۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه

از کوزه همان برون تراود که در اوست

ناوردا مطلب مهمی را مطرح کرد. حقش این بود که این مطلب را در کامنت ها بنویسم اما احساس کردم کامنتها جز دو سه  مورد از بحث اصلی منحرف شده اند. 

حدود ۱۵ سال پیش که دکتر بهرام مشحون چند بار برای تدریس فشرده نسبیت و گرانش به ایران سفر کرده بود در آخرین جلسه تدریس خود در مورد فیزیک ایران حرفی زد با این مضمون : راستش من چند بار به ایران آمدم به امید اینکه فیزیک واقعی در ایران راه بیافتد. فیزیک واقعی این است که آدم توی آزمایشگاه یک آزمایش یا اندازه گیری انجام بده و برای درک آن مدل سازی کنه و کارهای نظری انجام بده. این کار با سختی و مشقت همراه است ...

چون پژوهش فیزیک در ایران عمدتا معطوف به فیزیک نظری بوده برداشت من این بود که ایشان از سمت و سوی این پژوهش های نظری رضایتی نداشت یعنی آنرا از پژوهش جهانی جدا می دید. باوجود اینکه نظر ایشان هم یک برداشت شخصی بوده معتقدم فیزیک واقعی فیزیکی است که در جهت پاسخ دادن به یک یا چند پرسش مهم  و واقعی باشد. تشخیص این امر نیز به عهده جامعه علمی است.  باید واقعیت را بپذیریم که هر شاخه ای از فیزیک - و علوم بطور عام - در هر مقطعی از زمان الزاما به اندازه گذشته با اهمیت نیست. بسیاری از گروههای پژوهشی در نجوم رصدی که بر روی خورشید متمرکز بودند و چند دهه گذشته را در اوج سپری کرده اند امروزه شرایط دشواری را سپری می کنند. ابزارهای رصدی و تجهیزات همراه در حال تغییرند و این به معنی تغییر روشهای داده گیری و داده پردازی است و نظریه پردازان هم از این قاعده مستثنی نیستند. شبیه سازی یا محاسبات عددی برای این نیست که کسی برایمان هورا بکشد بلکه ابزار کار هستند و اگر کسی نتواند خود را با این موج همراه کند حرف چندانی برای گفتن نخواهد داشت.

راه دیگر همان است که یکی از اساتید فیزیک نظری کشور حدود ۱۰ سال پیش مطرح کرد: در ایران ما باید مسایل فیزیک را خودمان طرح و به آنها پاسخ دهیم. 

در اینصورت دیگر ارتباط ما به جهان اطراف تقریبا قطع می شود البته اگر بتوانیم مکتب سازی کرده  و آنرا صادر کنیم به شرط آنکه از آن استقبال شود موفق بوده ایم.  زمانی که کم می آوریم یا خسته می شویم ( و من معتقدم واقعا خسته کننده نیز هست)‌ سراغ این نظریه ها می رویم. دانش آموختگان خودمان را بمحض فارغت استخدام می کنیم و خیلی کارهای دیگر که در دنیا رایج نیست. اینها یک سری راه حل های موضعی و مقطعی است و معتقدم از این کوزه همان برون تراود که در اوست.

 موفقیت نسبی نظری کاران و مولد بودن آنها در ایران ( البته در یک شیوه ارزیابی خاص)‌ باعث شده دانشجویان ، فیزیک نظری ( و عمدتا محاسبات تحلیلی) را فیزیک واقعی شناخته و حتی از اینکه نتوانند در این شاخه پژوهش کنند احساس گناه کنند. این برداشت طبیعی است چون بیشتر اساتید موفق فیزیک هم به این موضوع اعتقاد دارند. یعنی چیزی بیش از این را ندیده اند! لذا نباید دانشجویان یا حتی اساتید را به عدم شناخت صحیح ملامت کرد چون چنین امکانی وجود نداشته. یادمان نرود که تا همین چند سال پیش بدلیل مشکلات مالی برخی اساتید برای دریافت چند صد دلار حق ماموریت به کنفرانس ها می رفتند. هنوز میزان تدریس اساتید در ایران چند برابر آن در کشورهای توسعه یافته است و هنوز دانش آموختگان به محض دریافت دکتری و بدون اینکه محققین مستقلی شوند یا حتی یک دوره پسا دکتری سپری کنند بر کرسی تدریس می نشینند. مسافرت های پژوهشی دشوارتر می شوند. سرمایه گزاری در فیزیک تجربی تقریبا هیچ است و ...

