۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

تعصب يا مدارا؟

بارهاو بارها در هموردا نوشته ام كه جمع بين المللي فيزيكپيشگان نسبت به آداب و مذاهب گوناگون بسيار مدارا مي كند. شايد كلمه مدارا كلمه ضعيفي براي توصيف باشد. بگذاريد مثال بزنم فرض كنيد شما گياهخوار هستيد. دوستان فيزيكپيشه شما نه تنها شما را به خاطر اين كار مسخره نخواهند كرد بلكه وقتي برنامه رفتن به رستوران ترتيب مي دهند با روي باز و بدون كوچك ترين شكايت به دنبال رستوراني خواهند گشت كه معذوريت ديني و يا سنتي شما را مد نظر قرار دهد. اين طرز رفتار در ميان بيشتر غربيان تحصيلكرده رواج دارد و در بين فيزيكپيشگان پررنگ تر است.

يادم هست روزي با چند تا از خانم هاي ايراني در استنفورد گفت و گو مي كرديم. يكي از آنها خيلي ناراحت بودو مي گفت ظهر كه براي عكس گرفتن به يك عكاسي مراجعه كرده شاگرد عكاس كه جوانكي بوده حسابي مسخره اش كرده چون او حاضر نشده با جوانك دست بدهد ومودبانه عذر خواسته. يكي از دوستان گفت حتما جوانك آمريكايي نبوده چون اگر به آمريكايي ها بگوييم ببخشيد به علت معذوريت مذهبي من متاسفانه نمي توانم دست بدهم نه تنها مسخره بازي در نمي آورند بلكه چند بار هم عذر مي خواهند و مي گويند ببخشيد من از اين موضوع اطلاع نداشتم و الا چنين جسارتي نمي كردم. حدس دوستمان درست بود جوانك بنگلادشي بود نه آمريكايي.

نمونه ديگر يك سري شوخي ها و گفتن برخي جوك ها در" حضور خانم ها" ست. همان طوري كه مي دانيد عده اي از خانم ها با اين مسئله راحت برخورد مي كنند و در اين گونه شوخي ها و جوك ها حضور فعال دارند. و عده ديگر با اين گونه شوخي ها ميانه اي ندارند. درصد دسته اول در ميان غربي ها بيشتراز ما ايراني هااست( اما برعكس تصور برخي نه خيلي بيشتر). من خود از دسته دومم. از اين جور شوخي ها خوشم نمي آيد. اولا به نظرم اين گونه شوخي ها در جمع هاي حرفه اي و همچنين خانوادگي محلي از اعراب ندارند. ثانيا هميشه مي ترسم از اين گونه شوخي ها فتنه اي برخيزد. ما بدون اين گونه فتنه ها هم به اندازه كافي مشكلات داريم!
من خارج هم كه مي روم همين "دختر تبريزي" كه اينجا هستم باقي مي مانم اما تا به حال از اين نظر مشكلي نداشته ام. همكاران اروپايي و امريكايي من در حضور من از اين گونه شوخي ها نمي كنند. اصلا هم بروز نمي دهند كه به خاطر حضور من ادبيات خود را عوض كرده اند ودر نتيجه حوصله شان دارد سر مي رود. (خوشبختانه به اندازه كافي مطلب براي صحبت و سرگرمي پيش مي آيد.) اصراري هم ندارند كه يك زن مدرن و امروزي حتما بايد از اين گونه شوخي ها بكند. چنين اصراري مال هموطناني است كه به زور مي خواهند اداي غربي ها را در آورند. در بين همكاران آمريكايي و اروپايي من اين طرز رفتار من نه عيب و دليل عقب ماندگي محسوب مي شود ونه حسن. هم از نظر آنها و هم از نظر خودم اين تنها يك انتخاب شخصي به حساب مي آيد و بس. و البته به انتخاب شخصي افراد بايد احترام قايل شد.


سئوال كردن در مورد اعتقادات شخصي هم به ندرت و آن هم با احتياط كامل انجام مي گيرد. اگر بخواهند سئوال كوچكي در مورد عقايد مذهبي كسي بكنند ابتدا چند بار مي گويند
Sorry! I am just curious
برعكس چيني هاي" تازه از چين آمده" كه با سئوالاتشان شب اول قبر را تداعي مي كنند!


آنچه كه در بالا گفتم مقدمه اي بود براي اين كه اضافه كنم مداراي فيزيكپيشگان خط قرمزي پررنگ دارد. هر كسي از هر مليتي با وجود هر عقيده و آداب و رسومي مي تواند وارد اين جمع شود و عزيز ومحترم باشد به شرط آن كه عقايدش را در كارش وارد نكند.
در نظر اول اين كار ساده مي نمايد اما آن قدر ها كه فكر مي كنيد ساده نيست. مسئله فقط اين نيست كه شما نبايد از ادبيات مذهبي در مقالاتتان استفاده كنيد و يا دگماتيك به مسائل بنگريد. مسئله فراتر از اين حرف هاست.

