۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

وبلاگ جديد

من يك وبلاگ جديد شروع كرده ام. از آن دسته از خوانندگان هموردا كه نوشته هاي من در هموردا را مفيد مي دانستند دعوت مي كنم به وبلاگ جديد من سري بزنند.

۳۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بر منجوق خانم
ديد كه علارغم ادعا هاي زياد شما هم كار جمعي را تاب نياورديد...!!!!

منجوق گفت...

عليك سلام

آفرين بر تو با اين همه تيزهوشي و نكته سنجي كه تمام كارهاي منو با تيزبيني زير ذره بين گرفته اي و تحليل مي كني و تو سرم مي زني.
چي به تو از اين كار مي رسه؟ علمت بيشتر مي شه؟! حقوقت بالا مي ره!؟ آينده شغلي ات تضمين مي شه؟! يا آخرتت آباد مي شه!؟ بگو تا بدانم نادانسته چه ثوابي را دارم كسب مي كنم تا خوشحال شم!

Qasem گفت...

ناشناس عزیز!

هر کاری هزینه‌ای دارد. نوع سخن‌گفتن شما چنان هزینه‌ی نوشتن در این جا را زیاد می‌کند که هیچ سودی برابر با هزینه‌ی نوشتن در اینجا نمی‌شود

ناشناس گفت...

خانم منجوق
مطمئن باشيد كه هيچ چيز مادي به من
نمي رسد. اما شما مدتهاست كه از ديگران
با لحن بسيار بدي انتقاد مي كنيد. لااقل خودتان نيز بايد تحمل انتقاد را
داشته باشيد. نوشته شما نشان دهنده اين است كه خودتان اگر در موقعيت كساني كه به انها انتقاد مي گنيد قرار بگيريد به مراتب رفتار بد تري از آنها خواهيد داشت. همين

منجوق گفت...

آنهايي كه من از ايشان انتقاد كرده ام بياني بسيار شيوا تر از شما دارندو پاسخ انتقادهايم را اگر به مورد نباشد داده و مي دهند. در مواردي هم كه انتقادات من به مورد بوده قبول كرده اند و از من تشكر كرده اند. نيازي هم به كمك شما ندارند. همين

ناشناس گفت...

خانم منجوق خانم
من برای حمایت از کسی چیزی نمی نویسم. مطمئن هستم کسانی که شما از ایشان انتقاد می کنید درایت بسیاری دارند و خودشان در صورتی که بخواهند می توانند دندانشکنانه جواب شما را بدهند!
اما من به عنوان خواننده ای که نوشته های سراپا پسکین و الکسی شما را می خوانم حق دارم که شخصا از نوشته های شما نتیجه گیری کرده و با همان منطق خودتان جواب بدهم!

ناشناس گفت...

اين كه كسي با سيستمي مشكل دارد از آن جا خرج شود و به سيستمي كه مطابق سليقه اش است برود كاري زيباست. اميد كه شما اگه احساسا مي كنيد آي پي ام براي شما جالب نيست به جاي بهتر برويد. ولي مساله اي كه در اين جا در بر خورد هاي شما براي اعضاي آي پي ام جالب است اسنكه شما به خود اجازه مي دهيد تصميملات سيتم را زير پا بگذاريد مثلا هنگامي كه پژوهشكده ي شما به لارك منتقل شد شما نيامديد ولي اين كه بقيه به قانون و تصميم جمع احترام بگذارند از نظر شما كاري است مثبت. ما مانده ايم آيا در اسلك هم اين مسايل بود كه حال در مديريت به سبك اسلك كه شما مدعي هستيد شاهين آن را را اجرا مي كند نيز اين مسايل جايي دارد؟

منجوق گفت...