آخر اینکه با سرعت اینترنت ۱۲۸ کیلوبیت در ثانیه فیزیک نظری شاید راه طبیعی پژوهش در فیزیک باشد.

۱۳۸۷ آبان ۴, شنبه

فیزیک آموزهای ایرانی و فیزیک واقعی

کار کردن با دانش جوهای ایرانی فیزیکی ای که تازه از ایران آمده اند کار بسیار دشواری است، و این دشواری بیشتر به خاطر مسایل جانبی و غیر علمی است تا به خاطر تفاوت سطح علمی. بر خلاف بسیاری از دانش جویان کشورهای دیگر که به دنبال یک مساله ی خوب برای حل کردن هستند، دانش جویان ایرانی ای که تازه از ایران می آیند کاری به خوب و قابل حل بودن مساله ای که قرار است چند ماه یا سال آینده شان را با آن سر کنند ندارند. آن ها به دنبال این هستند که کاری که می کنند «فیزیک واقعی» باشد، کار برنامه نویسی زیادی نداشته باشد (وگرنه آن را کار فیزیکی حساب نمی کنند)، عملی نباشد (چون باهوش ها کار عملی نمی کنند)، داده کاوی نباشد (چون فیزیک نیست) و مهم هم نیست که نتیجه ی کارشان قابل مشاهده و قابل اندازه گیری باشد یا تنها محاسبه ای باشد روی کاغذ. بسیاری از رشته های فیزیک روز در دنیای امروز همه ی مولفه هایی را دارند که این دانش جویان آن را بد می شمارند: مسلط بودن به زبان های برنامه نویسی در بسیاری از شاخه های فیزیک برتری بزرگی به شمار می آید و حتی پیش کسوت ها هم معمولا دست کم یک زبان برنامه نویسی را خیلی خوب بلدند و به کار می برند، کار کردن با داده ها و به دنبال مشاهده پذیرها رفتن یکی از مهم ترین ویژگی های دانش فیزیک امروز است. درصد زیادی از فیزیک پیشگان روی مسایلی کار می کنند که ممکن است عناوین دهان پرکنی نداشته باشد، ولی نتایج کارشان بسیار با ارزش است. بسیاری از دانش جویان تازه کار ایرانی این کارها و این زحمات را کوچک می شمارند. چنین برداشت نادرستی از دانش روز باعث سردرگمی دانش جویان ایرانی تازه کار می شود. زمان زیادی را صرف گشتن به دنبال کسی می کنند که فیزیک واقعی کار کند و در نهایت نا امید می شوند که به جز عده ای استاد بازنشسته، کسی کاری را که از دید آن ها فیزیک واقعی باشد انجام نمی دهد. ریشه ی برخی از این تصورات نادرست را می توان در دستگاه آموزشی ای که همه ی ما در آن بزرگ شده ایم جست ولی باید راه های بهتری به جز «تغییر بنیادین نظام آموزش فیزیک کشور» که بیشتر به شعارهای سیاسی می ماند هم وجود داشته باشد. آیا شما هم تجربه های مشابهی داشته اید؟ (من در یکی دو سال گذشته کمتر با دانش جویان فیزیک خوان ایرانی سر و کار داشته ام و ممکن است تجربه ام مربوط به گذشته باشد)، اگر چنین مشکلی واقعی است، به نظر شما چگونه می توان در چارچوب دستگاه آموزشی موجود این مشکل را برطرف کرد؟