يك مثال مي زنم. جرم نوترينو بسي كمتر از جرم كوارك تاپ است. يكي از چالش هاي فراروي فيزيكپيشگان توضيح علت اين اختلاف فاحش است. اگر شما بگوييد" خوب اين جوري است ديگه" به شما چپ چپ نگاه مي كنند. اين از نظر آنها يعني شما عقايد شخصي و حتي مذهبي تان را وارد كارتان كرده ايد! به نظر فيزيكپيشگان اين اختلاف را بايد بتوان با يك تقارن تقريبي و يا به صورت ديناميكي توضيح داد. بگذريم كه توضيحاتي كه ارائه مي شود واز قضا مقبول جماعت فيزيكپيشه نيز واقع مي شود به نظر من حواله "خوب اين جوري است ديگه" به يك مرحله ديگر است. مثال هايي از اين دست فراوانند. نمونه ديگر توضيح
baryon asymmetry
است كه شنبه گذشته سر سمينار من درباره اش بحث كرديم.

صراحتا بگويم از نظر علمي منجوق ضعيف تر از آن است كه بخواهد يك مكتب فكري و
school of thought
پر وپا قرص جديد براي رويارويي با اين قبيل مسايل فيزيك به راه بيندازد. درست است كه منجوق كسي نيست كه بتواند همرنگ جماعت شود اما بهتر است كله شقي را به كناري نهد و زبان در كام گيرد. مكتب فكري نو به راه انداختن بماند براي بعد از بازنشستگي!!

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.
ممنون از نوشته های خوب شما.
فقط من به نظرم یه جورای بایاس داره این تاکید زیاد شما روی اخلاق فیزیکدان ها به طور خاص. من فکر می کنم این چیزها (احترام به انتخاب های شخصی آدمها) فقط مخصوص فیزیکدانها نباشه، یا اینکه فیزیکدانها بیشتر از بقیه به این قضیه پایبندن.
یه جورایی نماد رفتار روشنفکریه. احتمالا ریشه اش هم توی رشته های علوم انسانی باید باشه نه لزوما فیزیک...

منجوق گفت...

راستش كامت جان

من فقط تجارب شخصي خودم را بيان مي كنم. از وضع جمع هاي ديگر زياد خبر ندارم. براي همين هم حكم كلي صادر نمي كنم. البته وقتي مي گويم فيزيكپيشه ها اين طوريند به اين معني نيست كه بقيه اين طور نيستند.


حتي من بعضا وسوسه مي شم كه بگم فيزيكپيشگاني كه بر روي انرژي هاي بالا كار مي كنند اين گونه اند. چون با ساير فيزيكپيشگان آنقدر ارتباط نداشته ام.
در مورد همين صحبت كردن با "خانم ها" تجربه تنهايي دو ماهه من در ايتاليا نشان داد كه فيزيكپيشه هاي رشته هاي ديگر و يا پزشك هايي كه به آي-سي-تي-پي مي آيند اين مسئله را چندان مراعات نمي كنند. بعد از دو سه جمله حرف زدن با آنها فوري (البته با معيار هاي من )پررو مي شوند و بايد يك جوري بهانه آورد و بحث را قطع كرد.
البته شايد اين تفاوت در نزاكت فيزيكپيشگان انرژي هاي بالا با سايرين نباشد. تفاوت در اين باشد كه جمع همكاران يك نوع "محله" است. چون افراد مي دانند همديگر را مرتب خواهند ديد بيشتر مراعات مي كنند تا در دراز مدت فتنه اي به پا نخيزد. كه البته به نظر من اين شرط عقل است.

ناشناس گفت...

فتنه!

ناشناس گفت...

Please be careful, such categorizations based on ethnicity, nationality, and professional background though partially true, are based on your personal experiences. I think such generalizations can be interpreted differently. In particular, considering you as a physicist and as a special case of this very post, putting Chinese and other ethnic groups out of the spotlight is not exactly tolerance.

منجوق گفت...

Dear Hapal, Everybody's background plays a significant role in shaping his/her character. This applies to you, me, the chinese and everybody else. Independent of nationality, there is some cosmopolitan physics culture which has its own ethics. Other professions may have their own certain ethical norms. It seems quite natural for me that the mindset of a medicine doctor should be different from me and I would have more in common with another fellow neutrino physicist from another corner of the world than a doctor. I emphasize that I do not pass judgements but I am just expressing my observation.

Dear anonymous,
I did not mean what you might have thought. Let me give you an example. Few days ago we went to a restaurant with few colleagues. By my bad luck I was seated next to an old man. It seems that these old iranian men cannot restrain themselves from telling stupid jokes.He wanted a young colleague to tell a joke. He refused and said it is not proper in front ladies. I replied I appreciated his consideration. Then this old man started to teach both of us a lesson of "MODERNITY!!!" Then to "illuminate" me started to tell a stupid joke. The joke was not fresh for me. I had heard it when I was in middle school. Back then, at age of 11-14, such jokes sounded a novelty for us. But already at high school, they had become too repetitive, too bo bring. After hearing his joke.
I was tempted to start a discussion on relativity of morality and say
that what you so dogmatically consider a shame in this joke is what Aristotle considered a superior form of relationship. But then I realized that dinner was not a proper place for such discussions and that old man despite his claims is not tolerant enough to see a young woman saying such things. If I had started the discussion, it would be a sort of "Fetne". So I just yawned and "tolerated" his joke

By the way, I personally believe ethics have some universal and eternal principles. I do not believe all aspects of ethics are relative but one can discuss (in a proper place with really open-minded individuals). The old man I am referring was not open-minded enough. Passing judgement about me because I did not behave (or better to say mimic) exactly like a certain western woman he might have met somewhere was a sign of his narrow-mindedness.
.