در اسلك هميشه مايكل نظر مرا در مورد مسايلي كه به خودم مربوط مي شد جويا مي شد و سعي مي كرد ترتيبي بدهد كه من محيطي مناسب براي كار تحقيقي ام داشته باشم.
وقتي هم كه در ساختمان كار بنايي بود مرا صدا زد و خواست از بين اتاق هاي خالي اتاقي را كه بيشتر مي پسندم انتخاب كنم.


در مورد نرفتن به لارك هم قضيه به همين منوال بود. ربطي هم به شاهين نداشت. من در اين مورد با دكتر لاريجاني صحبت كردم و گفتم بعد از ساعت چهار تنها عضو پژوهشكده ذرات كه تا ديروقت كه همه روزه در محل كارم مشغول تحقيق هستم و عملا در ساختمان تنهايم. خود ايشان اين گونه تشخيص دادند كه بهتر است من در فرمانيه بمانم تا مشكلي برايم پيش نيايد.

منجوق گفت...

عليرضاي عزيز

من قادرم اگر جايي را نمي پسندم اصلاحش كنم.

وضعيت آي-پي-ام براي من الان بدتر از اردوگاه المپياد براي دخترها در زماني كه من دانش آموز بودم نيست. حضرات ذكور براي اين كه رقيبي از ميدان در كنند همه توان خود به جاي صرف درس خواندن صرف آزار و اذيت من كردند. اما من فرار نكردم! ايستادم و مقاومت كردم و پيروز شدم. اكنون هم چنين خواهم كرد.

ناشناس گفت...

اين كه دكتر لاريجاني دلايل شما را پذيرفتند كار درستي بوده چون دليل شما هم قانع كننده بوده ولي سوال من در اين جاست كه چرا وقتي همين اتفاق و همين بحث هايي كه شما با دكتر لاريجاني داشته ايد توسط دو خانمي كه در گروه فيزيك كار مي كنند (مبني بر عوض نشدن اتاق كارشان) با مخالفت حضرات واقع مي شود؟البته شما رييس گروه فيزيك نيستيد و علي القاعده من از شما توقع پاسخ گويي نبايد داشته باشم ولي وقتي مديريت شخصي را با مديريت اسلك مقايسه مي كنيد دوست دارم نظرتان را بدانم

پي نوشت: من بسياري از مسايلي كه شما در هموردا مطرح مي كرديد را قبول داشتم(كم و بيش) ولي يكي دو مورد برام جاي سوال داشت كه يكي از آن موارد را پرسيدم.

منجوق گفت...

من دخالتي در مديريت پژوهشكده فيزيك نمي كنم. سرم توي كارخودم است و تمام سعي ام را هم كرده ام تا مسئوليتي را كه من واگذار كرده اند به نحو احسن انجام دهند. وقتي هم خواستي دارم كه عموما در جهت بهتر انجام دادن مسئوليت هايي است كه بر عهده ام واگذار شده مستقيم به سراغ مسئول مربوطه مي روم و توضيح مي دهم كه براي انجام دادن فلان كار من نياز به بهمان شرايط دارم. چون حرفم را منطقي مي بينند اغلب قبول مي كنند.
وقتي در اسلك بودم تشخيص مايكل اين بود كه چنين دانشجويي ارزش آن را دارد تا خواست هايش در اولويت باشد. در آن هنگام هم اسلك اعضاي پاره وقت داشت كه استادان جا افتاده سانتا كروز بودند و تنها هفته اي چند روز به اسلك مي آمدند. مايكل اولويت را به من داد چون تمام وقت در اسلك بودم.

در ضمن من با ماندن در ساختمان فرمانيه جاي كسي را تنگ نكرده ام. اتاق هاي همكاران ذرات در ساختمان فرمانيه كه اكنون به لارك رفته اند در فرمانيه خالي مانده و دارد خاك مي خورد. اتفاقا در ساختمان ذرات در لارك كمبود جاست و اگر من و دانشجويانم به آنجا كوچ مي كرديم جاي ديگران را تنگ مي نموديم. علت اين كه به اين راحتي با تقاضاي من موافقت شد هم همين گونه ملاحظات بود نه نفوذ و رياست همسرم!

