۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۰, دوشنبه
هنوز هم طبيعت چند گام جلوتر از پيشرفته ترين ساخته بشر است
ازآن جمله مي توان به ذرات بنيادي ميون و پوزيترون اشاره كرد.
ازنيمه دوم قرن بيستم شتابگر هاي ساخت دست بشر نقش اصلي را در كشف ذرات عهده دار شدند. هم اكنون يك شتابگر بسيار پيشرفته
به نام ال-اچ-سي در سويس در حال ساخت است. بيراه نخواهد بود اگر آن رانقطه اوج فن آوري در عصر حاضر به حساب آوريم. كشورهاي زيادي در اين پروژه عظيم سهيم هستند. ايران يكي از اين كشورهاست.
با اين حال درست نيست كه بگوييم كه دوره آزمايش هاي داخل بالون به سر آمده. آزمايش هاي بالون متعددي بر فراز قطب جنوب انجام مي گيرند كه از جمله پيش رفته ترين
آن ها پروژه
آنيتا است
بد نيست بدانيم برخي ذرات پرتوكيهاني (در دستگاه سكون زمين) بيش از ده به توان 20 الكترون-ولت انرژي دارند.انرژي دردستگاه مركز جرم چنين ذره اي با پروتون هاي واقع در زمين
صد
برابر بيشتر از انرژي مركز جرم ال-اچ-سي است. شايد بپرسيد با وجود اين ذرات خدادادي چرا به سراغ پروژه جند ميليارد دلاري ال-اچ-سي رفته ايم. خوب تعداد چنين ذراتي كم است. اما بامطالعه همين
تعداد كم هم مي توان اطلاعات ارزشمندي در باره فيزيك انرژي هاي بالا به دست آورد. اگر فرصتي باشد به تدريج درباره آن خواهم نوشت.
۱۳۸۶ اردیبهشت ۳, دوشنبه
آسيب شناسي "غوره نشده مويز گشتي احسنت
سال پيش تمام شد وازآن موقع تا به كنون امنيت و ثبات بر جامعه حكمفرما شده. پس چرا مشكل قحط الرجال و قحط النسا رفع نمي شود؟
ببينيم چه به بر سر نخبگان هر دوره مي آيد. لابد مي گوييد مهاجرت مي كنند. نمي گويم اين حرف كاملا اشتباه است اما در مجموع بين فارغ التحصيلان زبده تمايل به مهاجرت كمتر از فارغ التحصيلان متوسط است. چرا؟ خوب تا حدود زيادي به روحيه افراد بر مي گردد
به همان علتي كه با وجود باز بودن در هاي تمام دانشكده هاي كشوربه رويشان علوم پايه را انتخاب كرده اند.
به همان علت كه در مدت تحصيلاتشان عمده وقت خودرا صرف مطالعه و محاسبه كرده اند. و بالاخره به اين علت كه در خود تواني وراي دانشجويان متوسط مي بينند كه فكر مي كنند اگر در ايران هم بمانند مي توانند كار تحقيقي سطح بالا بكنند
چنان كه تا همان موقع از بهترين هاي بهترين دانشگاه هاي دنيا كم نداشته اند.
اين را كه عرض كردم تئوري بافي صرف نيست مشاهده آن را تا ييد مي كند. درست است كه عده اي مها جرت مي كنند اما اغلب با اكراه اين كار صورت مي گيرد.
علت اصلي به نظر من مهاجرت نيست. بر خلاف شايعات لس آنجلسي پسندعلت مشكلات معيشتي سياسي
و غيره هم نيست.
مشكل به نظر من بيشتر به بطن جامعه علمي بر مي گردد تا مسايل خارج آن.
