۱۳۸۶ بهمن ۲۲, دوشنبه

stop complaining; start asking

وقتي آمريكا بوديم يك برنامه تلويزيوني پخش مي شد كه بين بينندگان بسيار محبوب بود. مجري برنامه دكتر روانپزشكي
psychiatrist
بودبه نام دكتر فيل.دكتر فيل مرد جالبي بود. افرادي كه مشكلات خيلي حاد خانوادگي و شخصيتي داشتند به او مراجعه مي كردند و او با چند جمله ساده آنها را راهنمايي مي كرد. در بيشتر مواقع مشكلاتي كه در نظر اول لاينحل مي نمود با رعايت راهنمايي هاي او پس از مدت اندكي حل مي شدند. دكتر فيل چند تا شعار و تكيه كلام داشت كه به نظر من سراپا حكمت هستند: "ديوارهاي خوب همسايه هاي خوب مي سازند." يا " زمان خود به خود چيزي را حل نمي كند اين انسانها هستند كه در طول زمان مسايل را حل مي كنند." هر دوي اينها نكاتي هستند كه اگر ما در زندگي و در محل كارمان رعايت كنيم خيلي از مشكلات رفع خواهند شد. در اينجا مي خواهم به يكي ديگر از شعارهاي او بپردازم كه باور دارم اكثر ما ايراني ها خصوصا ايراني هاي تحصيلكرده بايد به گوش بگيريم.

مواردي پيش مي آمد كه زوج هايي كه با هم اختلاف داشتند به او مراجعه مي كردند.مسايلي از اين قبيل (معمولا از طرف خانم ها) مطرح مي شد:" همسرم مرا درك نمي كند" يا"رمانتيك نيست" وغيره. دكتر فيل بيدرنگ جواب مي داد:
Stop complaining; start asking.
مي گفت "مرا درك نمي كند" شكايت است. مشخص نيست معناي "درك كردن" چيست. به جاي آن بگوييد مثلا مي خواهم همسرم هفته اي چند ساعت به گفتگو يا درددل با من اختصاص دهد و يا در عمل و در برنامه ريزي زندگي نشان دهد كه شغل و يا تحصيل من هم به اندازه شغل و يا تحصيل او اهميت دارد... يا مثلا به جاي شكايت "رمانتيك نيست" بگوييد انتظار دارم كه همسرم تولد وسالگرد ازدواجمان را به خاطر بسپارد و هر از گاهي بالاي "وب -ميل" خود را نگاه كند تا به خاطر آورد كه به طور مثال سه روز بيشتر به روز والنتين نمانده!
جالب آن است كه با تغيير گفتمان از غرولند و "شكايت" به "خواستن" مشكلات خانوادگي رفع مي شد.

از اين لوس بازي ها بگذريم و برويم سراغ محيط هاي زمخت و نخراشيده كاري!
نصيحت و راهنمايي دكتر فيل اينجا هم كاربرد دارد.

بادو مثال واقعي منظورم را تشريح مي كنم:

1) فرض كنيد تازه دكترايتان را كه در ايران رشته جديدي محسوب مي شود در يكي از دانشگاه هاي درجه يك كشوري پيشرفته گرفته ايد و با وجود آن كه امكان ادامه كار و اقامت در خارج و در يك دانشگاه درجه يك ديگر داشتيد به ايران باز گشته ايد. به كتابخانه محل كارتان مي رويد و با كمال تاسف مي بينيد حتي كتاب هاي ابتدايي و كلاسيك رشته شما در اين كتابخانه موجود نيستند. چه برخوردي مي كنيد؟
از نظر من جملاتي از اين قبيل "شكايت" است:"كتابخانه اولين امكاني است كه بايد يك پژوهشكده براي پژوهشگرانش مهيا كند. اينجا حتي اين امكان راهم فراهم نكرده.با اين حال الكي ادعا مي كنند مي خواهند در سطح جهاني اله كنند و بله كنند. يادش به خير! در كتابخانه دانشگاه قبلي هر كتابي كه مي خواستم دم دست بود..." اين نحوه برخورد گرهي نخواهد گشود. منطقي تر آن است كه به مسئول كتابخانه مراجعه كنيم و بخواهيم كتاب هاي مورد نظر را تهيه كند. فرض كنيم اين كار را هم كرديم و جواب شنيديم كه بودجه اي براي اين كار وجود ندارد. گفتن آن جمله در اين مرحله هم مصداق ناله و شكوه و شكايت است و مشكلي را حل نمي كند. درست آن است كه ليست از كتاب هايي كه مي خواهيم تهيه كنيم و به طوركتبي و شفاهي در خواست نماييم تا كتاب هاي مزبور تهيه شوند وبودجه اي براي خريد يك يا دو كتاب در هر سال در رشته ما اختصاص يابد و مسئولي براي خريداري تعيين شود. بايد تصريح كنيم كه عنوان كتاب هاي خريداري شده را هر آن كه در اين زمينه كار تحقيقي مي كند بايد انتخاب كند نه لزوما مسئول خريداري. اين يك درخواست معقول و دقيق است و معمولا به آن ترتيب اثر داده مي شود.