ناشناس گفت...

بسيار ممنون جوابم را داديد
براي اين كه تبعاتي گريبان كسي را نگيرد اگر مي شود دو نظر آخر من و پاسخ خود را حذف كنيد. مي خواستم فقط جواب شما را بخوانم و راهي نبود جز اين!!!

به هر حال اين جا ايران است و همه اهل تساهل و تسامح!!!!!!

ناشناس گفت...

Dear Alireza,

Since in your comments you wanted to know the reason for the recent office changes in Larak and in particular about Ms Roshani's office, I thought it could be useful if I write a note to clarify the issue.

As you may know Mr Nik-Alam is going to become our postdoc and hence he should have a separate office. Therefore, we needed to reshuffle people in Larak to accommodate for our new postdoc. On the other hand it is logical that three people should be put in a bigger office.

Regarding the security issue you have alluded to, I should remind you that I have been checking with many people, regularly, to make sure that people in Larak have a comfortable working place and more importantly it is fairly comfortable for all. From what I have gathered during the past year or so is that there is no real difference between Ms Roshani's current office and the new one.

Of course there are short-comings that I cannot do anything about them but I want to let you know that I have done whatever I could.

Sorry for writing in English,
Sh-J.

منجوق گفت...

" هـــــرکـــه خـواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو كبر و ناز و حاجب و دربان بدين درگاه نيست." هر كسي مي تواند تلفن را بردارد و سئوالي كه دارد بپرسد چه از من چه از همسرم. اگر مي خواهيد كامنت هاي خود را خود حذف كنيد. اگر من اين كار رابكنم ياوه سرايان دوباره تهمت سانسور كردن به من بزنند.

منجوق گفت...

اتاقي كه به من مي خواستند بدهند آخر باغ و كنار پادگاني بود كه محل آمد وشد سربازاني است كه از پادگان جيم مي شوند. اين اتاق از محل نگهباني دور است و اگر اتفاقي در شب براي من مي افتاد كسي باخبر نمي شد. به همين علت دكتر لاريجاني نگران امنيت من شدند و تصميم گرفتند من در فرمانيه بمانم. علل ديگر كمبود جا درساختمان ذرات لارك و قرابت موضوع مورد تحقيق من با موضوعات مورد تحقيق در ساختمان فرمانيه بود

ناشناس گفت...

منجوق: "من در اين مورد با دكتر لاريجاني صحبت كردم و گفتم بعد از ساعت چهار تنها عضو پژوهشكده ذرات كه تا ديروقت كه همه روزه در محل كارم مشغول تحقيق هستم و عملا در ساختمان تنهايم.خود ايشان اين گونه تشخيص دادند كه بهتر است من در فرمانيه بمانم تا مشكلي برايم پيش نيايد."
sh-j:"Regarding the security issue you have alluded to, I should remind you that I have been checking with many people, regularly, to make sure that people in Larak have a comfortable working place and more importantly it is fairly comfortable for all."

ناشناس گفت...

Mr Alireza,

Please read the notes more carefully and with the precision they are written before making further comments.

You may know that Larak is very very big garden and different corners of it has different kind of (security) problems and issues. The physics part of Larak is close to the resturant and also close(enough) to the guards.

Sh-J

منجوق گفت...

فكر كنم قبلا توضيح دادم. باغ لارك بزرگ است. نگهبانان كه محل استقرار آنها نزديك در ورودي است برخي قسمت هاي آن رامي توانند كنترل كنند و برخي ديگر را كه در انتهاي باغ واقع است نمي توانند.


به هر حال اين مسايل به من مربوط نيست. من امنيت و فضاي مناسب براي كار مي خواهم . رئيسم در اسلك (مايكل) و در آي-پي-ام (دكتر لاريجاني) اين گونه تشخيص داده اند كه كاري كه من انجام مي دهم آن قدر براي موسسه شان ارزش دارد كه راحتي مرا فراهم كنند تا بتوانم با خيال آسوده كارم را انجام دهم.