ببينيد وقتي يك دانشجو با اين خصوصيت فارغ التحصيل مي شود سرشار از انرژي است. به هوش و معلومات خود به طور بچگانه اي غره است وباور دارد كه مي تواند فلك را سقف بشكافد و طرحي نو دراندازد. در كودكي سريال ابن سينا و رامون كاخال را ديده و در نوجوانيش راجع به رنسانس اروپا خوانده. مطمئن از توانايي هاي خويش و عده اي از همتايان خود در عالم
بي نهايت ساده و بي آلايش خود و همقطارانش را قهرمانان رنسانس ايراني مي بيند. در همين هنگام يكي از پيشكسوتان به سراغ او مي آيدو پس از كمي هندوانه زير بغل دادن و او را ستاره
آسمان علوم ايران خواندن از او مي خواهد مسئوليت
فلان پروژه را بر عهده بگيرد. شنيده ايد مي گويند اوباشي كه زور در بازوهاشون گنديده با چند تا تعريف زود تحريك مي شوند و حساب آخر و عا قبت كار را نمي كنند . راستش را بخواهيد زبدگان علمي ما هم چندان متفاوت نيستيم فقط به جاي زور هوش تو مغزشان گنديده.
حساب اين كار را نمي كنندكه با قبول مسئوليت اجرايي از كار علمي خود عقب مي مانند. با سر مسئوليت را پذيرا مي شوند و براي چند سال خود را وقف اين هدف مي كنند.از بي برنامگي ها و تصميم ها ي آني و بي حساب و كتاب زبر دستان
به ستوه مي آيند اما به كار خود ادامه مي دهند تا آن را به جايي برسانند. پس از تكميل پروژه طبعا خود را مالك آن مي پندارند و محق مي شمارند.به گمان باطل خود فكر مي كنند اگر دو سال پيش كه بدون انجام هيچ كاري ستاره بودند لابد پس از اين همه زحمت حداقل غول سرخ -مرحله اي در زندگي ستاره -شده اند.اما در واقع اين مرحله وقت سر جا نشاندن اين جوجه نورسيده پر رو شده است.
جناب ستاره در دنياي بسته خود خيال مي كند اگر حذف شود زمين از مدار خود خارج مي شود در صورتي كه ابدا اين چنين نيست دانشگاه صنعتي شريف همه ساله چند نفر را مي پرورد كه به راحتي مي توانند جاي او را بگيرند. اين چنين است كه اين زبدگان از حدي بيشتر فرا نمي روند. ابدا نمي خواهم كسي را نا اميد كنم. فقط مي خواهم بگويم نبايد وسوسه غوره نشده مويز گشتن شد به خصوص اگر برخلاف ملك الشعراي بهار فرد ساده دلي باشي كه نتواني چهار فصل را در بهار جا دهي.
و عمده دانشجويان زبده ما اين چنينند.
ما در اين مرحله بايد دودستي به كار تحقيقي خود بچسبيم درست همان گونه كه همتايان ما در دانشگاه هاي معتبر دنيا مي كنند. خوشبختانه محيط هم اين امكان را فراهم مي آورد.
دور از انصاف خواهد بود كه اشاره نكنم كه اين محيطي كه چنين امكاني را فراهم مي سازد نتيجه تلاش گذشتگان است چه از نوع آ ن نوستارگان چه از نوع آن پيشكسوتان.
(در ضمن اين نوشته من به نوشته سيما هيچ ربطي ندارد
!!!!!
توضيح: ملكالشعراي بهار در ابتداي زندگي ادبي خود اين شعر را در وصف خود سروده بود
چون آينه نور خيز گشتي احسنت
چون اره به خلق تيز گشتي احسنت
در كفش اديبان جهان كردي پا
غوره نشده مويز گشتي احسنت
در ميانسالي نيز به هنگام يك تغيير موضع سياسي عارف او را بهاري كه چهارفصل را در خود دارد خوانده بود
۱۳۸۶ اردیبهشت ۲, یکشنبه
رصدخانه ی ملی ایران (INO)
چند ماهی است که پروژه ی رصد خانه ی ملی به پژوهشکده ی ما آمده و من در سمینارهای مختلف و جلسه های گروهی مون دایم درباره ی این پروژه می شنوم و روز به روز بیشتر باور می کنم که چقدر این پروژه بزرگ است به خصوص برای ما که داریم تازه مشق علم کردن رو یاد می گیریم، بزرگتر هم هست.
