۱۳۸۶ بهمن ۱۷, چهارشنبه

علامت حاكم بزرگ! احترام كنيد!

پينوكيو و قاسم مطالبي در مورد احترام اجتماعي نوشتند كه درخور توجهند. ما مرتب در مورد احترام و از بين رفتن آن مي شنويم. برخي ازآنان كه از فرنگ بر مي گردند بعضي از برخورد هاي هموطنانشان را به علت سوء تفاهم حمل بر بي احترامي مي كنند اما كمتر توجه مي كنند كه برخوردهاي آنها هم ممكن است از نظر ديگران تفاخر يا بي احترامي به حساب آيد. مسن تر ها مرتب شكايت مي كنندكه جوانتر ها به آنها احترامي كه لازم است نمي گذارند.جوانتر ها شاكيند كه توي سرشان زده مي شودو...

من الان سي ويك ساله ام. در سه سال اخير موقعيتم ودر نتيجه انتظاري كه جامعه از من و من خود از خودم دارم تغيير كرده. طبيعي است كه اين موضوع ذهن مرا مشغول كند. درنتيجه وقتي قاسم بحث احترام را پيش كشيد بي اختيار آن چه كه نتيجه اين مشغله ذهني بود بيرون ريختم:

" احترام كسب كردني است نه دادني!

منظورم آن نبود كه برخورد غلطي كه در اداره نظام وظيفه با آقايان (به صورت دلتا فانكشن) و يا در خيابان ها با خانم ها (به صورت تابعي با پهناي زياد) مي شود (ملاحظه مي كنيد سطح زير منحني يكي است. مساوات رعايت مي شود!!!)
تقصير خود آنها ست. منظورمن كسب احترام در حيطه ديگري بود.

مي خواستم بگويم دوره "علامت حاكم بزرگ! احترام كنيد!" به سر آمده.والدين معلمين مديران رئيسان و غيره بايد اين احترام را خود به دست آورند. روش هاي كسب احترام هم آموختني است. من اين روش ها را بلد نيستم اما مي توانم درباره شان مطالعه كنم وبا تمرين آنها رابياموزم. وقت آموختن هم همين اكنون است. وقتي مسئوليت هاي آدم سنگين تر مي شود فرصتي براي مطالعه در اين موارد نخواهد بود.در نتيجه شخص بي اختيار به روش هاي مالوف هارت و پورت متوسل مي شود وپس از مدتي كه هم اعصاب خود و هم اعصاب ديگران را خرد و خمير كرد گلايه سر مي دهد كه "جوانان اين دوره و زمانه احترام به بزرگتر حاليشان نمي شود.

خوشبختانه مراجع زيادي بر روي اين موضوع هست. در انگليسي براي آنچه كه مي گويم عبارت هاي جا افتاده اي وجود دارد:
"commanding respect versus demanding respect"

با استفاده از جستجوگر گوگل مي توان منابع زيادي در اين مورد يافت و مطالعه كرد.

۱۴ نظر:

Pinocchio گفت...

اینی که می‌بینید، علامت مامور مخصوص حاکم بزرگ می‌تی‌کومون هست. احترام بزارید!
یک کارتون ژاپنی که در زمان نوجوانی پینوکیو پخش می‌شد.

ناشناس گفت...

به نظر من منجوق شما در مغالطه استادید. (خانم دکترش را انداختم)

تا آنجا که من می فهمم منظور از نبود احترام به رعایت نشناختن حقوق اولیه آدمها در جامعه ایران می باشد و شما چه بخواهید و چه نحواهید در آن مملکت انسان بودن حقی برای شما به ارمغان نمی آورد. اگر می بینید الان هر جا که می روید احترامی حداقلی را دریافت می کنید، نه به خاطر انسان بودنتان بلکه به خاطر دلایل «اضافه ای» مانند مدرکتان، عنوانتان، و احتمالا روابطتان است.