ناشناس گفت...

1) يكي در كردستان و بدون ادعايي و بي هيچ رابطه و امكاناتي :
http://www.slac.stanford.edu/spires/find/hep/www?rawcmd=FIND+EA+SETARE%2C+M+R&FORMAT=wwwcitesummary&SEQUENCE=

2) يكي در مازندران و ... :
http://www.slac.stanford.edu/spires/find/hep/www?rawcmd=FIND+EA+NOZARI%2C+KOUROSH&FORMAT=wwwcitesummary&SEQUENCE=

3)و اما يكي در آي پي ام و ادعا...!!!:
http://www.slac.stanford.edu/spires/find/hep/www?rawcmd=FIND+EA+FARZAN%2C+Y&FORMAT=wwwcitesummary&SEQUENCE=

قضاوت بر عهده بينندگان وبلاگ!
كاش كمي جنبه كار علمي داشتيم. كاش كمي افتادگي ياد مي گرفتيم.

Qasem گفت...

زهره این مقاله را بخوان!
http://ce.sharif.edu/~ghodsi/PaP/stop_the_number_game.pdf

ناشناس گفت...

اين كه كيفيت مهمه توش صحبتي نيست اما فرق اين 3 نفر تو مقاله و ارجاعات چقدر بود؟
مساله ي من سروصدا راه انداختن بيش از حد بود اين كه آدم يه گوشه بشينه و كارشو بكنه نه همش داد و فرياد.!!! مشك آن است كه خود ببويد نه ان كه عطار بگويد!

منجوق گفت...

زهره عزيز

مطلب مهمي را پيش كشيديد. من ادعاي برتري نسبت به آقاي دكتر نوذري يا آقاي دكتر ستاره را ندارم. اصلا خود را با كسي مقايسه نكرده ام تا برتر با پايين تر بدانم. ارزيابي و مقايسه فرآيند پيچيده اي است كه پختگي علمي زيادي مي طلبد و تنها با كليك كردن روي سايت اسپايرس قابل حصول نيست. ارزيابي علمي فيزيكپيشگان در آي-پي-ام توسط يك شوراي بي المللي از فيزيكپيشگان جاافتاده دنيا صورت مي گيرد. اين شورا در ارزيابي شان از من به نيكي ياد كرده اند (براساس محتواي مقاله هايم و الا با من آشنايي چنداني ندارند). مطمئن باشيد اعضاي اين شورا با سايت اسپايرس آشنا هستند! به علاوه مي دانند در ايران چين و كشورهاي ديگر كساني هستند كه به تعداد زياد مقاله چاپ مي كنند.

گفتم من در مقام ارزيابي و مقايسه نيستم و ادعايي نسبت به برتري نسبت به افرادي كه شما معرفي كرديد ندارم. اما نگفتم هيچ ادعايي ندارم. ادعاي من اين است كه كاري كه انجام مي دهم آن قدر ارزش دارد كه انتظار داشته باشد پژوهشگاه در قبال
آن
محيطي مناسب براي كارم فراهم كند. خوشبختانه رئيسم هم با من موافق است و تا حد امكان اين شرايط را فراهم آورده.

اگر اين شرايط برايم فراهم نشود به دانشگاه ديگري در داخل و يا خارج مي روم كه اين امكان را برايم فراهم كنند. خوشبختانه دانشگاه هاي زيادي هستند كه ارزيابي شان چنين است كه كاري كه من مي كنم ارزش دادن يك اتاق كار آرام و امن را دارد

منجوق گفت...