درست نيست در متن درخواست بگنجانيم كه يك پژوهشگاه به كتابخانه احتياج دارد. هر آن كس كه رياست چنين موسسه اي را به عهده دارد به اين امر واقف است و چنين يادآوري اي را توهين به خود تلقي خواهد كرد. آنچه او نمي داند و مي خواهد بداند اين است كه چند تا كتاب ما مي خواهيم و عناوين اين كتاب ها چه هستند. (به خاطر داشته باشيد به علت محدوديت در امكانات ما نمي توانيم تمام كتاب هاي موجود در بازار را خريداري كنيم وبايد اولويت بندي كنيم.)


!!!!البته همه اين ها با اين فرض است كه مااهل رعايت كردن "كپي رايت" هستيم


مثال دوم:
چند هفته است كه سرگرم محاسبه اي طولاني هستيد. دير وقت است و شما مي خواهيد از نتايجتان كپي برداريد و نسخه اي از محاسبتان را در جعبه پستي دانشجويتان بگذاريد تا فردا صبح محاسباتتان را چك كند.از اين كه بالاخره محاسبه تان تمام شده خوشحاليد. كش و قوسي مي رويد و با خود مي گوييد طفلكي ستون فقراتم! بعد سراغ دستگاه كپي مي رويد و مي بينيد براي استفاده از آن -بدون اطلاع شما و ديگر محققان- كد گذاشته اند. عصباني مي شويد! با خود مي گوييد "اين بود معناي پژوهشگاه پژوهشگر- محوري كه مرا به خاطرش از آن سر دنيا كشانديد و آورديد! اين است معناي احترام به محقق كه شعارش را مي دهيد! يعني به استاد پژوهشگاه مملكت به اندازه استفاده از يكي دستگاه كپي هم نمي توان اعتماد كرد؟" اين شكايت است!ناله است. اگر در خفا باشد تنها اعصاب خود شخص را خرد خواهد كرد. اما اگر در جمع باز گوشود جو غرزني و ...را تشديد خواهد كرد.
به جاي آن بايد مسئله را با منشي ها مطرح كرد اگر آنها گفتند دستور رئيس است و نمي توانند كاري بكنند مي توان از رئيس قرار ملاقات گرفت و برايش توضيح داد كه دستگاه كپي براي ما مفيد است و بايد كد استفاده از آن در اختيار ما هم قرار بگيرد...
معمولا در اين موارد مشخص مي شود كه سوء تفاهمي بيش در كار نبوده و علت كدگذاري بي اعتمادي يا بي احترامي به اساتيد نبوده است

با اين گونه برخورد ها مشكلاتي از اين دست را مي توان يكي پس از ديگري رفع كرد. برخي را با صحبت با منشي ها برخي ديگر را با صحبت با رئيس پژوهشكده و برخي را با درخواست كتبي براي مطرح شدن در شوراي پژوهشكده و ....

اينها مسايل پيش پا افتاده اي هستند. نوشته اي به اين طولاني در هموردا علي الاصول نبايد به آن اختصاص يابد. اما واقعيت اين است كه خيلي ها همين مشكلات كوچك را به جاي حل كردن به هم گره مي زنند و با اضافه كردن پياز داغ و با به كاربردن كلمات قلمبه سلمبه ژورناليستي همه جا فرياد مي كنند و سر وصدا راه مي اندازند. با اين روش مشكلات حل نمي شوند. مشكلات را بايد به تدريح و دانه به دانه با صبر و حوصله و فرا گرفتن روال اداري رفع و رجوع كرد

۸ نظر:

ناشناس گفت...

از نوشته ها و دغدغه های شما بر می آید هر روز صبح سوار بر ماشین از پارکینگ خانه تان به پارکینگ محل کارتان می روید و هر روز عصر در مسیری تنها بالعکس. گویا بر همکنش دیگری با محیط دوروبرتان ندارید. یاد سخنی از بزرگی افتادم که منجوق را ساده (لوح) خطاب کرده بود.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

دغدغه هايي كه من اينجا مطرح مي كنم همان طوري كه بارها گفته ام دغدغه هاي مربوط به محل كارم است. اين مسايل را هم همان طور ي كه قبلا گفتم مي توان دانه به دانه حل كرد.
استيل زندگي ام و دغدغه هاي شخصي ام چيزهايي نيستند كه مناسب براي طرح در هموردا باشند.

ناشناس گفت...

منجوق عزیز،

1. هر انسانی لایق زندگی آرام و راحت است و شما به واسطه سخت کوشی تان سزاوارتر. صحبت من شخصی و موضوع آن زندگی روزمره شما نبود.

2. اعتراض به وضع موجود (تا به تعبیر شما غرولند و زاری در جهت جلب دلسوزی دیگران) فوران نقادی است و واکنشی طبیعی در جامعه ای که با فرهنگ نقد بیگانه است. بر این اعتقادند که این سازوکار نیز می تواند یک جامعه از لحاظ روانی سالم را به نقطه تعادلی اش سوق دهد.