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

نگاه استراتژيک به دانشگاه های مادر

امسال هم گذشت و نتيجه ی رتبه بندی دانشگاه ها، رتبه ای بهتر از پارسال را برای دانشگاه شريف در پی نداشت. به دليل عضويت در کميته ی ارتقاء وضعيت کيفی و کمی دانشگاه مسئله ی به روز کردن اطلاعات دانشگاه صنعتی را تعقيب کرده و برای انتشار نتايج امسال روز شماری می کردم. هر چند نتيجه ای بهتر از رتبه ي منشر شده در انتظار من نبود ! حال پس از انتشار نتايج از خود می پرسم: چرا وضعيت دانشگاه های مادر به درجه تنزل يافته ؟ چرا در ليست 600 دانشگاه اول دنيا فقط نام دو دانشگاه از ايران آن هم با رتبه های ضعيف ديده می شود ؟ پس شعارهايی که برای اعتلای علم و آموزش عالی داده می شود چه شد ؟ مشکل کجاست ؟ آيا با دست خالی و بدون حمايت واقعی دولت از دانشگاه های مادرِ کشور می توانيم به رقابت با دانشگاه های معتبر آمريکا و حتی دانشگاه های تازه تاسيس منطقه مانند دانشگاه "پادشاه فهد" که امسال به رتبه 385 ارتقاء يافته، برويم؟
جواب من اين است: البته که می توان در اين رقابت قدم نهاد. ما هم پولش را داريم و هم متخصص های نسبتا خوبش را. صريح بگويم مشکل واقعی را من در نگاه دولت به دانشگاه های مادر می بينم. برای مثال اختصاص دادن بودجه هايی تقريبا يکسان برای دانشگاه های ريز و درشت به هيچ وجه نگاه استراتژيک به آينده علوم و فنون و رعايت عدالت در کشور نيست. اين نوع ساده انگاری به حدی است که امسال اين دانشگاه ها را تنها متعلق به مردم بومی منطقه پنداشته و غالب وردي هاي دانشگاه دانش آموزان بومي منطقه بودند. عدم نگاه استراتژيک به تقويت دانشگاه های مادر بزرگترين ضربه ای است که بر پيکره ی آموزش عالی ما وارد آورده و متاسفانه مديران دست اندر کار تصميم دارند در باغ آموزش عالی درختان تنومند چنار را چنان آبياری کنند که نهال های تازه جوان را. نتيجه اش خشک شدن درختان تنومندی خواهد بود که چندين دهه ريشه در خاک آموزش عالی اين کشور داشتند. حتی کشور هايی مانند شوروی سابق که شعارهای يکسان سازی ورد زبان آنها بود، وقتی پای آموزش عالی به ميان می آمد تنها بر روی چند مرکز و دانشگاه مادر وآن هم با نگاهی استراتيژيک سرمايه گذاری های مهمی را انجام می دادند. نتيجه کار (در زمينه فيزيک که رشته ی کاری من است)، به وجود آمدن مراکزی مانند انستيتو لاندائو، انستيتو لبدوف، انستيتو کورچاتوف و دانشگاه مسکو شد که در طول چند دهه تقريبا تغذيه کننده کل علوم فيزيکی برای ساير دانشگاه ها کشور بودند. اين مراکز به عنوان موتور علمی علاوه بر توليد يک دوجين نوبليست، افرادی چند که تاثير گذار بر معادلات قدرت در دنيا بودند را تربيت کرد. بياييم از تجربه دنيا استفاده کرده و اگر جرعه ای پول در مشك داريم آن را بهينه و در جای مناسب سرمايه گذاری کنيم که همه را از آن فايده خواهد رسيد.

۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

علم و رسانه

دوست گرامی سهراب در نوشته اخیر خود به حق از صدا و سیما گله کرده است. اساسا وقتی از اعتماد جامعه علمی به رسانه ها کاسته شود و پژوهشگران حرفه ای نتوانند یا نخواهند یافته های خود را در اختیار رسانه ها قرار دهند رسانه  به پاتوق تبدیل می شود. اما همه اشکال از زسانه ها نیست. رسانه ای شدن شخاص یک اشتیاق شخصی نیز هست و کثرت این اشتیاق یک آسیب جدی دهه کنونی و ما قبل آن است. این خودخواهی است که عده ای خود را تنها کارشناس می دانند و عیب بزرگی برای رسانه ها است که مدام از این عده استفاده کنند.

نکته دیگر این است که تهیه برنامه های علمی بی خطر است یعنی آنچه گفته شود نیازی به تکذیب ندارد!‌ مثل تخصص پوست در پزشکی، کسی از درمان بد نمی میرد! البته اشتیاق جامعه بشدت جوان ایران هم مخاطبان زیادی را برای برنامه های علمی فراهم کرده است. همه این ها دست به دست هم می دهند تا کیفیت فدای کمیت شود. اما با وجود این کارهای با ارزشی هم صورت گرفته است. 