ممکن است شما بیاموزید که چگونه این دلایل «اضافه» را توسع دهید و با گسترش روابطتان، نزدکی به قدرت و روش ها دیگری که ما رو توصیه به فراگیرشان می کنید احترام را برای خود بخرید، اما حقیقتی وجود دارد که هرگز نمی توانید آن را کتمان کنید:
صرف انسان بودن شما ارزشی ندارد و هر گاه دلایل «اضافه» شما در مقابله در دلایل «اضافه» شخص و یا گروه دیگری زورش نچربد شما هم مثل قاسم یک سیلی دریافت خواهید کرد و هواهید دید که مغالطه احترام در جمع دوستان زیاد هم به شما کمکی نمی کند.

منجوق گفت...

ناشناس محترم

من اگر مي خواستم خود را پشت عنوانم قايم كنم نام مستعار منجوق را برنمي گزيدم. با مردم كوچه بازار مثل رفته گر بقال و نانوا راننده تاكسي... همسايه هايمان همواره افتاده و با احترام برخورد مي كنم آنها هم در مقابل معمولا (البته نه هميشه)
به من احترام مي گذارند.
اگر هم احترام نگذاشتند صبوري پيشه مي كنم چون مي دانم مردم خود هزار و يك مشكل دارند و بعضا كنترل رفتارشان ازدستشان خارج مي شود





اما در مورد عدم وجود احترام در ايران به "صرف انسان بودن". از شما سئوال مي كنم در كدام كشور دنيا اين نگار خوش سيما وجود دارد؟! از لايه ظاهري تبليغات و شعار ها كه بگذريم خواهيم ديد سياست زده ها هيچ كجاي دنيا به صرف انسان بودن به كسي احترام نمي گذارند. باور كنيد آنها كه با اورانيم تخليه شده صدها تن سلاح مي سازند و از آنها استفاده مي كنند وصداي سربازان خود را كه از عوارض ناشي از اين سلاح ها رنج مي كشند خفه مي كنند(چه برسد به صداي كودكان معصوم جناح دشمن كه در اثر استشمام دود اين سلاح ها به سرطان مبتلا شده اند) ارزش و احترامي براي انسان ها به صرف انسان بودن آنها قايل نيستند.

اگر جمعي وجود داشته باشد كه به صرف انسان بودن انسان به واقع (و نه به عنوان شعار تبليغاتي )ارزشي قايل شود همين جمع هايي نظير جمع خودمان است.
همان گونه كه لوسين پس از نوشته پينوكيو گفت ما بايد خودمان به خودمان احترام و ارزش قايل شويم.

ناشناس گفت...

جملهٔ «احترام کسب‌کردنی است نه دادنی»، مانند بیشتر ضرب‌المثل‌ها و جملات قصار، بسته به چهارچوب بحث می‌تواند کاملاً درست، کمی درست، بیربط و یا حتی نادرست باشد. به نظر من ذکر این جمله در پایین نوشتهٔ قاسم نادرست بود.

منجوق گفت...

ياور جان

انتقاد شما البته وارد و به جاست اما دقت كنيد به جمله قاسم "هدفم پاک کردن افسانه‌ی احترام اجتماعی در ایران بود."هم چنين ايرادي وارد است. منظور از احترام اجتماعي تعريف نشده است و همچنان كه ديديم مي توان برداشت هاي خيلي متنوع از آن داشت. در ضمن كشور هفتاد ميليوني ايران لايه ها و پيچيدگي هاي خيلي زيادي دارد و در اين گونه بحث ها تقليل آن به موجود واحد صحيح نمي باشد.


البته در بحث هاي وبلاگي اين گونه اشتباهات و بي دقتي ها طبيعي است. بايد همه ما ياد بگيريم انتقاد موردي ومنطقي كنيم يعني همان كاري كه شما و يا سولوژن كرديد. نه اين كه از اين اشتباهات و بي دقتي ها مسئله عجيب و غريب درست كنيم و مسايل بي ربط را به هم ربط دهيم و به استناد به يك جمله دو خطي همديگر رابه داشتن "روابط" و يا نزديكي به قدرت متهم كنيم. اين گونه تهمت زدن برازنده ما نيست.

ناشناس گفت...

به احتمال زیاد منظور از جمله ی "احترام کسب کردنی است، نه دادنی" مبارزه در راه بدست آوردن احترام یا از این حرفا نیست. به نظر من، اگر انسان مقابل ات را بفهمی، او به تو احترام خواهد گذاست. همه چیز در این "فهمیدن" نهفته است. این که هر کسی را هر طور که هست قبول کنی. و سعی کنی او را بفهمی. "کسب کردن" احترام در این "فهمیدن" است.

