روز های تعطيل در دامنه های سرسبز سبلان فرصتی بود برای خواندن کتابی تحت عنوان Escape Liepzig نوشته Hararld Fritzsch ، فيزيکدان ذرات کار آلمانی . اين کتاب توسط بعضی از فيزيکدان های نامی مانند توفت و گلمان تقدير شده است. محيط ساکت کوهستان و ملاقات با مردمان عشاير حال و هوای خاصی در درک و تفکر در نوشته های اين داستان را برای من فراهم آورد. صحبت با مردمانی که مانند آسمان آبی و برف های سفيد سبلان بی ريا، مانند چشمه های جوشان کوه صاف و مانند کوه استوار هستند دل گرمی خاصی به من می داد..
برگردم به کتاب گريز از لاپزيک. اين کتاب داستان غلبه ی خودکامگی سيستم وابسته به روس ها را در دوران بعد از جنگ جهانی دوم و زوال خرد را در جامعه ی آلمان شرقی از نگاه فيزيکدان جوانی نشان می دهد که سعی در اصلاح امور دارد. فعل و انفعالات اصلاحات در پراگ اميدی در دل هارالد و دوستانش روشن کرده بود تا آنها هم در آلمان شرقی اوضاع را بهتر بکنند تا اينکه بالاخره سيستم حاکم هر نوع عقلانيت را بر نتافته و برای گوش مالی دادن اين عده از دانشجويان و اساتيد تصميم به تخريب محل تجمع آنها يعنی قديمی ترين کليسای شهر " سنت پل" را گرفت. اين تصميم بدون نظر سنجی از مردم و معتمدين شهر و تنها با تصميم رئيس حزب کومنيست انجام شد. خوشبختانه مراحل انفجار اين بنای با شکوه به طور مخفی از موزه ی شهر به صورت کاملا حرفه ای ثبت و در کتاب موجود است. نويسنده اين کتاب بعد از ديدن اين وافعه و مواجه شدن با مشت آهنين در برابر هر نوع اعتراض، مخالفت خود با تخريب اين بنا را در فستيوال باخ به صورتی کاملا هوشمندانه و مخفيانه انجام می دهد که باعث به هم ريخته گی اين فستيوال شده و عده ای از مردم شهر بازجوئی می شوند. آخر سر هارالد تصميم می گيرد با دوست خود از پرده ی آهنين و با گذر 200 کيلومتری از دريای سياه توسط قايقی کوچک و رسيدن به ترکيه خود را به پشت ديوار برساند. گريز گاموف کيهان شناس روس از پرده آهنين انگيزه ای برای اين دو نفر بود. در طول سفر اتفاق های عجيبی برای قهرمان داستان رخ می دهد که بعضی از مراحل آن به معجزه می ماند. در نهايت ايشان خود را از راه ترکيه به استنفرد رسانده و همکار گلمان می شود و مدتی نيز در سرن به پژوهش درفيزيک ذرات می پردازد.
بحث های جالبی هارالد درطول اين کتاب با دوستان دارد. بحث هايی که بی شباهت به صحبت های ما با دوستان در ماندن و ساختن و يا رفتن و وارد گود شدن در موفقيت های علمی نيست. نتيجه گيری از اين کتاب را به دوستان علافه مند به مطالعه آن واگذار می کنم . اين کتاب در کتاب خانه ی IPM موجود است و پس از برگشت از تعطيلات من آن را تحويل کتاب خانه خواهم داد.
۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه
معرفی کتاب: گريز از لاِيپزيک
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۰ نظر:
roozayeh tatil o dar daamaneyeh sabalanam az physic mikhooni? fek nemikoni zendegi abaadeh digei ham dareh keh khoondan va yaad gereftaneshoon kheili mohemmeh?i
ممنون از معرفی کتاب! میخواستم یک چیز بیربط بگم؛ چرا فونت هر کدام از نوشتههای این وبلاگ با اون یکی فرق داره. البته اشکالی نداره ولی یک کم حواس آدم رو پرت میکنه.
ناشناس عزيز،
از هر لحظه از زندگی برای ياد گرفتن بايد استفاده کرد. مخصوصا اگر شما به کوهنوری برويد، در ميان طبيعت که بسیار گيرا تر است. من هميشه تو کوله پشتی ام جای برای مطالعه باقی می گذارم.
آیپیام مگر کتابخانه هم دارد؟ کتابخانهاش کجاست؟
قاسم عزيز،
منظورم کتاب خانه ی IPM در اختياريه است.
sohrabeh aziz!
man aslan ahhammiateh motale ro nafi nakardam, balkeh ettefaghan ageh commenteh mano daghigh mikhoondi rooyeh oon takid ham kardam. manzooram faghat roshd va tavajjoh beh abbadeh digeyeh ensan bood oon ham az tarigheh motaleh, keh khodayeh nakardeh haseleh kaar yek ensaneh yek boadi nabasheh va abaadeh digeyeh oon ham beh movazate takhassosseh elmish roshd dashteh bashe. masalan ageh forsati dar tabiat dast mideh chera in forsat ro beh khodemoon nadim keh zandegi ro az daricheyeh kesi keh kamelan zaviash ba ma tafavot dareh negah nakonim, masalan yeh naghghash, .....
ايميل هموردا کار نميکند. اگر بخواهم متني براي هموردا بفرستم بايد چه کنم ؟
چپ كوك جان
اگر صلاح مي داني بفرست به ايميل من تا به عنوان نوشته مهمان در هموردا پستش كنم.
منجوق جان مشکلم همينه. ايميل تو رو ندارم.
ناشناس عزيز،
با نکته ای که در مورد ابعاد ديگر فکر و زندگی گفتی موافق ام و البته طبيعت همواره در پخته شدن سر سوزن ذوقی که در موسيقی داشتم به من کمک کرده است. تصور می کنم هنر چيزی جز تفصير ذهن انسان از طبيعت نيست. برای همين هم است که برای کسی که می خواهد نقاش، نوازنده و يا موسيقی دان موثری باشد، تنها ياد گيری تکنيک در يک اتاق بسته کارساز نبوده است. البته بايد علم را هم به اين مقوله اضافه کرد و گاهی لازم است انسان فکر را در طبيعت رها کند تا هوايی بخورد.
ارسال یک نظر