در ضمن زهره جان

شما مطمئنيد هر كسي كه در شهرستان و به قول به شما "بدون امكانات" دارد كار مي كند "بدون ادعا"ست؟ من دو نفري را كه شما نام برديد نمي شناسم و فرض را بر اين مي گيرم كه حرف شما درست است و اين دو نفر افراد فرهيخته و وارسته اي هستند. اما در مورد مافيا هايي كه در دانشگاه هاي شهرستان ها هستند داستان هاي زيادي شنيده ام. تشكل هايي كه كساني را كه "خودي" نيستند خرد و خمير مي كنند.

امكانات بالاتري مثل خط اينترنت و غيره كه پژوهشگاه ما دارد به علت مديريت خوب اينجاست نه بودجه هنگفت. مسئولان مربوطه به طور روزانه به اين مسايل مي رسند تا ما اين گونه امكانات را داشته باشيم. اگر چنين نكنند ظرف يك هفته آي-پي-ام هم همه اين برتري هاي خود را از دست مي دهد و مي شود مثل بقيه جاها يي كه اين امكانات را ندارند.

برخي از امكانات شهرستان ها مثل زمين وسيع و برخي امكاناتي كه از دولت مي گيرند از امكانات ما بالاتر است (حق دوري از مركز و امكاناتي از اين دست). اما در دانشگاه هايي كه محيط مافيايي دارند اين امكانات در بين چرخ و دنده هاي مافيا گم مي شود و دردي را دوا نمي كند.

ناشناس گفت...

بحث اصلي من بر سر آرامش و كار خود را كردن بود. اين كه براي ساختن راه نو نيازي به خراب كردن نيست به قولي راه نو را فقط زماني مي توان يافت كه با فروتني پا در جاي پاي گذشتگان گذاشت. در غير اين صورت هم خودتان ضربه مي بينيد چون به هر حال در ابتداي كار حرفه اي علمي هستيد هم اين كه كل سيستم را نابود مي كنيد. از اين اتفاقات در همين 10 سال گذشته در همان آي پي ام و در تحصيلات تكميلي زنجان و در جاهاي ديگر زياد رخ داده.
اندكي صبوري اندكي آرامش. مشكل در ايران اين است كه هسته هاي علمي كه تشكيل مي شوند تحمل رشد ندارند. به قول دكتر خرمي عمر مفيد مراكز علمي در ايران 11 سال است!!! مساله من اينه كه چرا 4 تا آدم همو تحمل نمي كنن. چرا زود ما اشباع مي شويم و فكر مي كنيم خيلي بلديم. اين هم مانع رشد خودمون ميشه چون ديگه فكر مي كنيم آخرشيم، هم سيستم از دست ما خسته ميشه و كلافه. منظور من از اين حرف ها فقط شما نيستيد بسياري كسان و البته آينده ي خودم هم هست.

منجوق گفت...

ناشناس عزيز

من هم سر خود را انداخته ام و دارم كارم مي كنم. كسي كه تحمل گروه هاي ديگر را ندارد نمي آيد وبلاگ نويسي كند و در آن درمورد بحث هايي از نوعي كه ما در هم وردا داريم و باور داريم كه در دراز مدت مفيد واقع خواهند بود بكند.

كسي كه تحمل گروه هاي ديگر را ندارد به جاي راه انداختن سر و صدااز آن نوعي كه شما مرا متهم به راه انداختنش مي كنيد زير زيركي مي رود و زير آب ديگران را مي زند. با سخن چيني و خوش خدمتي ديگران را خراب مي كند تا جاي پايي براي خودش باز كند.


ابزار مافيايي كه گفتم در دانشگاه هاي مختلف هست و همكاران پاره وقت ما مي گويند وقتي از دست آنها چند روزي به حريم نسبتا آرام وآسوده آي-پي-ام مي آيند نفسي به راحتي مي كشند وبلاگ نويسي نيست! سخن چيني و پچ پچ و تهمت ناروا زدن است.

ناشناس گفت...