مکان یابی رصدخانه چند سالی است شروع شده و انصافا بسیار جدی دنبال شده و گروههایی کاملا حرفه ای مشغول به کارند. فعلا هم که دو مکان برای آن پیشنهاد شده که تا چند ماه آینده محل اصلی قطعی می شه. خب طبیعیه که معماری خود رصدخانه و راه و جاده سازی برای رفتن به اونجا و ساخت خود تلسکوپ از مسایلی است که باید براش برنامه ریزی کرد. قراره تلسکوپ این رصدخانه یه تلسکوپ کلاس دو متری باشه. 4-5 هدف براش طراحی شده که باید بعد از مطالعات لازم یکی اش انتخاب بشه. برای این کار باید گروه های مطالعاتی ای تشکیل بشه که مستقل از کار تکنیکی ساخت و کارهای مدیریتی، بنشینند و در این زمینه ها مطالعه کنند تا جایی که با سطح کار پژوهشی در اون زمینه هم آشنا بشند و درش شروع به کار کنند. بالطبع این گروه باید از فیزیک پیشه ها باشند. الان 7-8 ماهی است که یکی از این گروه ها تشکیل شده (گروه هم گرایی ضعیف گرانشی) و بعضی از اعضای پژوهشکده (و من) در آن هستیم و مشغول مطالعه و انجام یه سری محاسبات دست گرمی در این زمینه هستیم. برای اهداف پیشنهادی دیگر هم باید گروه های مطالعاتی تشکیل بشند و کار کنند که در آخر یک هدف انتخاب شود. البته در آخر، تلاش ِ باقی گروه ها بی ثمر نمی ماند، هرچند که نمی توانند در طرحهای رصدی رصدخانه ی ملی شرکت کنند، اما همین مطالعات کم کم باعث می شه شاخه های جدید نجوم و کیهانشناسی هم به ایران بیاد.
تازه طراحی آشکارسازها ( که اهمیتشون به اندازه ی تلسکوپه) هم بسیار حساسه (به خصوص برای ما که در تحریم هم هستیم) و برای اونها هم باید از حالا گروه های مطالعاتی تشکیل بشه. دیگر این که مدیریت دادهها در رصدخانههای امروزی بسیار مهمه. حجم زیادی داده تولید می شه و ثبت و مدیریت اون ها یک کار حرفهای است. یکی از بهترین جاهای تمرین این موضوع در رصدحانهی مجازی است که قبلا هم در این باره نوشتهام. آشنایی با روشهای طبقه بندی و تحلیل و جستجوی داده ها و ... همه در رصدخانه ی مجازی جمعاند. در دنیای مدرن رصدخانه هایی بوده اند که بعد از چند سال از تاسیس عملا به خاطر مشکل مدیریت داده ها تعطیل شدهاند.
یکی از مشکلات فعلی ما اینه که منجم و کیهان شناس حرفهای بسیار بسیار کم داریم وانبوهی از کار هست. البته من امیدوارم که اگر همین جمع اندک هم کار رو جدی بگیرند و خوب کار کنند، اثر جنبی همین رصدخانه می شه تربیت منجم، مهندس و "کامپبوترکار" حرفهای. اما باید باور کنیم که توانایی فعلی مون چقدر کمه و باز هم باور کنیم که نیاز داریم کسانی رو بفرستیم به خارج از ایران که آموزش ببینند و برگردند(البته اگر برگردند). همون کاری که گروه ذرات بنیادی انجام داده و به نظر می رسه در راه خوبی قرار گرفته.
۱۳۸۶ فروردین ۳۰, پنجشنبه
Frequently Asked Question (FAQ)
پس از دوازده سيزده سال كار مستمر براي فيزيكدان شدن برخورد يك غريبه در ارزيابي موقعيت من اهميتي نبايد داشته باشد.