ناشناس گفت...

تعبیر من این است که از آن جا که احترام مربوط به کنش و واکنش دست کم دو نفر است.
اول ، نه یک طیف دو قطبی. یعنی مثلا این که هر چه درجه ی دادن کم شود درجه ی گرفتن باید افزایش پیدا کند تا متعادل شود. مثل یک پاره خط با تعادل در وسط پاره خط و دهنده و گیرنده در دو سر پاره خط.
بلکه با یک منطق گالیله ای باید نگاه کرد. یعنی اگر شما دو دست خودت را رو بروی هم قرار بدهی و به هم بفشاری، نمی توانی بگویی نیرو مال دست چپ است یا راست.
دوم رفتار همیشه تابع میدان است. مثلا در میدان نیرو بسته به وقعیت نزدیکی و دوری دارد و بستگی به خود موضوعی که در میدان است. این به این معناست که رفتار آقای ایکس نه این که به خود آقای ایکس مربوط است بلکه بسته به جایی قرار دارد که نسبت به میدان ها قرار گرفته. گفتم میدان ها چون اغلب در حالت واقعی یعنی در اجتماع یک میدان نیست (مثلا دانشگاه) بلکه خود دانشگاه در میدان بزرگ تر است و باز خود دانشگاه میدان های کوچک تر هم دارد.
بنابر این طبق عادت توجه را منحصر به افراد نکنیم و راه حل های همه کاره صادر نکنیم.
در حقیقت بحث قاسم کارکرد یکی از بزرگترین میدان ها را شرح داده که همه ما به اجبار در آن هستیم و نمی توان ندید گرفت و فقط خود قاسم را تحلیل کرد.
در ضمن این استعاره های فیزیک، تخیلی نیستند و نظریه روانشناسان اجتماعی کلاسیک مثل لوین در این بستر پرداخته شده است.
سوم قصد از این تحلیل ها اگر بخواهد جنبه راه گشا پیدا کند نه ابسترکت ، می بایست در خود جامعه آزمایش بشود و مثل همه علوم با انتخاب پاره و نمونه کوچک و با نقطه آغاز از تعریف های مشخص و داخل چارچوب تئوریک مشخص. اگر نه می شود سوژه خام برای کسانی مثل من که به ایستار منیفست شما نگاه می کند. که البته بد هم نیست و نه برای من گناه است و نه برای شما که می نویسید. و نه این که ارزش این مبادله ها را تقلیل می دهد یا خدای نکرده کارکرد آن را به آن چه "من دلم بخواهد" تبدیل می کند. این جمله آخر را گفتم که بدانید به هیچ وجه به طور ضمنی یا آشکار ادعا ندارم که خودم داخل بحث شما نیستم یا هر ادعای خودبزرگ بینانه دیگری.
خسرو احسنی قهرمان
http://www.esnips.com/web/drafts

ناشناس گفت...

منجوق عزیز خیلی دوست دارم لااقل یکی از این بحث ها را به نقطه شروع فانشنال برسانید.
مثلا پیشنهاد می کنم بحث کنید یا بپرسید که ماهیت این میدان ها چیست (بیرون از استعاره) یا به چرکنویس کوتاه من در مورد گافمن در دیتا بیس نگاه منید. راستش من عاشق بحث کردن هم هستم و فقط اهل مشاهده نیستم. خیلی دوست داشتم جمعی بودند و بحث می کردیم، اگر اشتباه نکنم شما بلاگ خودتان را در دسته آموزشی قرار داده اید و مخاطبتان دانشجویان خودتان هستند.با این که دانشجوی شما نیستم اما من هم دانشجو هستم. به علاوه کلاس های ما فقط جنبه کتترال و به اجبار اتوریتیو ندارد. شاید به دلیل این دومی مخاطب مناسب و مورد نظر شما نباشم ، در این صورت از اینتروژن خودم عذر می خواهم.
از این کلمه های خارجی هم همینطور راستش فارسیشان را بلد نیستم فقط مثلا با تردید می دانم که برای اتیتیود در فارسی زنده یاد احمد آرام ایستار گفته اند و مطمئن هم نیستم همه به کار می برند یا نه.
khosrow

ناشناس گفت...

