نكته ديگر هم درمورد تربيت مديران نسل جديد توسط نسل قديمي تر بگويم.

وقتي پير فرزانه دارد در گوش جوان ساده دل به عنوان تنها معتمد و فرزند خلف پير مي خواند كه بايد اين گونه زهر چشم بگيرد و آن گونه رو كم كند جوان بدبخت خبر ندارد كه همين پير فرزانه پشت سر مي رود همه جا اظهار مي دارد اين جوانك عروسك خيمه شب بازي اي بيش نيست. زياد او را جدي نگيريد هنوز اين منم كه همه كاره ام. در نتيجه افراد به جان هم مي افتند. جوانك ساده دل به دلگرمي نزديكي به پير فرزانه و قدرت خيالي كه از زهر چشم گرفتن به دست آورده همه را با خود دشمن مي كند. كم كم جوانك به
همه كس و همه چيز بدبين مي شود. هر اقدامي را توطئه اي عليه خود مي بيند. جوانك به مرض بي خوابي و پيري زودرس دچار مي شود .

آري! مهمان عزيز! با مشاهده اين سرنوشت شوم است كه ما در برخي مسايل تشكيك مي كنيم و سعي مي كنيم پارادايم هاي خود را با سعي و خطا و بحث و جدل بيابيم.
سعي مي كنيم براي مسايلي كه خود اكنون درگير آن هستيم و يا اندكي بعد درگير آن خواهيم شد راه چاره اي بيانديشيم چرا كه مي بينيم راه حل هاي كه از گذشتگان به ما مي رسند ناكارآمد هستند.

قصد ما شوريدن عليه هر چه كه بوده نيست. اين يك طغيان از سر بي دردي نيست. اگر همنسلان شما زماني طغيان كردند همنسلان من ديدند ودرخاطر ثبت كردند و اثراتش را كشيدند و تحليل كردند و درس گرفتند.

ناشناس گفت...

منجوق عزيز
بيشتر حرفهايي كه در جواب گفتيد را قبول دارم و فكر ميكنم براي روشن شدن مقصود من مفيد هستند.
نكته اي كه به نظرم مهم است اينكه آدمهاي نسلهاي قبل كه به نظر شما ايراد دارند و ايرادتان وارد هم هست روزي مانند شما جواناني بوده اند كه به باورهاي نادرست رايج حمله ور شده اند و از قضا آنچنان شديد كه فرهنگ 2500 ساله را زير ورو كردند. ولي وقتي خود در مقام ايجاد مجموعه جديد قرار گرفتند خيلي از آنها دچار همان آفتهاي پيشينيان شدند و حالا مورد انتقاد. پس مراقب باشيم در جايگزيني بهتر بجاي بدتر، اجرا كنندگان در معرض همان خطراتي قرار دارند كه براي پيشينيان هم بوده است.

همان مهمان نسل دومي

ناشناس گفت...

salaam
khube ke ye kelase cv neveshtan va hamintor recommand kardan vase daneshjooha va ostadane marbute bezarim
ke mojebe sarshekastegi bishtar ba in resume neveshtanashoon nabashan
.
mamnun
Alireza

منجوق گفت...