مي خواستم اين توضيح را در وبلاگ خودتان بگذارم هر چه سعي كردم نشد:
باز فكر مي كنم شما مساله را اشتباه برداشت كرده ايد مساله در اين نيست كه شما بالاتريد يا شخصي در كردستان. مساله در هياهو و جنجال در كار علمي است. كار علمي مسابقه ي ورزشي نيست كه با جنجال و هيجانات آني همراه باشد و تعداد مدال هاي طلا معيار. مطمينا در سطح دانش آموزي يا كارشناسي اين جور سرو صدا كردن يا حتي جايزه گرفتن كاري بس نيكوست و تشويق كننده ولي در سطح دكتري و پژوهش گري جاي سوال دارد. كار علمي كاري است با صبر و فروتني. اين كه من بدانم در كجاي كار هستم و سعي در پيشرفت داشته باشم. ديگران هم خود فرق جنس خوب (علمي) را از نوع بدش در مي يابند. در كار علمي در سطح حرفه اي افراد در يك رده ي سني با هم مقايسه نمي شوند بلكه همه رده هاي سني با هم مقايسه مي شوند نه مثل مسابقه ي فوتبال كه در چندين رده سني برگزار مي شود! حتي در همان رده ي سني در كار علمي و در حوزه ي انرژي هاي بالا كيست نداند كه نيما اركاني حامد در چه جايگاهي قرار گرفته يا ديگران... شما در كنار بزرگاني چون پسكين و اسميرنف بوده ايد از شما توقع مي رود كه رفتار علمي را هم از آنان ياد مي گرفتيد علاوه بر علمي كه از آنان ياد گرفته ايد. ولي از كسي كه در جاي دور و پرتي درس خوانده و فقط دنيا را خود و اطرافيانش مي بيند توقع ميرود كه دچار توهم شده و حد خود را بالاتر از اندازه بداند ولي از كسي كه در مكان هاي درجه يكي بوده اين توقع نمي رود حداقل من توقع نداشتم.

ناشناس گفت...

در مورد رابطه منظور من اين بود كه شما در جايي هستيد كه بسيار راحت تر از محققان ديگر در بقيه ي دانشگاه ها مي توانيد با مجامع علمي رابطه داشته باشيد و اين يك امتياز است و كسي هم منكر خوبي آن نيست نه آن كه شما بر داشت كرديد.

ناشناس گفت...

ادامه: پس به نظر مي رسد كه چندان هم خوش بين نيستيد يك نمونه همين برداشت غلطي كه به ذهنتان راه پيدا كرده بود در مورد كلمه ي رابطه. نمونه ي ديگر بحثي كه با دكتر منصوري در گرفت و ان جا شما فكر كرديد كه منظور ايشان در مقاله اي كه در روزنامه و هموردا نوشته بودند دكتر گلشني بوده ولي در نهايت ديديد كه چنين نبوده. و بي گناه كسي را متهم كرديد و شايد سبب دل چركيني دو نفر از هم. در آن جا هم مي توانستيد مستقيما از خود دكتر منصوري ابتدا استعلام كرده سپس قضاوت كنيد. اگر با آرامش و صبوري اقدام كنيد هم خود سود كرده هم اطرافيان

منجوق گفت...

باز هم تاكيد مي كنم ارزيابي سطح علمي افراد خود جا افتادگي علمي زيادي مي خواهد. من خود چنين جا افتادگي علمي ندارم. چندين بار رياست پژوهشكده از من در مورد سطح علمي افراد نظر خواسته ولي من از نظر دادن امتناع كرده ام براي اين كه خودم را هنوز براي اين كار به اندازه كافي پخته نمي دانم. نظر دادن در مورد سطح علمي فيزيكپيشه ها ومقايسه آنها كاري است بسيار سخت و در عين حال پر مسئوليت. البته به ياد داشته باشيم كه در ايران همه خود را در امر مهم خطير و تخصصي اي چون پزشكي صاحبنظر مي دانند و براي هر بيماري نسخه اي مي پيچند (كه چه بسا عمل به آن عواقب وخيمي داشته باشد)!