منجوق عزیز

در مرکز قرار گرفتن انسان و ارزش یافتن او یکی از مولفه ای اصلی مدرنیته است. چیزی که در جهان بینی اسلامی و شرقی وجود ندارد.

حرفتان خیلی شبیه دوستان منبری مان در صدا و سیما بود که پته غرب را روی آب می ریزند. هر کسی می داند که در خارج از ایران حقوق اولیه ای وجود دارد که طی یک فرایند چند صد ساله برای آدم ها کسب و تعریف شده است. و از آن مهم تر، واکنش به نقض حقوق در ایران و غرب خیلی فرق می کند. در غرب مکانیره هایی (ولو در مواردی ناکارآمد) برای تعقیب نقض حقوق در چند صد سال اخیر به وجود آمده اند که در ایران وجود خارجی ندارند.

در ضمن اشتباه برداشت نکنید. کسی نمی گویددر غرب ملت آدم های گوری مگوری و نوع دوستی هستند. آنها هم به به همان مار مولکی ما می باشند، اما حداقل در رابطه شان با یکدیگر، در طول تاریخشان به پیروی از یک مصلحت جمعی حقوق رسیده اند چون این طوری به نفع همه است.

سخنان شما تفاوت هایی اساسی در غرب و ما را نادیده می گیرد. معمولا شما را تیز بین تر از این می یافتم!

منجوق گفت...

خسروي عزيز پس از اندكي معلومات و تجارب من در مورد بحث ته مي كشد و براي همين بحث نا قص مي ماند. البته شايد اين نا تمامي بد نباشد چون ملاحظه كرده ام كه خوانندگان پس از مدتي به جمعبندي ها و نتايجي مي رسند كه از هر آنچه من در ذهن داشتم پخته تر است.

ازاين كه گفتم من براي دانشجويان مي نويسم منظورم اين نبود كه خود را خداي ناكرده در مقام استادي خوانندگان مي دانم. نه! فقط گفتم مطالبي را بيان مي كنم كه بيشتر مورد توجه دانشجويان هستند. آنان كه با كامنت هايشان به پخته تر شدن بحث كمك مي كنند استاد منند. اين را از صميم قلب مي گويم (گمان مي كنم تا به حال معلوم شده باشد كه اهل تعارف و يا تظاهر به شكسته نفسي نيستم!!)

منجوق گفت...

نا شناس عزيز
منبع اطلاعاتي من در مورد اورانيوم تخليه شده كتابي بود كه توسط خانواده هاي قربانيان آن چاپ شده است. چند وبسايت كانادايي
environmentalist
هم در اين زمينه در آمريكا پيدا كرده بودم كه بخش هاي مهم آن در جامعه به اصطلاح آزاد سانسور شده بود.
البته با گوگل مي توان نوشته هاي زيادي در مورد اورانيم تخليه شده يافت اما بيشتر اين وبسايت ها تنها بخشي از واقعيت را بازگو مي كنند. صد البته فقط بخش بي خطرش را!
اگر مي خواستم از صدا و سيما تبعيت كنم به جاي اورانيم تخليه شده مي رفتم سراغ سوژه عامه پسند چيدن سيب "از آن شاخه بازيگر دور از دسترس"!


اما در مورد تفاوت هاي غرب و شرق درباره تفاوت ديدگاه در مورد حقوق انسان. من منكر تفاوت نيستم. من هم از اين بحث ها كه برخي متفكرين معاصر مي كنند آگاهم. اما اگر تاريخ آمريكا و يا انگليس را مطالعه كنيد مي بينيد كه نهاد ها و
بيانيه هايي كه اكنون سمبل دموكراسيند توسط آزاديخواهان ومتفكران ايده آليست بنا نهاده نشده اند! به عنوان مثال پارلمان انگليس را در نظر بگيريد. اين نهاد از زمان قرون وسطي وجود داشت البته با اختياراتي بسيار محدود. هرموقع كه پادشاه گرفتار جنگ و يا بيماري مي شد پارلمان از فرصت سود جست و اختيارات بيشتري طلب كرد وبالاخره به اينجا رسيد.