3. بر خلاف برداشت تان، صحبت بر سر حل مشکلات کلان یا خرد جامعه نیست. موضوع، خود مشکل است، اول دیدن آن و سپس به چالش کشیدنش.

4. ... بگذریم ...

و سوال شما. وقتی یک ذهن بیدار، نقاد و پژوهنده با پرداخت هزینه ای مشکلی را می بیند و با پرداخت هزینه ای دیگر مطرح می کند به هیچ وجه نمی تواند به معنای مشوش کردن ، مرعوب شدن و یا دلسرد کردن باشد (حتی اگر چنین قصدی نیز داشته باشد!). مگر این همان اتفاقی نیست که هر لحظه در علم رخ می دهد و موتور متحرکه اش می نامند؟

ندیدن مشکلات، نمی افزاید.

ناشناس گفت...

پ . ن . بند 1 بالا را می توانید نادیده بگیرید. آن پاسخ به بخشی از نظر قبلی منجوق بود که بعد خود ایشان حذف کردند.

منجوق گفت...

Dear Maryam,
I am not advocting being ignorant or indifferent about the problems of the society. I am aware that it is impossible to be so.
All I am saying is that to solve the problems first of all you should classify them, learn how to address them, find out what is the appriopriate place to discuss them and etc.

If you discuss a problem in an inappropriate place, even if you are right about it, in my opinion, it will be just nagging not a proper critique.


In Hamvarda, we can find solution to problems such as those I mentioned. We cannot solve political problems. Whenever elections approaches I study each candidate without prejudice and try to choose the one who is slightly better the others and actively encourage everybody within my circle to go and vote for him/her.
But I am against speaking about candidates in Hamvarda or at our seminars or other meetings because this blog and those meetings are supposed to serve other purposes.



. Also, I certainly know more about problems facing women in our society than any of my male colleagues do, but I stop them when they talk about such things at work. Because I think it is not the proper place to discuss these issues.It irritates me to see that something which is a real and serious issue for many including me is just a pastime for them to waste the precious time of research work at the institute

منجوق گفت...

راستي يه وقت فكر نكنيد همه مشكلات خانواده هاي آمريكايي كه به دكتر فيل مراجعه مي كردند از نوع كادوي روز والنتين بود. در بين خانواده هاي آمريكايي مشكلات فراوان وجدي زيادند.

من اينجا مشكل خنده دار و لوس شان را انتخاب كردم چون كه به نظر من مشكلات خودمان براي خودمان كافيست. فايده و لزومي ندارد با شرح مشكلات خانواده هاي آمريكايي سر شما را به درد آورم!

ناشناس گفت...

در کامنت شما یک نکته ظریف و درست وجود دارد ولی به زمینه مرتبطی نیز کم بها داده شده و شاید یک خلط متودولوژیک هم وجود داشته باشد.
آن رابطه زناشویی است با بعد روانشناسانه ستبر و این رابطه میان ارگانیزیشن از یک طرف و واکنش روانی اشخاص در برابر کمبودهایی که احساس می کنند از طرف دیگر. با شما کاملا همداستانم، البته که میان نقد و نق زدن و حتی اشکال یابی فرق هست. فرقی که کمتر شناخته است. نقد قبل از موضع گیری احتیاج به درک امپاتیک ( با اصطلاح هرمنوتیک ) دارد.

حالا توضیح یکی نگوید این شیخ است و غیره.

برای خواندن روابط انسانی درک که ورستهن باشد در مقابل ارلاکن قرار می گیرد، ساده شده اش این است که اولی دنبال دلایل است و دومی دنبال علت ( مثلا مثل علم فیزیک) مثلا : دلیل این کد گذاری چیست؟ به جای علت آن چیست. اولی از خودش یا آن که کد گذاشته می پرسد و امپاتی به این معناست که اگر از خودش می پرسد ولی خودش را جای کدگذار می گذارد ، و دمی که علت باشد اگر بجویند جواب این است که برای این که من نتوانم استفاده کنم یا برای این که جز خودش نتواند یا فقط با خودش بتوانند کپی کنند.

پس نقد باید عمیق تر باشد و با نوع مخصوصی از شناخت باشد ولی نق نوعی عکس العمل فوری نر برابر ناملایمات است.
در عین حال اگر کسی یا بیشتر کسان نق بزنند نفی مقدم نمی کند یعنی ممکن است کاستی ها آبجکتیو باشند.
این را اضافه کنم که ارگانیزیشن فقط صوری یا فیزیکی نیست بلکه بعد روانشناسانه هم دارد، نکته مهمی این است که همه این ابعاد را باید در تحلیل ها و راه جویی ها در نظر داشت. چون به ارگانیزیشن ماهیتی کاملا یگانه می دهد.

شاید بعد از این روده درازی باز هم مثل دفعه قبل کامنت گذاری بگوید من می خواهم چیزی بگویم که کسی نفهمد ( یا آن طرف سکه، نمی فهمم چه می گویم.) از ایشان خواهش می کنم دقیق تر بپرسد تا ببینم می توانم حرف خودم را بهتر شرح بدهم یا نه.