تعداد زياد مقالات و ارجاعات البته فاكتور مثبتي در ارزيابي است اما مسئله پيچيده تر از آن است. در خيلي از موارد تعداد زياد مقاله به قيمت كيفيت مقالات تمام مي شود.
شخص براي آن كه تعداد مقالاتش زياد شود يك مطلب كوچك در چندين مقاله ارائه مي دهد كه هر كدام محتواي علمي جديد اندكي دارند. همه مقالات هم چاپ مي شوند چون داور مجله اين وظيفه را ندارد كه همه مقالات شخص مورد نظر را بخواند. او تنها در مورد مقاله اي كه به او فرستاده اند نظر مي دهد. در موسسه اي كه افراد صاحبنظر زيادند چنين اتفاقي كمتر اتفاق مي افتد اما در دانشگاه هاي دور افتاده اي چون دانشگاه هاي ايران تركيه و چين كثرت مقاله به قيمت كيفيت و محتوا امري شناخته شده است. در مورد تركيه و چين آش چنان شور شده كه همه فهميده اند. اين بار كه به ايتاليا رفته بودم استاد راهنمايم كه خود به كثرت مقاله شهرت دارد از مقالات زياد اما بي محتواي چيني ها شاكي بود.


كسي مي تواند در مورد كيفيت نظر دهد كه با درصد قابل توجهي از مقالات اين رشته آشنا باشد و بتواند بگويد چند در صد مطالب ارائه شده جديد و ناب است و چند در صد به قول معروف
recycling
كسي مي تواند چنين
overview
داشته باشد كه سال ها در اين رشته كار كرده باشد.

منجوق گفت...

در ارزيابي افراد از نظر علمي فاكتور سن بسيار مهم مي شود. مخصوصا اگر در ارزيابي تعداد مقالات و ارجاعات معيار اصلي فرض شود نقش سن مهمتر مي شود چرا كه در طول يك سال هر شخصي مي تواند تنها تعداد محدودي مقاله توليد كند. همچنين هر چه زمان مي گذرد افراد بيشتري به مقالات ارجاع مي دهند. در نتيجه تعداد مقالات يك نفر تازه كار به طور طبيعي كمتر خواهد بود

منجوق گفت...

اعطاي جايزه به فيزيكپيشگان در سطح بالاتر از دكتري امري جا افتاده است.
تعدا زياد جايزه هاي بين المللي دال بر مدعاي من است.
اگر جايزه معتبر باشد هيات داوران دقيقا از همان افراد جا افتاده اي هستند كه صلاحيت اظهار نظر درباره كيفيت كار و مقايسه محققان را دارند. مقالات افراد را مي خوانند و با توجه به محتواي مقالات نظر مي دهند.

وقتي عضوي از يك پژوهشگاه يا دانشگاه چنين جايزه اي مي گيرد افراد جاافتاده آن موسسه روي اين موضوع تبليغ عام مي كنند چون كه به اعتبار موسسه مي افزايد. پسكين همواره به من تاكيد مي كرد كه با مصاحبه گران همكاري كنم. تاكيد مي كرد اين بخشي از كار است. يك بار گزارشگر nature
در مورد وضعيت دانشجويان ايراني در آمريكا با من خواست مصاحبه كند پسكين خودش نشست و به من ياد چگونه مفصل جواب آنها را بدهم تا مفيد فايده شود.