چيزي كه از محيط مي خواهم اين است كه اجازه دهندو امكانات آن را فراهم آورند تا ايده هاي خود را براي پايه ريزي يك گروه پژوهشي موفق در رشته خودم در همينجا پياده كنم.
محيط هم حسن نيت نشان داده و تا حدي امكان آن را فراهم آورده. در مواردي هم كه ايده هاي من جدي گرفته نمي شود علت جنسيت من نيست. اگر پسر هم بودم وضع به همين منوال مي بود. در اغلب موارد علت سن كم من است كه- گاهي به درستي ولي گاهي به ناروا- به خامي و كم تجربگي تعبير مي شود.
۱۳۸۶ فروردین ۲۸, سهشنبه
آيا من حتما بايد درمورد كتاب "خواندن لوليتا در تهران" صاحبنظر باشم؟
فيزيك نخواهد ماند. بيشتر علاقه دارم درباره تاريخ پيشرفت فيزيك در سي چهل سال اخير بخوانم. ترجيح مي دهم از سازوكار اداره موسسات و دانشگاه هاي باسابقه چون استنفورد هاروارد و غيره بدانم. برايم خيلي جا لب است بفهمم چه مكانيسمي باعث شده اين موسسات علي رغم قدمت پويا بمانند و فسيل نشوند. مي خواهم بفهمم چه آزمايش هايي آينده فيزيك در رشته هاي مورد علاقه من را رقم خواهند زد و چيز هايي از اين دست. اين گونه اطلاعات وقتي در ايران هستم به دردم مي خورند تا آنچه كه مي خواهم بسازم. به نظر من آن نوع ديگر بحث ها ازفرنگ برگشته ها تنها ماشين غرزني
مي سازد.
نظر شما چيست؟
۱۳۸۶ فروردین ۲۵, شنبه
درسي كه من روز چهارشنبه گرفتم
اعلام شد.
در اينجا مجال آن نيست تا درباره اين نتايج و يا اهميت آن بحث شود. ولي به نظر من جا دارد تا به يك نكته حاشيه اي اشاره كنم. با استفاده از اينترنت سخنگويان پروژه اين امكان را فراهم آورده بودند تا سمينارمزبور را به صورت زنده پخش كنند. من راس ساعت مقرر سعي كردم به وبسايت مزبور وصل شوم اما ابتدا به علت تعداد زياد كاربر از سراسر دنيا كه مي خواستند همزمان همين كار را بكنند مو فق نشدم. لحظه اي وسوسه شدم تا مانند آنچه كه در ايران مرسوم است فوري نتيجه بگيرم كه بله چون من از ايران سعي مي كنم وصل شوم مو فق نمي شوم ودر نتيجه بروم پي كار خودم. مي دانيدكه در ايران دراين موارد يه عده از ايراني ها فوري كاسه كوزه ها راسر بدي سيستم اينترنت ايران مي شكنند. عده ديگر كه ايران را بيشتر دوست دارند فوري انواع و اقسام تئوري تو طئه مي با فند. الغرض! هيجان من براي ديدن نتايج بيش از آن بود كه فوري وا بدهم. آنقدر صبر كردم تا بالاخره موفق شدم كه وصل شوم و الحق كه نتايج و به خصوص بحث هاي بعد از سمينار ارزش اين صبر را داشت.
۱۳۸۶ فروردین ۲۲, چهارشنبه
میکرو اریگامی
اریگامی هنر درست کردن اجسام سه بعدی از یک کاغذ دو بعدی است. امروز یک مقاله در فیزیکال ریویو فوکوس دیدم که اینکار را در مقیاس میکرومتری انجام میداد. هرچند که در این مقیاس درست کردن یک برش دو بعدی به شکل دلخواه (مانند شکل) کار چندان سختی نیست. اما تا کردنش کار چندان راحتی نمیباشد.