انتقاد از صدا و سیما و رسانه ها بطور کلی جدی ، لازم اما کافی نیست. فکر می کنم خود جامعه علمی هم باید در این راه پیشقدم شده و بنحوی اطلاعات درست را در اختیار رسانه ها قرار دهد. در این صورت راه برای عده ای که از رسانه ها بهره برداری می کنند بسته خواهد شد و مدیران رسانه ها نیز این را درخواهند یافت که هر برنامه ای که تهیه می کنند در معرض ممیزی  و داوری متخصصین بوده و اشکالات آنها را برملا خواهند کرد.  از طرفی رسانه ها باید بدانند از چه منبعی باید برای تامین برنامه های خود کمک بگیرند چون در هرشاخه از علوم و فنون متخصص ندارند و امکان بهره گیری تمام وقت از متخصصین را ندارند. نتیجه اینکه این موضوع نیاز به بحث و بررسی ویژه ای دارد و باید دید مشکل رسانه ها سهل انگاری است یا یک مشکل ذاتی و جدی که نیازمند تغییر روشها در برنامه سازی است.

در این مورد پیشنهاد من ایجاد دفاتر رسانه ای در دانشگاهها،‌ موسسات علمی پژوهشی و انجمن های علمی است که فکر می کنم بخشی از مشکلات را حل کند. مطلبی دو صفحه ای نوشته و در سایت زیر گذاشته ام. خوشحال می شوم نظر دوستان را در این مورد بدانم. 

http://www.astro.ljmu.ac.uk/~hgk/pressrelease1.pdf


۱۳۸۷ مهر ۱۱, پنجشنبه

برخورد غير حرفه ای صدا و سيما با علم

با وجود تلاش بعضی از شبکه ها ی تلوزيونی ايران در پوشش اخبار و پخش برنامه های علمی ، با اين حال بعضی رفتار های غير علمی آنها نه تنها کمکی به اشاعه ی علم نکرده، بلکه در بعضی موارد می تواند در انتقال مفاهيم علمی مردم را دچار سردرگمی هم بکند. يکی از اين موارد دوبله ی برنامه های علمی از زبان اصلی به فارسی است. اخيرا چند برنامه بسيار عالی در مورد پيدايش کيهان که گستره ی وسيعی را از انرژی های بالا تا کيهان فعلی شامل بود در شبکه ی آموزش پخش شد. ولی متاسفانه تقريبا اکثر اصطلاحات ترجمه ی درستی نداشتند و يا اگر ترجمه ی درستی داشت، گوينده آن را درست بيان نکرده بود. برای مثال برای Supernova مترجم نوشته "ابرنواختر" و گوينده خوانده بود "ابرِ نواختر" که اگر دوباره آن را به انگليسی بر گردانيم می شود"Nova-Cloud " و يا برای “String Theory”، گفته بود" نظريه ی رشته " و مثال های زياد ديگر از اين نوع که جالب بودند. خوب سوال من اين است که صدا و سيما با اين همه بودجه و تشکيلات چرا قادر نيست برای ويرايش و بازنگری دوبله ها از اهل فن استفاده کند ؟

البته صدا و سيما از اهل فن استفاده می کند ولی از نوع خاصش ! مثلا در زمينه ی کاری خودم که نجوم است غالب روزها جماعتی را برای برنامه های نجومی دعوت می کنند که اکثرا خبرنگار های علمی و يا افرادی هستند که به صورت آماتوری اين شاخه را دنبال کرده اند. البته من مخالف دعوت از اين افراد نيستم، ليکن بعضی مواقع اين جماعت به خود اجازه می دهند به هر سوال مجری جواب داده و جلوی دوربين برای خودشان تئوری بسازند. اين افراد هيچ وقت در کلام خود دقت لازم را نداشته و برنامه هايی با مخاطب چند ميليونی را با گپ ها ی دوستانه اشتباه می گيرند. جالب است بدانيد چند روز پيش پزشکی که معمولا در همه چيز اظهار نظر می کند، در مورد جامعه ی نجوم ايران حرف های جالبی می زد ... بماند.
اين دو، نمونه هايی از برخورد غير حرفه ای صدا و سيما با مقوله ی علم بودند. قصد دارم نامه ای در اين خصوص تهيه کرده و به همراه امضاء همکاران برای رياست سازمان ارسال کنم . خوشحال می شوم اگر دوستان موارد ديگری را در اين خصوص برای من ياد آوری کنند.