در مورد جايزه اخير من هم الكسي هم پسكين (با اين كه ديگر جزو موسسه آنها نيستم )شخصا در جهت اعلام عام آن كوشيده اند و از مسئول روابط عمومي خواسته اند كه خبر را پوشش دهد:

http://pio.ictp.it/words/news/2008/yasaman-farzan-awarded-2008-iupap-prize

http://www.symmetrymagazine.org/breaking/2008/06/02/yasaman-farzan-building-neutrino-physics-in-iran/

http://www.interactions.org/cms/?pid=1026217


البته من چندان علاقه اي به اعلام عام اين جايزه در ايران نداشتم چون از زمان المپياد به خاطر دارم جز دردسر و نيش و طعنه چيزي به دنبال نخواهد داشت. در هم وردا آن را اعلام كردم تا دوستاني را كه هم وردا را مي خوانند خوشحال شوند. دوستانم واقعا خوشحال شدند اما اشتباه من در اين بود كه گمان مي كردم تنها دوستانم هم وردا رامي خوانند. در اين مورد حق با شماست نمي بايست موضوع جايزه ها را در هم وردا پيش مي كشيدم.

منجوق گفت...

چندي پيش مهمان هم وردا مطلبي قابل تامل نوشته بود :
http://hamvarda.blogspot.com/2007/11/blog-post_11.html

منجوق گفت...

در اينجا از نيما اركاني نام برده شد. من خودم از كساني هستم از خواندن آن دسته از مقالات نيما كه بيشتر جنبه پديده شناسانه و كمتر جنبه مدل سازي دارند لذت مي برم. مقالات پر ارجاع اين شخص همان مقالات مدل سازي اوست كه به تعبيري جنجال برانگيز و هياهو آفرين در جمع لاقه مند به علم است. اما تسلط و احاطه نيما بر مطالب در مقالات كم ارجاع تر وي كه درآن محاسبات جدي اما قابل محك زدن در آزمايشگاه مي كند براي حل فن بيشتر معلوم مي شود. در هر صورت شكي نيست كه نيما يكي از بزرگترين فيزيكپيشگان عصر حاضر است. اما گمان مي كنيد علت آن كه او خارج از محيطي كه مقالات وي را مي خوانند و مي فهمند مشهور است چيست؟ علت همان تبليغ آثار او توسط بزرگاني است كه دور وبر او هستند. اين بزرگان آرد هايشان را بيخته اند و الك هايشان را آويخته اند در نتيجه بدون آن كه بخواهند دستاوردهاي نيما را زير سئوال ببرند به قول شما برايش هياهو راه مي اندازند چون مي دانند اين كار به اعتبار موسسه شان مي افزايد. نيما هم چندين جايزه بين المللي كه توسط استادانش كه خود دريافت كنندگان چنين جايزه بوده اند و هستند اعلام عام مي شود. ديگر فيزيكپيشه بزرگ عصر حاضر ويتن است. مجموعه جوايزي كه اين شخص گرفته و همه جا بي پروا اعلام مي شود عبارتند از:Witten has been honored with numerous awards, including a MacArthur Grant (1982), a Fields Medal (1990), the National Medal of Science (2002), and the Crafoord Prize (2008). Pope Benedict XVI also appointed Witten as a member of the Pontifical Academy of Sciences (2006). He also appeared in the list of TIME magazine's 100 most influential people of 2004. In 2000, he was awarded the Nemmers Prize in Mathematics.

ناشناس گفت...

About my follow-up note on Dr Mansouri's post, I prefer to stop that debate but those who are interested in discovering another facet of truth may take a look at page 23 and ref [9] of Dr Mansouri's book Iran 1427 and read his post once again keeping that page in mind.

ناشناس گفت...

فكر مي كنم يا من بد منظورم را بيان مي كنم يا شما با دقت متن را نمي خوانيد. ولي مهم نيست اين بحث ها هر چه زود تر تمام شود بهتر است فقط يك نكته كه در مورد نيما گفتيد ديگران برايش به قول من هياهو راه مي اندازند. نيما به قدري خوب كار مي كند كه ديگران را به تحسين واداشته و سبب شده همه تبليغ او را كنند نه اين كه خودش همه جا براي خود تبليغ كند. نيما زمانش را صرف كار علمي خوب كرده نتيجه اين كه ديگران برايش تبليغ مي كنند.