در این مقاله برای تا کردن یک راه حل خیلی ساده و خیلی هوشمندانه پیشنهاد شده است. یک قطره آب بر روی برش میریزیم. بعد اجازه میدهیم که آب بخار شود. همین که حجم آب کم میشود، نیروی حاصل از کشش سطحی باعث میشود که این گلی که در شکل میبینید بسته شود. باقی مانده آب هم در داخل حجم محبوس میشود.
۱۳۸۶ فروردین ۲۱, سهشنبه
۱۳۸۶ فروردین ۲۰, دوشنبه
چه نوع دروغ هايي در جامعه ما به صورت شايعه در مي آيند؟
شايعه نوع ديگر كه متاسفانه بيشتر ايرانيان مقيم خارج مي پراكنند و چون سمي براي جامعه نو پاي پژوهشي ماست اين است كه ورود خارجي ها به ايران براي شركت در همايش ها توام با مشكلات جورواجور است. اين دروغ محض است. پژوهشكاه ما در سال چندين همايش بين المللي برگزار مي كند كه در آن از همه جاي دنيادانشمندان بنام شركت مي كنند وبه قدري به آنها خوش مي گذرد كه دوباره به ايران بر مي گردند ودوستانشان را هم به اين كار تشويق مي كنند
۱۳۸۶ فروردین ۱۸, شنبه
1648195
حسب مايل مربع هم عدد روندي نيست كه بخواهيم از آن نتيجه دايي جان ناپلئوني بگريم
حالا چي شد كه من به ياد اين عدد افتادم؟! آخر سال پيش مدتي در ايتاليا بودم و سر ميز شام همكاران اروپايي چند بار از من درباره مسا حت ايران سئوال كردند. اين گونه بحث ها براي كار آدم خيلي مفيدند چون فرصتي پيش مي آيد تا افراد جوان وتازه كاري مثل من خود و ايده هاي خود را به افراد مجرب تر و متنفذ تر بشناسانند. حتي صحبت هاي غير علمي از نوعي كه گفتم در شكل گيري تصوير آدم در ذهن همكاران جا افتاده تر نقش دارند. بي نهايت مهم است كه شخص بتواند خود را با معلومات گسترده و در عين حال به دور از تعصبات نشان دهد. در دل از معلمان مدرسه مان تشكر كردم. من در مجموع به آموزشي كه در مدرسه ديده ام افتخار مي كنم. خيلي ها هستند كه از آموزش تاريخ در مدارس انتقا د مي كنند. به نظر آنها اين نوع آموزش بچه ها را سردر گم ويا حتي رياكار مي سازد چرا كه چيزي را كه بچه ها در مدرسه و خانه در مورد تاريخسازان اين مرزوبوم مي شنوند اغلب در تضاد هستند. به نظر من اين نقطه قوت است چرا كه باعث شده ما از همان ابتدا ديد تحليلي درباره تاريخ پيدا كنيم و حقيقت را به سادگي آنچه كه در كتا ب ها نوشته اند ندانيم. اين چيزي است كه در اين دهكده مدرن جهاني به خصوص براي يك پژوهشگر بي اندازه لازم است. نسل قبل از ما چنين شانسي را نداشته اند. به ياد دارم وقتي در استنفورد بودم يك آقاي ميانسال فيزيكدان ايراني كه اتفاقا گرايش ملي گرايانه نيز داشت سخنراني درباره علوم مدرن در ايران ارائه داد. سخنراني در مجموع جالب بود اما يكي از اسلايد هاي اين آقا باعث سوء برداشت وحشتناكي در ذهن آمريكا يي ها شد.اين اسلايد سوء برداشت افكن چيزي نبود جز نقشه قلمرو امپراطوري هخامنشي!
البته نشان دادن اين اسلايد در جمع ايرانيان مشكلي ايجاد نمي كند اما در آن جمع معناي ديگري مي داد كه مطمئنا مد نظر اين آقاي ميانسال محترم نبود.