عليرضاي عزيز
درست مي گوييد! بيشتر استادان ايراني اسلوب نوشتن توصيه نامه را نمي دانند.
كاري كه من مي توانم بكنم اين است كه در هم وردا چند خطي درباره اش بنويسم و به وبسايت هايي كه اسلوب اين گونه نامه ها را شرح مي دهند لينك دهم.
تجربه ام نشان مي دهد كه نسل جوان تر از اين كار استقبال مي كنند و در مدت زمان كمي اسلوب كار را فرا مي گيرند. بعد هم چندين نكته را كه من از آنها غافل بودم يادآوري مي كنند.
به اين ترتيب نسل جوان تر
خوانندگان اسلوب را ياد مي گيرند و مي توان اين اميد را داشت كه تا ده سال آينده بخشي از اين مشكل كه شما به آن اشاره كرديد حل شود.
عليرضاي عزيز
من نمي دانم شما چند سال سن داريد. اما
استادان جا افتاده اين مملكت هرگز قبول نمي كنند كه يك زن سي ويك ساله به آنها بگويد نوشتن فلان چيز را بلد نيستند و بايد ياد بگيرند.
البته خودم را كه جاي آنها با پيش زمينه ذهني آنها كه مي گذارم مي بينم واقعا هم قبول چنين حرفي از طرف يك منجوق برايشان مشكل بايد باشد. اگر اين منجوق جايزه آيوپاپ را برده باشد با گفتن اين حرف بيشتر تحريك مي شوند كه رويش را كم كنند تا سر جاي خودش بنشيند و از اين جسارت ها نكند.
بدون جايزه آيوپاپ و چيز هايي از آن دست من از نظر مردان پير و پاتال تنها ضعيفه اي بودم كه "جيغ ويغ" ام ارزش پاسخگويي نداشت. با وجود اين جايزه و موفقيت هايي از اين دست اين ضعيفه تبديل به يك خطر شده و بايد "جيغ ويغ" اش در حلقوم خفه كرد.

اين نكته آخر كه گفتم درد دل نبود. انتقال تجربه تلخي بود با اين اميد كه ديگران اشتباهات اجتماعي مرا تكرار نكنند.
عليرضاي عزيز اگر شما سن كمي داريد شما هم مواظب اين گونه اظهارات خود باشيد و بي جهت براي خودتان دشمن فراهم نكنيد.
آنچه كه در بالا گفتم ناله هاي فمينيستي نبود. از قضا مرد جواني كه انتقاد مي كند
سهراب وار
از همان ابتدا براي رستم ها خطر محسوب مي شود و براي خودش دشمن مي آفريند. اما همان طور كه گفتم نسل جوان از اين گونه آموزش ها استقبال مي كنند. مي توان تغيير ايجاد كرد اما بايد صبور بود و احتياط كرد تا بي جهت انرژي مان با درگيري در يك جنگ فرسايشي بي حاصل از دست نرود

منجوق گفت...

به نظرم در كامنت قبلي يه كم زيادي خط كشي پير و جوان كردم.
آنچه كه گفتم البته آماري بود. بين نسل گذشته افراد انتقاد پذير فراوانند. در ضمن پدر خود من كه هفتاد و چهار ساله است از بيشتر جوان ترها روشنفكر تر است. اما علي العموم برخورد پير تر ها با مرد جواني كه از آنها انتقاد همان است كه گفتم برخورد شان با زن جواني كه انتقاد مي كند هم همان است كه گفتم. اولي را خطر ي ميداند كه بايد از سر راه برداشته شود. دومي را عموما تحقير مي كند و در موارد خاص خطر ناك مي داند

ناشناس گفت...

ميهمان عزيز سلام. الان که ده سال از فارغ‌التحصيلي من از دانشکده فيزيک صنعتي شريف مي‌گذرد گاهي به پشت سر نگاه مي‌کنم و سعي مي‌کنم روي کاغذ بياروم از استادهايم چه ياد گرفتم. متاسفانه بيشتر چيزهايي که يادگرفتم اينست که چه نباشم. اين نتيجه نااميد کننده نيست اما مطلوب هم نيست. نسل ما در کنار ضعف‌هاي بسيار بزرگي که حتما دارد و سبب مي‌شود نسل چهارمي‌ها از ما ياد بگيرند چه نباشند بايد وزنه چه جيز بودنشان را نسبت به نسل قبل بالا ببرند. غير از اين باشد پيشرفت اجتماعي معنا ندارد. واقعيت اينست که بخش عمده‌اي از حرف‌هاي ما هيچ ضمانت اجرايي ندارد. چطور خودمان را متعهد کنيم به اينکه نسبت به حرف‌هايمان مسئول باشيم؟ چه چيز متعهدمان مي‌کند. من بيش از اينکه در اخلاقيات شخصي- عرفي يا ديني به دنبالش بگردم معتقدم بايد ساز و کاري اجتماعي پيدا کنيم که بتواند از ديگران بابت حرف‌هايشان ضمانت اجرايي بخواهد. من نسل بعدي که در مدرسه تربيت مي کنم اتفاقا نسلي‌سا که به خودش حق مي‌دهد سوال کند. زير سوال ببرد. همه کس را. همه جيز را. از تقدس يا نمي‌دانم تشخص يا قهرمان بودن نترسد.قهرمان براي خودش قهرمان است. براي نسل بعدش شهروندي ست که بايد پاسخگو باشد.