خيلي ساده انگارانه است كه فكر كنيم در غرب يك عده متفكر نشستند و تئوري حقوق انسان را تدوين كردند و آنگاه چند تا جوان آزادي طلب ايده آليست رفتند و قهرمان بازي كردند و آنگاه به اين ايده آل ها جامه عمل پوشانيدند.


ما هم اگر بخواهيم محيطي از نظر احترام به انسان باب طبع تر بسازيم راهش آن نيست كه عده اي را تحريك كنيم كه بروند در اين راه مبارزه كنند. راهش ناله و غرولند كردن هم نيست!
البته ما سياست پيشه نيستيم و آنچه كه نمايندگان پارلمان انگليس كرده اند هم از ما بر نمي آيد. راه اين است كه در همين محيط كوچك پژوهشكده و ... سعي كنيم مهارت هاي لازم براي يك سيستم دموكراتيك تر را آرام آرام ياد بگيريم و كم كم به سوي سيستمي بهتر به پيش رويم

منجوق گفت...

نمي خواهم بگويم ملاحظه صاحبنظران درباره تفاوت ديدگاه درمورد حقوق و احترام به انسانها در شرق و غرب اشتباه است. اما مي خواهم بگويم اگر هدف از بحث و مطالعه چيزي بيش از غرولند و ناله و يا به قول همسرم
"فرافكني" باشد بايد نكاتي بيش از وجود اين اختلاف ها مورد توجه قرار گيرند.

يكي اين كه خود آنچه كه آنها به دست آورده اند بري از كاستي نيست. مبادا ما به مانند كلاغي كه مي خواست را ه رفتن كبك را بياموزد راه رفتن خود را هم از ياد ببريم.
ديگر آن كه تحولات در غرب با غرولند و يا قهرمان بازي صورت نگرفته اند. بلكه عده اي با حسابگري رفته رفته امتيازات را به دست آورده اند.

دست آخر آن كه اگر بخواهيم تحولي ايجاد كنيم بايد ظرفيت هاي خود را بشناسيم. اگر بخواهيم كل ايران را متحول كنيم پس از مدتي به ياس دچار مي شويم و خود را تبديل به ماشين غر زني مي كنيم.

ناشناس گفت...

دو نکته
من مبهوت عمق شخنان شیخ اجل جناب خسرو می باشم. بابا به یک زبونی صحبت بفرمایید ما هم بفهمیم.

و به دوست عزیز منجوق
من کیف کردم که دیدم در این نکته هم عقیده ایم که لازمه پیشرفت شناختی دقیق تر از اختلافات ما و انها است.

اما به نظر من علاوه بر شناخت دقیق و انتقادی از آنها یک شناخت انتقادی از خودمان هم لازم است و این که بگوییم حرف بد نزنید نسل جوان روحیه اش خراب می شود خب کار نادرستی است. باطل کردن افسانه احترام اجتماعی یک قدم در کسب این شناخت است.

در ضمن باید شما آدم باهوشی باشید. چون حدس می زنید در فکر دیگران چه می گذرد و پاسختان را بر آن اساس مرقوم می کنید. از جمله اینکه بدون اینکه من گفته باشم حدس زدید که عقیده من این است که بيانيه هايي كه اكنون سمبل دموكراسيند توسط آزاديخواهان ومتفكران ايده آليست بنا نهاده شده اند. فقط ظاهرا ین بار حدستان درست نبود!

ناشناس گفت...

در این مورد هم

"البته در بحث هاي وبلاگي اين گونه اشتباهات و بي دقتي ها طبيعي است. بايد همه ما ياد بگيريم انتقاد موردي ومنطقي كنيم يعني همان كاري كه شما و يا سولوژن كرديد. نه اين كه از اين اشتباهات و بي دقتي ها مسئله عجيب و غريب درست كنيم و مسايل بي ربط را به هم ربط دهيم و به استناد به يك جمله دو خطي همديگر رابه داشتن "روابط" و يا نزديكي به قدرت متهم كنيم. اين گونه تهمت زدن برازنده ما نيست."

از توضیح این که کسی شما را داشتن روابط و نزدیکی به قدرت نکرد هم می گذریم!

"به نظر من، اگر انسان مقابل ات را بفهمی، او به تو احترام خواهد گذاست."

این جمله را هم دوست داشتم.