منجوق گفت...

چپ كوك يك سئوال!
آيا دانش اموزان شما اصل فضيلت بودن
ارزش هايي را كه مهمان ما به آن اشاره كردند زير سئوال مي برند يا تنها نحوه عملكرد "قهرمانان" نسل پيش را و التزام آنها را به آن ارزش ها در عمل؟

آيا مسئله زير سئوال بردن اصل اين ارزش هاست و يا بازتعريف آنها در چارچوب واقعيت هاي جديد جامعه؟

ناشناس گفت...

منجوق جان
براي من قطعا بازتعريفه. چيزي که مهمان عزيز گفتن درسته. روي هيچ، نمي‌شه ايستاد. مسئله اينجاست که چيزهايي که ما اصرار داريم روش بايستيم اشکال دارند و بايد حداقل با علم به اينکه دارايي‌هامون ايده‌آل هم نيست بهشون تکيه کنيم.
اينکه چقدر مواردي که مهمان عزيز اشاره کرده ارزش و فضيلت براي نسل بعدهست رو من نمي‌دونم. علتش هم اينه که اطلاعات ما مخدوشه. ما در روند تربيتيمون به بچه‌ها يک نقش اجتماعي ياد مي‌ديم و بهش مي‌گيم اين نقش الکيه ولي بازيش کن. بنابراين در مرحله حرف قطعا همه اين ويژگي‌ها رو مثبت قلمداد مي‌کنن. اما در عمل معمولا اين‌طور نيست.
من به طور خاص سعي مي‌کنم روي قهرمان هاي بچه‌ها مانور بدم و متوجهشون کنم که قهرمان هاشون خيلي هم بي‌اشکال نيستن. انتخاب قهرمان‌ها براي اينه که سن نوجوني سن انتخاب خداست. من معتقدم نوجون به قهرمان احتياج داره و اصلا سعي ندارم قهرمان رو از ذهنش پاک کنم. ولي تلاش مي‌کنم حساسش کنم روي انتخاب قهرمانش. روي تقدسي که به قهرمانش مي‌بخشه.
متاسفانه يک عامل بسيار مهم مانع از اين ميشه که فضيلت‌‌ها در وجود بچه‌ها نهادينه بشه يا حتي به صورت يک دغدغه دربياد. اونم اينه که بچه ها به خصوص دخترها در فضايي زندگي مي‌کنن که کمتر بهشون اجازه تجربيات اجتماعيي داده مي‌شه. بنابراين عليرغم بالا رفتن سنشون شعور اجتماعيشون کم رشد مي‌کنه و ناتوان مي‌مونه

منجوق گفت...

چپ كوك جان

چيزي كه من از نوشته ات دستگيرم شد اين بود آن دسته از نسل چهارم كه تو باهاشون سر وكار داري هنوز در مورد اهميت يا اصالت اين نوع فضيلت ها كه مهمان به آن اشاره كرد موضع خاصي ندارد. هنوز دارد تجربه مي كند و با ديد انتقادي داردبه نسل هاي بالاتر كه ما نسل سومي هم جزوشان هستيم مي نگرد. مبناي انتقادش هم هنوز چندان برايش مشخص نيست. فعلا با همان ارزش هاي نسل پيش رفتار خودشان را مي سنجد و متاسفانه مي بيند با همان معيار ها نسل هاي پيشين از جمله خود ما نسل سومي ها نمره خوبي نمي گيريم.

آيا اين برداشت من درست است؟ اگر چنين باشد چنين بحث هايي به شدت لازمند. مگر نه؟

ناشناس گفت...

منظور از این نسل‌های ۱ و ۲ و ۳ و ۴ که می‌گویید، کدام نسل‌هاست؟ متولدان چه دوره‌هایی؟ نقطهٔ شروع را کجا گرفته‌اید؟